فریبp27
فریبp27
_ثانا کیه ات؟
...
_حرف بزن(با داد)
_ثانا... من بودم ولی اون مرده من خودم کشتمش پشیمونم نیستم پس بهتره دیگه حرفشو یا چیزایی که میدونی رو وسط نکشی
کوک ات رو کوبید به دیوار و جلوش وایساد و با خشمی که از چشماش داشت بیرون میرخت تو چشمای ات نگاه کرد
_ل...طفا لطفا بهم بگو تو ی قاتل نیستی ات
ات دستشو بالا اورد و اشکی که روی گونه کوک بود رو پاک کرد
و بدون اینکه چیزی بگه رفت سمت اتاق بعد رفتن ات کوک به دیوار مشت زد و افتاد زمین
_چرا هق چرا باید هق کسی که دوسش دارم همچین هق کسی باشه
10 دقیقه ای گذشته بود که کوک از جاش پا شد و از خونه رف ات از اتاق بیرون اومد و با چشمای اشکی گفت
_معذرت میخوام کوک
ویو خونه یونا
*فقط کاری رو بکن که قلبت میخواد
_باید اینکارو کنم مگه نه
کوک فک کرد قلبش چی میخواست اینکه دروغای ات گذشته ات رو نادیده بگیره و ببخشتش و باهاش بمونه یا دنبال یکی بهتر از ات باشه
یونا دست کوک رو گرفت و بغلش کرد و اونجا بود که کوک فهمید چی میخواد
_قلبم ترو میخواد یونا
*چی؟
_____________________
*ات شی تبریک میگم شما 4 ماهه باردارید ولی به خاطر کمبود ویتامین و استرسی که دارید وظیعت بچتون ضعیفه
_دارید میگید که من باردارم
*بله و رشد بچتون سریع بوده جنسیت بچتون معلوم شده دختره
_میتونم سقطش کنم
*بله؟ چرا میخواید سقطش کنید
_هنوز امادگی برای مادر شدن رو ندارم
*متاسفانه رشد بچتون تقریبا کامل شده و تا وقتی که بدنتون واکنش عجیب به بارداری نده و جونش شما به خاطر بارداری به خطر نیوفته امکان سقط نیست و اینکه شما حالتون خوبه پس نمیتونیم فرزندتون رو سقط کنین
_ثانا کیه ات؟
...
_حرف بزن(با داد)
_ثانا... من بودم ولی اون مرده من خودم کشتمش پشیمونم نیستم پس بهتره دیگه حرفشو یا چیزایی که میدونی رو وسط نکشی
کوک ات رو کوبید به دیوار و جلوش وایساد و با خشمی که از چشماش داشت بیرون میرخت تو چشمای ات نگاه کرد
_ل...طفا لطفا بهم بگو تو ی قاتل نیستی ات
ات دستشو بالا اورد و اشکی که روی گونه کوک بود رو پاک کرد
و بدون اینکه چیزی بگه رفت سمت اتاق بعد رفتن ات کوک به دیوار مشت زد و افتاد زمین
_چرا هق چرا باید هق کسی که دوسش دارم همچین هق کسی باشه
10 دقیقه ای گذشته بود که کوک از جاش پا شد و از خونه رف ات از اتاق بیرون اومد و با چشمای اشکی گفت
_معذرت میخوام کوک
ویو خونه یونا
*فقط کاری رو بکن که قلبت میخواد
_باید اینکارو کنم مگه نه
کوک فک کرد قلبش چی میخواست اینکه دروغای ات گذشته ات رو نادیده بگیره و ببخشتش و باهاش بمونه یا دنبال یکی بهتر از ات باشه
یونا دست کوک رو گرفت و بغلش کرد و اونجا بود که کوک فهمید چی میخواد
_قلبم ترو میخواد یونا
*چی؟
_____________________
*ات شی تبریک میگم شما 4 ماهه باردارید ولی به خاطر کمبود ویتامین و استرسی که دارید وظیعت بچتون ضعیفه
_دارید میگید که من باردارم
*بله و رشد بچتون سریع بوده جنسیت بچتون معلوم شده دختره
_میتونم سقطش کنم
*بله؟ چرا میخواید سقطش کنید
_هنوز امادگی برای مادر شدن رو ندارم
*متاسفانه رشد بچتون تقریبا کامل شده و تا وقتی که بدنتون واکنش عجیب به بارداری نده و جونش شما به خاطر بارداری به خطر نیوفته امکان سقط نیست و اینکه شما حالتون خوبه پس نمیتونیم فرزندتون رو سقط کنین
۴.۰k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.