فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part¹⁴
_ببین دختر کوچولو، حرف دهنتو بفهم تا الان باهات راه آمدم یه بار دیگه نفهمیده حرف بزنی یه جور دیگه حالیت میکنم(عصبی،اخم)
(چه مین جونگکوک رو هل میده)
+من یه وکیلم هر کی که وکیل بخواد بیاد پیش من، من قبول میکنم دیگه برام مهم نیست که کی مقابلمه(عصبی)
_اون امد پیشت؟(خنده)
_واقعا خنده داره؛ مطمعنی اون امده پیشت ازت خواسته که وکیلش بشی؟ها؟
(يادآوری:چندتا پارت قبلی هم گفتم که این علامت [ ] یعنی طرف داره توی ذهنش فکر میکنه)
+[یعنی فهمیده که خودم رفتم پیشش؟ به احتمال زیاد که فهمیده]
+خب به تو چه توی کی هستی که توی کارای من دخالت میکنی هاا؟(اخم)
_ای کاش اینو به خودت میگفتی؛تو کی هستی که میوفتی دنبال کارای من(عصبی)
+من دنبال کارای کسی نیوفتادم دیدم مَرد خوبیه رفتم پیشش(اخم)
_چرا باید برای خوب بودت طرف بری وکیلش بشی؟(عصبی)
+اونش دیگه به خودم مربوطه؛ حالا هم تو هم آدَمات از دفترم برید بیرون بگرنه مجبور میشم زنگ بزنم به پلیس(اخم)
_باشه میرم ولی اگه پاتو از این پرونده نکشی بیرون هر کاری میکنم تا یه شبم بدون فکر من نخوابی(عصبی)(اینجا منظورش اینکه اینقدر اذیتش میکنه با فکر ترسش نخوابه)
+بیرون(عصبی،اخم)
_(جونگکوک با سرش به ادَماش اشاره میکنه که بریمو میرن)
ویو چه مین
بعد از رفتن جونگکوک و آدَماش دَر پشت سرشون محکمبستم و نشستم روی دوتا پام روی زمین
عصابمو خورد کرد رفت
برای اینکه اینقدر دیگه سوال نپرسه بهش گفتم بخاطر اینکه آدم خوبی بوده وکیلش شدم
میدونم باورنکرد ولی باعث شد که بره همینم خوبه
بلند شدمرفتم از آشپزخونه دفتر لیوان آب خوردم که زنگ در دفتر خورد
رفتم از چشمی در نگاه کردم دیدم سوهو همون پسره که قراره پیشمکار کنه
در رو براش باز کردم و اُمد داخل
باهاش کار کردم بهش چیزای وکیلی اینای که برای وکیلی لازم بود رو گفتم
شب شده بود از سوهو خدافظی کردمو در دفترو قفل کردمو رفتم سمت پارکینگ
در ماشینو باز کردمو داخل ماشین نشستم
اینقدر سرم درد نمیکرد که سرمو گذاشتم روی مَرمون ماشین چشمامو بستم
توی حال خودم بودمکه یکی زد به شیشه ماشین
به ترس سرمو بالا آوردم که با چهره سانگ هون روبه رو شدم
هوف بلندی کشیدمو در ماشینو باز کردمو رو به روی سانگ هون وایسادم گفتم...
