می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
میروی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
میروی خاموش و میپیچد به گوش خستهام
آنچه با من لرزش لبهای بیتاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بیآرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه میلرزد دلم از نالهای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که میگرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
میشکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده میریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
میتراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی؟ آه ای چشم عسل
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینهات یادآورم
هوشنگ_ابتهاج
#خاصترین
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
میروی خاموش و میپیچد به گوش خستهام
آنچه با من لرزش لبهای بیتاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بیآرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه میلرزد دلم از نالهای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که میگرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
میشکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده میریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
میتراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی؟ آه ای چشم عسل
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینهات یادآورم
هوشنگ_ابتهاج
#خاصترین
۶.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.