p27💕
p27💕
سو هی. اونی
ات. هوم
سو هی. تو بچه داری؟اخه خیلی خوب با من وقت میگذورنی میشه بچتو ببینم؟
دستام از حرکت ایستاد از لحظه ی باردار شدنم تا لحظه ی مرگش جلوی چشمم اومد .. قطره اشکی از چشمم پایین چکید
سو هی. اونی؟
به خودم اومدم و اشکمو پاک کردم با لبخند باز تابش دادم
ات. نه عزیزم من بچه ندارم
سو هی. پس خوشبحال بچه ای که قراره داشته باشی
رفتم تو فکر دوباره که فلیکس اومد سمتم
فلیکس. خوبی؟
ات. خوبم اوپا خوبم
ات. سوهیا میخوای بریم گل بچینیم؟
سو هی. ارههه
ات. پس بزار لباسمو عوض کنم بیام پیشت
سو هی. چشمم
رفتم یه پیراهن تقریبا بلند پوشیدم با کفش سفید و موهای باز برگشتم پایین که دهن همه باز موند
هوپی. شبیه فرشته هایی
ات. مرسییی
رفتم پیش سو هی که بین چمنا بود
ات. چیکار میکنی
سو هی. برات گل چیدم
سوهی. خیلی خوشگل شدی اونییی
پرید بغلم
ات. به خوشگلیه تو نمیرسم که
تاج گلی که برام درست کرده بود رو روی سرم گذاشت و یکم اونجا بازی کردیم و قلقلکش دادم آخرشم بین چمنا دراز کشیدیم
سو هی. اونی مطمئنی بچه نداری؟
ات. داشتم
سوهی. یعنی نداری
ات. خورشید کوچولوی من تو اسموناست
سو هی. یعنی چی
ات. یعنی به یه خواب عمیق رفته و اون بالا به ستاره شده
سو هی. مثل بابا بزرگ من؟
ات. اوهوم
ات. خیلی خب پاشو بریم پیش بچه ها
رفتیم پیششون منم پاهامو گذاشتم تو آب سوهی. اونییی میشه اوپا ها هم بیان تو اب؟؟؟
ات. چرا که نه
سو هی. آخ جوننن
رفتم مایو پوشیدم که لباس بلند حریری سبز انداختم روش
ات. سوهیی بیا لباستو عوض کنمم
اومد مایویه اونم پوشوندم براش رفتیم بیرون پیش بقیه
ات. پا نمیشین تنبلا
فلیکس. منو نامجون که آماده ایم یکی اینارو باید بیاره تو آب
کف زمین خیس بود پس یه نقشه ی شیطانی کشیدم
ات. خیلی خب بریممم
فلیکس و نامجون پریدن تو اب منم ازین تیوپا که به بازو میبندن برای سو هی بستم و آروم گذاشتمش تو آب و لباس حریریمو در آوردم فلیکسم غیرتش زد بالا برای اینکه کسی نبینه یهو دستمو کشید پرت شدم تو آب
کسی ندید ولی هیوجین کامل دید
ات. شیبال سگیییی آب رفت تو چشمم
فلیکس. بین این همه مرد این چه لباسیه؟
ات. حیح
رفتم لبه ی استخر
ات. هیجین اوپا
هیوجین. بله
ات. میشه یلحضه بیایی؟اب رفت تو چشمم حوله میخوام
با حوله اومد لبه ی اب منم دستشو گرفتم انداختمش تو آب
ات. *خنده گول خوردییی
رفتم وسطای آب که یهو با فاصله ی چند میلی متری از زیر آب اومد جلوم
لباش مماس لبام بود
هیوجین. لباست قشنگه
ات. م.. مرسی
یونگی. به هم میایین
یهو فاصله گرفتم ازش کم کم همه اومدن تو آب منم رفتم پیش سوهی
ات. میخوای شنا یاد بگیری؟
سو هی. ارههه
ات. خیلی خب اول باید دستاتو اینجوری تکون بدی پاهاتم اینطوری بعد ریلکس کنی و زیاد حرکت نکنی امتحان کن
یکم امتحان کرد
سو هی. اونی
ات. هوم
