فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part⁶²
" مامان "
" جونم دخترم "what mine
" بابای کی میاد؟ "
" الان دیگه میرسه، چطور؟ "what mine
" دلم براش تنگ شده "
"آخه عزیزم قربونت برم، مامانی بوس نمیکنی؟ "what mine
" چرا میکنم "
بوسهای به مادرش داد
چهمین مشغول درست کردن شام بود
دختر کوچولو مشغول بازی روی اُپن توی آشپزخونه
در خونه باز شد صدای جئون شنیده شد
" من امدم خونه "Jeon
با شنیدن پدرش از روی اُپن پایین امد به سمتش رفت
"بابای "
پدرش در آغوشش گرفت
" به دختر کوچولوی بابا "Jeon
گونهای پدرش بوسید
نزدیک همسر رفت لبانش بوسید
" بابای دلم برات تنگ شده بود "
" منم دلن برای قندعسلم تنگ شده بود خوشگلم "Jeon
گونهای دختر کوچولوش بوسید
بَم سگ جونگکوک داخل آشپزخونه خونه شد
دخترکوچولو با دیدنش اسمشو صدا زد
" بَم "
از بغلش پدرش بیرون آمد به سمت بَم رفت
داخل پذیرای رفت با بَم بازی کرد
جئون همسرش از پشت در آغوش گرفت
بوسهای روی گردن همسرش زد
نفسهای داغش روی گردنش خالی کرد
که باعث مور مور شدن بدنش شد
خندهای کرد
" چیه؟ "Jeon
" هیچی فقط مور مورم شد "what mine
"میگم چهمین "Jeon
" جونم؟ "what mine
" بیا دوباره بچه دار شیم "Jeon
" چی؟ "what mine
" ولی این دفعه پسر "Jeon
"شوخی نکن "what mine
" شوخی نمیکنم "Jeon
" نمیشه "what mine
" چرا؟ "Jeon
"یه دونه دختر کوچولو داریم بس نیست "what mine
" خب یه دونه دیگه داشته باشیم خوب نیست "Jeon
" هی "what mine
" هی، من مراحل بچه رو میخوام "Jeon
" دیوونه(خنده) "what mine
" امشب بیدار میمونیم "Jeon
بوسهای به گونهاش زد به سمت پذیرایی پیش دخترش رفت
《 زندگی بالا پایین خودشو داره و اینشه که قشنگه
همه چیز همیشه راحت نیست
سختیا میان میرن، ولی همیشگی نیستن
همیشه خورشید غروب میکنه بعدش طلوع
زندگی مثل همین میمونه
زندگی زیباس البته با چالشهاش
قدر زندگیت رو بدون از تمام لحظات زندگیت لذت ببر
هر جوری که هست با تمام سختیهاش با تمام مانعههش زندگی کن
هیچ وقت ماه پشت ابر نمیمونه
از همتون ممنون که تا اینجا فیک منو دنبال کردید
از همتون ممنون که همراهیم کردید و ولم نکردید
ازتون تشکر فراوانی دارم
زندگی زیبای را برایتان آرزو مَندم 》
End
part⁶²
" مامان "
" جونم دخترم "what mine
" بابای کی میاد؟ "
" الان دیگه میرسه، چطور؟ "what mine
" دلم براش تنگ شده "
"آخه عزیزم قربونت برم، مامانی بوس نمیکنی؟ "what mine
" چرا میکنم "
بوسهای به مادرش داد
چهمین مشغول درست کردن شام بود
دختر کوچولو مشغول بازی روی اُپن توی آشپزخونه
در خونه باز شد صدای جئون شنیده شد
" من امدم خونه "Jeon
با شنیدن پدرش از روی اُپن پایین امد به سمتش رفت
"بابای "
پدرش در آغوشش گرفت
" به دختر کوچولوی بابا "Jeon
گونهای پدرش بوسید
نزدیک همسر رفت لبانش بوسید
" بابای دلم برات تنگ شده بود "
" منم دلن برای قندعسلم تنگ شده بود خوشگلم "Jeon
گونهای دختر کوچولوش بوسید
بَم سگ جونگکوک داخل آشپزخونه خونه شد
دخترکوچولو با دیدنش اسمشو صدا زد
" بَم "
از بغلش پدرش بیرون آمد به سمت بَم رفت
داخل پذیرای رفت با بَم بازی کرد
جئون همسرش از پشت در آغوش گرفت
بوسهای روی گردن همسرش زد
نفسهای داغش روی گردنش خالی کرد
که باعث مور مور شدن بدنش شد
خندهای کرد
" چیه؟ "Jeon
" هیچی فقط مور مورم شد "what mine
"میگم چهمین "Jeon
" جونم؟ "what mine
" بیا دوباره بچه دار شیم "Jeon
" چی؟ "what mine
" ولی این دفعه پسر "Jeon
"شوخی نکن "what mine
" شوخی نمیکنم "Jeon
" نمیشه "what mine
" چرا؟ "Jeon
"یه دونه دختر کوچولو داریم بس نیست "what mine
" خب یه دونه دیگه داشته باشیم خوب نیست "Jeon
" هی "what mine
" هی، من مراحل بچه رو میخوام "Jeon
" دیوونه(خنده) "what mine
" امشب بیدار میمونیم "Jeon
بوسهای به گونهاش زد به سمت پذیرایی پیش دخترش رفت
《 زندگی بالا پایین خودشو داره و اینشه که قشنگه
همه چیز همیشه راحت نیست
سختیا میان میرن، ولی همیشگی نیستن
همیشه خورشید غروب میکنه بعدش طلوع
زندگی مثل همین میمونه
زندگی زیباس البته با چالشهاش
قدر زندگیت رو بدون از تمام لحظات زندگیت لذت ببر
هر جوری که هست با تمام سختیهاش با تمام مانعههش زندگی کن
هیچ وقت ماه پشت ابر نمیمونه
از همتون ممنون که تا اینجا فیک منو دنبال کردید
از همتون ممنون که همراهیم کردید و ولم نکردید
ازتون تشکر فراوانی دارم
زندگی زیبای را برایتان آرزو مَندم 》
End
۳۹.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.