+چیه چی میخوای؟
سانگ هون: عوا آخه این چه طرز صحبته دختر
+اون دیگه به خودم مربوطه بگو کارتو خستم
سانگ هون: اع چرا خسته ای چیزی شده؟
+اُمدی اینجا این چرت پرتا بگی عصابمو بدتر از این کنی(عصبی)
سانگ هون: باشه دختر حالا اینقدر عصبی نباش
+[مرتیکه عوضی همیشه رو مخمه؛اون خواستگارمه دست از سرم برنمیداره،یه مرتیکه هول که هرشب توی کلاب بار افتاده دنبال زناس ازش متنفرم همیشه جلوم سبز میشه]
part¹⁴
_ببین دختر کوچولو، حرف دهنتو بفهم تا الان باهات راه آمدم یه بار دیگه نفهمیده حرف بزنی یه جور دیگه حالیت میکنم(عصبی،اخم)
(چه مین جونگکوک رو هل میده)
+من یه وکیلم هر کی که وکیل بخواد بیاد پیش من، من قبول میکنم دیگه برام مهم نیست که کی مقابلمه(عصبی)
_اون امد پیشت؟(خنده)
_واقعا خنده داره؛ مطمعنی اون امده پیشت ازت خواسته که وکیلش بشی؟ها؟
(يادآوری:چندتا پارت قبلی هم گفتم که این علامت [ ] یعنی طرف داره توی ذهنش فکر میکنه)
+[یعنی فهمیده که خودم رفتم پیشش؟ به احتمال زیاد که فهمیده]
+خب به تو چه توی کی هستی که توی کارای من دخالت میکنی هاا؟(اخم)
_ای کاش اینو به خودت میگفتی؛تو کی هستی که میوفتی دنبال کارای من(عصبی)
+من دنبال کارای کسی نیوفتادم دیدم مَرد خوبیه رفتم پیشش(اخم)
_چرا باید برای خوب بودت طرف بری وکیلش بشی؟(عصبی)
+اونش دیگه به خودم مربوطه؛ حالا هم تو هم آدَمات از دفترم برید بیرون بگرنه مجبور میشم زنگ بزنم به پلیس(اخم)
_باشه میرم ولی اگه پاتو از این پرونده نکشی بیرون هر کاری میکنم تا یه شبم بدون فکر من نخوابی(عصبی)(اینجا منظورش اینکه اینقدر اذیتش میکنه با فکر ترسش نخوابه)
+بیرون(عصبی،اخم)
_(جونگکوک با سرش به ادَماش اشاره میکنه که بریمو میرن)
ویو چه مین
بعد از رفتن جونگکوک و آدَماش دَر پشت سرشون محکمبستم و نشستم روی دوتا پام روی زمین
عصابمو خورد کرد رفت
برای اینکه اینقدر دیگه سوال نپرسه بهش گفتم بخاطر اینکه آدم خوبی بوده وکیلش شدم
میدونم باورنکرد ولی باعث شد که بره همینم خوبه
بلند شدمرفتم از آشپزخونه دفتر لیوان آب خوردم که زنگ در دفتر خورد
رفتم از چشمی در نگاه کردم دیدم سوهو همون پسره که قراره پیشمکار کنه
در رو براش باز کردم و اُمد داخل
باهاش کار کردم بهش چیزای وکیلی اینای که برای وکیلی لازم بود رو گفتم
شب شده بود از سوهو خدافظی کردمو در دفترو قفل کردمو رفتم سمت پارکینگ
در ماشینو باز کردمو داخل ماشین نشستم
اینقدر سرم درد نمیکرد که سرمو گذاشتم روی مَرمون ماشین چشمامو بستم
توی حال خودم بودمکه یکی زد به شیشه ماشین
به ترس سرمو بالا آوردم که با چهره سانگ هون روبه رو شدم
هوف بلندی کشیدمو در ماشینو باز کردمو رو به روی سانگ هون وایسادم گفتم...
+چیه چی میخوای؟
سانگ هون: عوا آخه این چه طرز صحبته دختر
+اون دیگه به خودم مربوطه بگو کارتو خستم
سانگ هون: اع چرا خسته ای چیزی شده؟
+اُمدی اینجا این چرت پرتا بگی عصابمو بدتر از این کنی(عصبی)
سانگ هون: باشه دختر حالا اینقدر عصبی نباش
+[مرتیکه عوضی همیشه رو مخمه؛اون خواستگارمه دست از سرم برنمیداره،یه مرتیکه هول که هرشب توی کلاب بار افتاده دنبال زناس ازش متنفرم همیشه جلوم سبز میشه]
۶.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.