ادمین خسته😐
#ادمین_خسته😐
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت 48*درست؟؟
ویو ا.ت
آتی جون رفت و همانا وقتی برگشت اندازه خرید 2 ماه خونه چیز میز گرفت و اومد ونشست پشت فرمون و نگاه های متعجب منو سودا رو چیز حساب نکرد و راه افتاد
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم و درو بستم و لباسامو عوض کردم و میخواستم برم بیرون که سودا و آتاناز باهم با کلی خوراکی اومدن داخل
سودا و اتاناز یک صدا گفتن :
_زود باش توضیح بده
+مگه سروده؟ چیو توضیح بدم؟
سودا_اسگل قضیه تو و شوعرت
+ها اون اوکی بیایین روتخت مثل قدیما تا صبح بگم براتون
خلاصه اونشب کل قضیع کوک رو براشون توضیح دادم.و اخرشم اتاناز گفت کار عالی انجام دای ولی سودا گفت شاید دلیلی داشته که با پس گردنی اتاناز خفه شد اونشب تو تخت 2 نفره 3 نفره باهم خوابیدیم
ادامه دارد......
■□●○°°•○●■■□●○°°
من خوابم میاد فردا هم قراره جاتون خالی میریم حرم و خلاصه فردا 5 صبح باید پاشم و بریم فردا بعد از ظهر براتون پارت گذاری میکنم
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت 48*درست؟؟
ویو ا.ت
آتی جون رفت و همانا وقتی برگشت اندازه خرید 2 ماه خونه چیز میز گرفت و اومد ونشست پشت فرمون و نگاه های متعجب منو سودا رو چیز حساب نکرد و راه افتاد
رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم و درو بستم و لباسامو عوض کردم و میخواستم برم بیرون که سودا و آتاناز باهم با کلی خوراکی اومدن داخل
سودا و اتاناز یک صدا گفتن :
_زود باش توضیح بده
+مگه سروده؟ چیو توضیح بدم؟
سودا_اسگل قضیه تو و شوعرت
+ها اون اوکی بیایین روتخت مثل قدیما تا صبح بگم براتون
خلاصه اونشب کل قضیع کوک رو براشون توضیح دادم.و اخرشم اتاناز گفت کار عالی انجام دای ولی سودا گفت شاید دلیلی داشته که با پس گردنی اتاناز خفه شد اونشب تو تخت 2 نفره 3 نفره باهم خوابیدیم
ادامه دارد......
■□●○°°•○●■■□●○°°
من خوابم میاد فردا هم قراره جاتون خالی میریم حرم و خلاصه فردا 5 صبح باید پاشم و بریم فردا بعد از ظهر براتون پارت گذاری میکنم
۷.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.