رفت جلو پارچه رو کنار زد و با صورت یه مرد مواجه شد یوری
رفت جلو پارچه رو کنار زد و با صورت یه مرد مواجه شد یوری
یوری کجا بود با عجله رفت سمت پرستار
_خانم مین یوری نیست
&یعنی چی نیست
_نیست خانم کجا بردنش
&هیجا
جیمین نمیخواست باور کنه که دخترکش فرار کرده
۳ سال بعد...
یوری توی یه رینگ بوکس زیر زمینی بود داشت مسابقه میداد که داور بازی رو به نفع یوری اعلام کرد یوری ۶۰ میلیون وون و برد
اومد از رینگ بیرون گونش کبود بود و درد داشت که چشمش به تماشا چیا افتاد که چشمای آشنایی دید ازش گذشت که اون دوستش که اسمش جئون جونکوک بود گفت
&دمت گرم خیلی خوب زدیش دختر
+مرسی دخترم کجاس
&خونه ی منه پیش زنم
+خوبه خیالم راحت شد
رفتن سمت رختکن بدن یوری درد میکرد
یه مسکن خورد و به سمت خونه جونگکوک راه افتاد ....
بعد از چند دقیقه رسید به خونه جونگکوک...
زنگ خونه رو زد که زن جونگکوک در و باز کرد
&اوه سلام یوری...صورتت
با لبخند گفتم
+چیزی نیست خوب میشه
&بیا تو بشین
+وای دستت درد نکنه
....
+خب دخترم هانا بیا بریم خونه
*نه نمیام
+مامانی خستس بریم باشه؟
*باشه مامانی
+آفرین دختر خوب...دستت درد نکنه هانول
&کاری نکردم
+برات جبران میکنم
&لازم نکرده تو مراقب خودت باش
دیگه از هم خداحافظی کردن و به سمت خونه راه افتادن
ویو جیمین
من امشب رفتم مسابقه بوکس چون میگفتن گمشده اونجاست رفتمکه مطمئن بشم
اره خودش بود من با این دختر چیکار کرده بودم نباید میذاشتم بفهمه من اومدم اینجا
دلم برای بغلش تنگ شده
.....................................................
صبح روز بعد
(صدای در خونه)
+هانا مامان وایسا خودم بیام در و باز کنم
هانا در خونه رو باز کرد که دید یه آقایی پشت در بود
*اخا شما کی هشتید؟(آقا شما کی هستید؟)
جیمین خم شد به اون کوچولو گفت
_خشگل خانم مامانت کجاس
همون لحظه بود که یوری رسید به در خونه که سرجاش خشک شد
+ها...هانا مامانی تو برو با...بازی کن تا من بل این آقا حرف بزنم بیام پیشت باشه؟
*باش
+آفرین دخترم
داشت حال دختر بد میشد که با خودش گفت هر کاری باهام بکنه میزنم میکشمش
+کاری داشتید اقا؟
_یوری منم جیمین
+جیمین؟نمیشناسم
_یوری این توله ی کیه پیشت
+فکر نمیکنم ربطی به شما داشته باشه!
جونگکوک بهم گفته بود که دنباله منه
من جدی نگرفتم
تو اون لحظه که من توی فکر فرو رفتم منو هل داد و اومد توی خونه که باعث شد من زمین بخورم...
یوری کجا بود با عجله رفت سمت پرستار
_خانم مین یوری نیست
&یعنی چی نیست
_نیست خانم کجا بردنش
&هیجا
جیمین نمیخواست باور کنه که دخترکش فرار کرده
۳ سال بعد...
یوری توی یه رینگ بوکس زیر زمینی بود داشت مسابقه میداد که داور بازی رو به نفع یوری اعلام کرد یوری ۶۰ میلیون وون و برد
اومد از رینگ بیرون گونش کبود بود و درد داشت که چشمش به تماشا چیا افتاد که چشمای آشنایی دید ازش گذشت که اون دوستش که اسمش جئون جونکوک بود گفت
&دمت گرم خیلی خوب زدیش دختر
+مرسی دخترم کجاس
&خونه ی منه پیش زنم
+خوبه خیالم راحت شد
رفتن سمت رختکن بدن یوری درد میکرد
یه مسکن خورد و به سمت خونه جونگکوک راه افتاد ....
بعد از چند دقیقه رسید به خونه جونگکوک...
زنگ خونه رو زد که زن جونگکوک در و باز کرد
&اوه سلام یوری...صورتت
با لبخند گفتم
+چیزی نیست خوب میشه
&بیا تو بشین
+وای دستت درد نکنه
....
+خب دخترم هانا بیا بریم خونه
*نه نمیام
+مامانی خستس بریم باشه؟
*باشه مامانی
+آفرین دختر خوب...دستت درد نکنه هانول
&کاری نکردم
+برات جبران میکنم
&لازم نکرده تو مراقب خودت باش
دیگه از هم خداحافظی کردن و به سمت خونه راه افتادن
ویو جیمین
من امشب رفتم مسابقه بوکس چون میگفتن گمشده اونجاست رفتمکه مطمئن بشم
اره خودش بود من با این دختر چیکار کرده بودم نباید میذاشتم بفهمه من اومدم اینجا
دلم برای بغلش تنگ شده
.....................................................
صبح روز بعد
(صدای در خونه)
+هانا مامان وایسا خودم بیام در و باز کنم
هانا در خونه رو باز کرد که دید یه آقایی پشت در بود
*اخا شما کی هشتید؟(آقا شما کی هستید؟)
جیمین خم شد به اون کوچولو گفت
_خشگل خانم مامانت کجاس
همون لحظه بود که یوری رسید به در خونه که سرجاش خشک شد
+ها...هانا مامانی تو برو با...بازی کن تا من بل این آقا حرف بزنم بیام پیشت باشه؟
*باش
+آفرین دخترم
داشت حال دختر بد میشد که با خودش گفت هر کاری باهام بکنه میزنم میکشمش
+کاری داشتید اقا؟
_یوری منم جیمین
+جیمین؟نمیشناسم
_یوری این توله ی کیه پیشت
+فکر نمیکنم ربطی به شما داشته باشه!
جونگکوک بهم گفته بود که دنباله منه
من جدی نگرفتم
تو اون لحظه که من توی فکر فرو رفتم منو هل داد و اومد توی خونه که باعث شد من زمین بخورم...
۱.۶k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.