پارت³⁸
پارت³⁸
#ویو یونگی
بعد اون اتفاق جنازه میوا رو با کمک کوک و ته بردیم تو انباری ولی جیمین افسرده شده بود به هر حال حقم داشت دوست پسرش جلوش یکیو کشت وای من چیکار کردم نشسته بودم گوشه حیاط داشتم واسه خودم گریه میکردم و ته اومد
√ تقصیر تو نیست یونگی گریه نکن منم بودم همین کارو میکردم(بغل)
افسردگی جیمین گوشه گیر شدن کوک و سیگار کشیدن تو همش تقصیر منه من نباید جلوی شما آدم میکشند بعد ازتون میخواستم بهم کمک کنید
√ عهههه سیگار؟ کی گفته من سیگار میکشم
دیشب خودم تو حیاط دیدمت
√ هعی باشه ولی تقصیر تو نیست بخدا
£ بچه ها
√ بله کوک؟
£ پاشید بیاید کارتون دارم
√ اومدیم ، پاشو بریم اشکاتو پاک کن مرد
( لبخند)
با ته رفتیم خونه جیمین داشت فیلم نگاه میکرد رو کاناپه بعد چند روووز بلاخره جیمین از اتاقش بیرون اومده بود یه شلوارک تیشرت سفید بلند و بزرگ تنش بود که یه تیکه از شونه اش افتاده بود و موهای بلوندش جلو صورتش بود
£ اینم از جیمین
√ جیمیییین اومدی بیرون؟
که برگشت و به ما نگاه کرد نگاه سردی بود حالت چشماش عوض شده بودن
√ ووویییی بدنم مور مور شد اونجوری نگاه نکن
یکم که دقت کردم دیدم یه زخم گوشه لبشه رفتم و نشستم جلوش هیچی نمیگفت فقط اون نگاه.....
دست کشیدم رو زخمش و پرسیدم
واسه اون شبه؟
که چشماش قلمبه شد و دستاش لرزید
_ آره
و بعد دوباره رفت تو اتاقش
£ وای بابا یونگی نمیتونی جلو دهنت رو بگیری و راجب اون شب حرف نزنی اه خرابش کردی بزور آورده بودمش بیرون
ببخشید
تو مغزم افتاده بود بدون هیچ خبری خودم رو برم تحویل بدم به پلیس این نظر خوبی بود قتلی که از قصد نبود حداقل پنج سال زندان اگه همکاری کنم میشه چهار سال
شب بود بدون هیچ خبری از خونه زدم بیرون و رفتم اداره پلیس (. ،. پلیس )
، آقای مین یونگی درسته؟
بله
، امرتون ؟
من یه قتل انجام دادم
، هاا؟ آخه مدون قاتلی همچین کاری میکنه؟( خنده)
، من یه قتل انجام دادم و جنازه اش تو انباری خونمه
میشه بریم اون جنازه رو ببینیم ؟
، از این طرف
بهم دستبند زدن با دو سه تا پلیس رفتیم تو خونه و که ته و کوک اومدن ولی جیمین خیلی سرد داشت از پنجره بهم نگاه کرد
√ یونگی آقا د یلحظه صبر کن دیگه
، فقط یه دقیقه وقت دارید
£ چرا این کارو کردی آخه ؟ (گریه)
گریه نکن کوکی من مجبور بودم جیمینو نگاه حتی نیومده پایین ببینه داستان چیه حداقلش اگه خیلییییی طول بکشه شیش ساله برمیگردم
√ (گریه)
هی تههه بیا بغلم
√ اومدمممم( گریه )
#ویو یونگی
بعد اون اتفاق جنازه میوا رو با کمک کوک و ته بردیم تو انباری ولی جیمین افسرده شده بود به هر حال حقم داشت دوست پسرش جلوش یکیو کشت وای من چیکار کردم نشسته بودم گوشه حیاط داشتم واسه خودم گریه میکردم و ته اومد
√ تقصیر تو نیست یونگی گریه نکن منم بودم همین کارو میکردم(بغل)
افسردگی جیمین گوشه گیر شدن کوک و سیگار کشیدن تو همش تقصیر منه من نباید جلوی شما آدم میکشند بعد ازتون میخواستم بهم کمک کنید
√ عهههه سیگار؟ کی گفته من سیگار میکشم
دیشب خودم تو حیاط دیدمت
√ هعی باشه ولی تقصیر تو نیست بخدا
£ بچه ها
√ بله کوک؟
£ پاشید بیاید کارتون دارم
√ اومدیم ، پاشو بریم اشکاتو پاک کن مرد
( لبخند)
با ته رفتیم خونه جیمین داشت فیلم نگاه میکرد رو کاناپه بعد چند روووز بلاخره جیمین از اتاقش بیرون اومده بود یه شلوارک تیشرت سفید بلند و بزرگ تنش بود که یه تیکه از شونه اش افتاده بود و موهای بلوندش جلو صورتش بود
£ اینم از جیمین
√ جیمیییین اومدی بیرون؟
که برگشت و به ما نگاه کرد نگاه سردی بود حالت چشماش عوض شده بودن
√ ووویییی بدنم مور مور شد اونجوری نگاه نکن
یکم که دقت کردم دیدم یه زخم گوشه لبشه رفتم و نشستم جلوش هیچی نمیگفت فقط اون نگاه.....
دست کشیدم رو زخمش و پرسیدم
واسه اون شبه؟
که چشماش قلمبه شد و دستاش لرزید
_ آره
و بعد دوباره رفت تو اتاقش
£ وای بابا یونگی نمیتونی جلو دهنت رو بگیری و راجب اون شب حرف نزنی اه خرابش کردی بزور آورده بودمش بیرون
ببخشید
تو مغزم افتاده بود بدون هیچ خبری خودم رو برم تحویل بدم به پلیس این نظر خوبی بود قتلی که از قصد نبود حداقل پنج سال زندان اگه همکاری کنم میشه چهار سال
شب بود بدون هیچ خبری از خونه زدم بیرون و رفتم اداره پلیس (. ،. پلیس )
، آقای مین یونگی درسته؟
بله
، امرتون ؟
من یه قتل انجام دادم
، هاا؟ آخه مدون قاتلی همچین کاری میکنه؟( خنده)
، من یه قتل انجام دادم و جنازه اش تو انباری خونمه
میشه بریم اون جنازه رو ببینیم ؟
، از این طرف
بهم دستبند زدن با دو سه تا پلیس رفتیم تو خونه و که ته و کوک اومدن ولی جیمین خیلی سرد داشت از پنجره بهم نگاه کرد
√ یونگی آقا د یلحظه صبر کن دیگه
، فقط یه دقیقه وقت دارید
£ چرا این کارو کردی آخه ؟ (گریه)
گریه نکن کوکی من مجبور بودم جیمینو نگاه حتی نیومده پایین ببینه داستان چیه حداقلش اگه خیلییییی طول بکشه شیش ساله برمیگردم
√ (گریه)
هی تههه بیا بغلم
√ اومدمممم( گریه )
۴.۸k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.