فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part⁶¹
خودش بود
همونی که توی خونه بیهوشش کرد
چاقوی در دست داشت
همون نیشخند هیزی زد به سمتش هجوم اورد
چاقو رو به پهلوی دختر فرو کرد
جیغی زد
صدای جونگکوک رو شنید
" چهمین(فریاد) "Jeon
تیری به سر مَرد خورد روی زمین افتاد
جونگکوک و پدرش به سمتش آمدن
چاقو توی پهلوی دیدن
گریه اجازه نمیداد دختر درست حرف بزنه
" د...خ...ترمممممم......ج...جون..گ.کککو.ک بچه "what mine
ترسیده بود
از ترس از دست دادن بچه
براید استایل دختر بغلش کرد داخل ماشین گذاشت با حداکثر سرعت به سمت بیمارستان حرکت کرد
درد زیاد اجازه نداد که دختر بیدار بمونه و بیهوش شد
به بیمارستان رسید
دختر به داخل برد
پرستار ها بردنش اتاق عمل
سریع عملش کردن
بیرون اتاق عمل منتظرش بودن
منتظر جواب دکتر
روی راهرو بیمارستان راه میرفت نگران بود
ترسیده که هردو از دست بده
صدای گریه نوزاد اتاق پُر کرد
تا صدای گریه رو شنید به طرف اتاق عمل نگاه کرد
اجازه وارد شدن نداشت
پدر چهمین به زور نگهش داشته بود که داخل نره
در اتاق عمل باز شد دکتر بیرون آمد
سریع به سمتش رفت
" چیشده؟ حالشون خوبه؟ "Jeon
ماسکشو برداش لبخند زد
" خوشبختانه به خوبی عمل شد... هم حال بچه خوبه هم مادر... تا به دنیا آمدن بچه یک ماه مونده بود ولی بخاطر چاقوی که مادر خورده بود بچه زودتر به دنیا آوردیم "
پدر چهمین" میتونیم بچه و دخترمو ببینیم؟ "
" بچه رو میتونید ببینید ولی مادر اول باید معاینه بشه و بعد به بخش بره اون وقت "
پدر چهمین" ممنون "
" خواهش میکنم "
دکتر از اونجا رفت
پدر چهمین" میخوای بچه رو ببینی؟ "
" اول چهمین "Jeon
پدر چهمین" گفت باید معاینه بشه بعد بره بخش بعدا میتونید ببینیم "
" بچه رو با چهمین میبینم "Jeon
دستش روی کمر جئون گذاشت
پدر چهمین" هر جور راحتی "
روی صندلی نشست
" تو رو بچه رو ببین "Jeon
پدر چهمین" چهمین مادرشه اون باید ببینه "
روی صندلی نشست
بعد از یک ساعت پرستار پیششون آمد
پرستار: خانم چهمین بهوش آمدن میتونید ببینیدش
سریع به سمت اتاق رفتن
روی تخت نشسته بود با باز شدن در نگاهشو به در داد
به چشمان اشکی دختر نگاه کرد
" دخترم؟ "what mine
" دخترم کجاس؟ "what mine
نزدیکش رفتن
بوسهای به پیشونی دختر زد بهش گفت
" به دنیا آمد چهمین، نگرانش نباش حالش خوبه "Jeon
" میخوام ببینمش "what mine
پدر چهمین" الان به پرستار میگم بیاد "
از اتاق خارج شد
بعد از دقایقی پدر دختر به بچهای در دست وارد اتاق شد
تا بچه در دست دید لبخندی زد
بچه در دست چهمین دادن
با دیدن چهرهای دختر کوچولو اشکانی که در چشمش حلقه بسته بود سرازیر شد
بوسهای به پیشونی دختر کوچولوش زد
" به دنیا خوشامدی دخترم "what mine
* دوسال بعد *
" مامان "
"جونم دخترم "what mine
part⁶¹
خودش بود
همونی که توی خونه بیهوشش کرد
چاقوی در دست داشت
همون نیشخند هیزی زد به سمتش هجوم اورد
چاقو رو به پهلوی دختر فرو کرد
جیغی زد
صدای جونگکوک رو شنید
" چهمین(فریاد) "Jeon
تیری به سر مَرد خورد روی زمین افتاد
جونگکوک و پدرش به سمتش آمدن
چاقو توی پهلوی دیدن
گریه اجازه نمیداد دختر درست حرف بزنه
" د...خ...ترمممممم......ج...جون..گ.کککو.ک بچه "what mine
ترسیده بود
از ترس از دست دادن بچه
براید استایل دختر بغلش کرد داخل ماشین گذاشت با حداکثر سرعت به سمت بیمارستان حرکت کرد
درد زیاد اجازه نداد که دختر بیدار بمونه و بیهوش شد
به بیمارستان رسید
دختر به داخل برد
پرستار ها بردنش اتاق عمل
سریع عملش کردن
بیرون اتاق عمل منتظرش بودن
منتظر جواب دکتر
روی راهرو بیمارستان راه میرفت نگران بود
ترسیده که هردو از دست بده
صدای گریه نوزاد اتاق پُر کرد
تا صدای گریه رو شنید به طرف اتاق عمل نگاه کرد
اجازه وارد شدن نداشت
پدر چهمین به زور نگهش داشته بود که داخل نره
در اتاق عمل باز شد دکتر بیرون آمد
سریع به سمتش رفت
" چیشده؟ حالشون خوبه؟ "Jeon
ماسکشو برداش لبخند زد
" خوشبختانه به خوبی عمل شد... هم حال بچه خوبه هم مادر... تا به دنیا آمدن بچه یک ماه مونده بود ولی بخاطر چاقوی که مادر خورده بود بچه زودتر به دنیا آوردیم "
پدر چهمین" میتونیم بچه و دخترمو ببینیم؟ "
" بچه رو میتونید ببینید ولی مادر اول باید معاینه بشه و بعد به بخش بره اون وقت "
پدر چهمین" ممنون "
" خواهش میکنم "
دکتر از اونجا رفت
پدر چهمین" میخوای بچه رو ببینی؟ "
" اول چهمین "Jeon
پدر چهمین" گفت باید معاینه بشه بعد بره بخش بعدا میتونید ببینیم "
" بچه رو با چهمین میبینم "Jeon
دستش روی کمر جئون گذاشت
پدر چهمین" هر جور راحتی "
روی صندلی نشست
" تو رو بچه رو ببین "Jeon
پدر چهمین" چهمین مادرشه اون باید ببینه "
روی صندلی نشست
بعد از یک ساعت پرستار پیششون آمد
پرستار: خانم چهمین بهوش آمدن میتونید ببینیدش
سریع به سمت اتاق رفتن
روی تخت نشسته بود با باز شدن در نگاهشو به در داد
به چشمان اشکی دختر نگاه کرد
" دخترم؟ "what mine
" دخترم کجاس؟ "what mine
نزدیکش رفتن
بوسهای به پیشونی دختر زد بهش گفت
" به دنیا آمد چهمین، نگرانش نباش حالش خوبه "Jeon
" میخوام ببینمش "what mine
پدر چهمین" الان به پرستار میگم بیاد "
از اتاق خارج شد
بعد از دقایقی پدر دختر به بچهای در دست وارد اتاق شد
تا بچه در دست دید لبخندی زد
بچه در دست چهمین دادن
با دیدن چهرهای دختر کوچولو اشکانی که در چشمش حلقه بسته بود سرازیر شد
بوسهای به پیشونی دختر کوچولوش زد
" به دنیا خوشامدی دخترم "what mine
* دوسال بعد *
" مامان "
"جونم دخترم "what mine
۴۶.۰k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.