سو هی. تو بچه داری؟اخه خیلی خوب با من وقت میگذورنی میشه بچتو ببینم؟
دستام از حرکت ایستاد از لحظه ی باردار شدنم تا لحظه ی مرگش جلوی چشمم اومد .. قطره اشکی از چشمم پایین چکید
سو هی. اونی؟
به خودم اومدم و اشکمو پاک کردم با لبخند باز تابش دادم
ات. نه عزیزم من بچه ندارم
سو هی. پس خوشبحال بچه ای که قراره داشته باشی
رفتم تو فکر دوباره که فلیکس اومد سمتم
فلیکس. خوبی؟
ات. خوبم اوپا خوبم
ات. سوهیا میخوای بریم گل بچینیم؟
سو هی. ارههه
ات. پس بزار لباسمو عوض کنم بیام پیشت
سو هی. چشمم
رفتم یه پیراهن تقریبا بلند پوشیدم با کفش سفید و موهای باز برگشتم پایین که دهن همه باز موند
هوپی. شبیه فرشته هایی
ات. مرسییی
رفتم پیش سو هی که بین چمنا بود
ات. چیکار میکنی
سو هی. برات گل چیدم
سوهی. خیلی خوشگل شدی اونییی
پرید بغلم
ات. به خوشگلیه تو نمیرسم که
تاج گلی که برام درست کرده بود رو روی سرم گذاشت و یکم اونجا بازی کردیم و قلقلکش دادم آخرشم بین چمنا دراز کشیدیم
سو هی. اونی مطمئنی بچه نداری؟
ات. داشتم
سوهی. یعنی نداری
ات. خورشید کوچولوی من تو اسموناست
سو هی. یعنی چی
ات. یعنی به یه خواب عمیق رفته و اون بالا به ستاره شده
سو هی. مثل بابا بزرگ من؟
ات. اوهوم
ات. خیلی خب پاشو بریم پیش بچه ها
رفتیم پیششون منم پاهامو گذاشتم تو آب سوهی. اونییی میشه اوپا ها هم بیان تو اب؟؟؟
ات. چرا که نه
سو هی. آخ جوننن
رفتم مایو پوشیدم که لباس بلند حریری سبز انداختم روش
ات. سوهیی بیا لباستو عوض کنمم
اومد مایویه اونم پوشوندم براش رفتیم بیرون پیش بقیه
ات. پا نمیشین تنبلا
فلیکس. منو نامجون که آماده ایم یکی اینارو باید بیاره تو آب
کف زمین خیس بود پس یه نقشه ی شیطانی کشیدم
ات. خیلی خب بریممم
فلیکس و نامجون پریدن تو اب منم ازین تیوپا که به بازو میبندن برای سو هی بستم و آروم گذاشتمش تو آب و لباس حریریمو در آوردم فلیکسم غیرتش زد بالا برای اینکه کسی نبینه یهو دستمو کشید پرت شدم تو آب
کسی ندید ولی هیوجین کامل دید
ات. شیبال سگیییی آب رفت تو چشمم
فلیکس. بین این همه مرد این چه لباسیه؟
ات. حیح
رفتم لبه ی استخر
ات. هیجین اوپا
هیوجین. بله
ات. میشه یلحضه بیایی؟اب رفت تو چشمم حوله میخوام
با حوله اومد لبه ی اب منم دستشو گرفتم انداختمش تو آب
ات. *خنده گول خوردییی
رفتم وسطای آب که یهو با فاصله ی چند میلی متری از زیر آب اومد جلوم
لباش مماس لبام بود
هیوجین. لباست قشنگه
ات. م.. مرسی
یونگی. به هم میایین
یهو فاصله گرفتم ازش کم کم همه اومدن تو آب منم رفتم پیش سوهی
ات. میخوای شنا یاد بگیری؟
سو هی. ارههه
ات. خیلی خب اول باید دستاتو اینجوری تکون بدی پاهاتم اینطوری بعد ریلکس کنی و زیاد حرکت نکنی امتحان کن
یکم امتحان کرد
۴.۹k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.