فریبp26
فریبp26
_خیلی ترسویی
*چرا فک میکنی ترسوعم
_ادم میفرستی بکشنم خودت بلد نیستی ادم بکشی یا میترسی منو بکشی نکنه فک کردی بعد مرگ من میتونی هرچیزی که من دارمو برداری برا خودت کور خوندی بعد مرگ من باند تو شرکت تو همه چیه تو قراره بگا برن کل زندگیت دست منه سیبل، خودم کشتمت و دقیقا تو اون مدتی که فک میکردم مردی همه چیتو مال خودم کردم اون صندلی که الان نشستی روش در عصل جای منه باید به من مدیون باشی که گذاشتم پاتو بزاری تو این شرکت البته شرکتم اگه ی کوچولو عقل مونده برات بهتره از 1000ران کیلومتریم رد نشی
ویو کوک
با سر درد که داشتم از خواب پا شدم تو اتاق یونا بودم ولی اینبار لخت نبودم از جام پا شدم رفتم تو حال
*بیدار شدی بیا صبونه بخور
داشتم میرفتم سمت میز که یهو یاد خاطره ای افتادم
((_اخ سرم ساعت چنده؟ اینجا کجاس؟
_صبح بخیر کوک البته ظهر بخیر برو دستو صورتتو بشور بیا سوپر خماری درست کردم بخر
_اوکی
_اخ حالم جا اومد دست پختت حرف نداره
_ممنون نوش جونت بیا مسکن بخور سر دردت خوب شه
_ممنون چیز زیادی یادم نیست چیزی که نشد؟
_نه هیچ اتفاقی نیوفتاد
_اوکی پس من دیگه زحمتو کم کنم واسه عصر کارای زیادی دارم
_خواهش میکنم باش برو بازم بیا
_اوک ولی دفعه بعد تو میای خونم
_اوکی بای))
_اخ سرم
*خوبی چی شد _هیچی فقط یاد یه خاطره ای افتادم *راستی تو سرت ضربه خورده تو تصادف ارع؟
_ارع خیلی از خاطره هامو یادم نمیاد ولی فراموشی نگرفتم
وقتی یاد اون خاطره افتادم ی جورایی دلم برا ات تنگ شد ولی احساساتم عجیب شده انگاری که دیگه ات رو دوست ندارم احساساتم گاتی پاتی شده درست نمیتونم فک کنم منی که دیوانه وار عاشق ات بودم الان نمیتونم حس کنم که دوسش دارم اولین بار که تو چشماش نگاه کردم هر چیزی بجز ارامشو دیدم ولی وقتی تو چشمای یونا نگاه میکنم هیچ چیز بجز ارامش نمیبینم احساساتم نسبت به یوناهم عجیب شده و واقعا دارم دیوونه میشم
1 هفته بعد
_اومدی
_اوهوم خستم میرم دوش بگیرم بخوابم
_گشنته _نه _برای چی رفته بودی فرانسه _گفتم که یه سری کار داشتم _دقیقا چ کاری
ات بهچشمای کوک نگاه کرد میتونست منظور کوک رو واظح بفهمه
_رفته بودم پدرمو ببینم _پدرت، یادمه اخرین بار 2 سال پیش دیدمش میتونی بهم بگی چجور پدریه که حتی به عروسیه دخترش هم نیومد یا وقتی تصادف کرد ی زنگم نزد _پدر واقعیم نیست چون
_اگه پدر واقعیت نیست پس چرا همچنان بهش میگی پدر(با عربده)
_صداتو بیار پایین کوک سر من داد نزن چون صدای من از صدای تو بلند تره
_ات... ت...و....تو.... دقی...قا کی هستی یا بهتره بگم ثانا کیه؟
_خیلی ترسویی
*چرا فک میکنی ترسوعم
_ادم میفرستی بکشنم خودت بلد نیستی ادم بکشی یا میترسی منو بکشی نکنه فک کردی بعد مرگ من میتونی هرچیزی که من دارمو برداری برا خودت کور خوندی بعد مرگ من باند تو شرکت تو همه چیه تو قراره بگا برن کل زندگیت دست منه سیبل، خودم کشتمت و دقیقا تو اون مدتی که فک میکردم مردی همه چیتو مال خودم کردم اون صندلی که الان نشستی روش در عصل جای منه باید به من مدیون باشی که گذاشتم پاتو بزاری تو این شرکت البته شرکتم اگه ی کوچولو عقل مونده برات بهتره از 1000ران کیلومتریم رد نشی
ویو کوک
با سر درد که داشتم از خواب پا شدم تو اتاق یونا بودم ولی اینبار لخت نبودم از جام پا شدم رفتم تو حال
*بیدار شدی بیا صبونه بخور
داشتم میرفتم سمت میز که یهو یاد خاطره ای افتادم
((_اخ سرم ساعت چنده؟ اینجا کجاس؟
_صبح بخیر کوک البته ظهر بخیر برو دستو صورتتو بشور بیا سوپر خماری درست کردم بخر
_اوکی
_اخ حالم جا اومد دست پختت حرف نداره
_ممنون نوش جونت بیا مسکن بخور سر دردت خوب شه
_ممنون چیز زیادی یادم نیست چیزی که نشد؟
_نه هیچ اتفاقی نیوفتاد
_اوکی پس من دیگه زحمتو کم کنم واسه عصر کارای زیادی دارم
_خواهش میکنم باش برو بازم بیا
_اوک ولی دفعه بعد تو میای خونم
_اوکی بای))
_اخ سرم
*خوبی چی شد _هیچی فقط یاد یه خاطره ای افتادم *راستی تو سرت ضربه خورده تو تصادف ارع؟
_ارع خیلی از خاطره هامو یادم نمیاد ولی فراموشی نگرفتم
وقتی یاد اون خاطره افتادم ی جورایی دلم برا ات تنگ شد ولی احساساتم عجیب شده انگاری که دیگه ات رو دوست ندارم احساساتم گاتی پاتی شده درست نمیتونم فک کنم منی که دیوانه وار عاشق ات بودم الان نمیتونم حس کنم که دوسش دارم اولین بار که تو چشماش نگاه کردم هر چیزی بجز ارامشو دیدم ولی وقتی تو چشمای یونا نگاه میکنم هیچ چیز بجز ارامش نمیبینم احساساتم نسبت به یوناهم عجیب شده و واقعا دارم دیوونه میشم
1 هفته بعد
_اومدی
_اوهوم خستم میرم دوش بگیرم بخوابم
_گشنته _نه _برای چی رفته بودی فرانسه _گفتم که یه سری کار داشتم _دقیقا چ کاری
ات بهچشمای کوک نگاه کرد میتونست منظور کوک رو واظح بفهمه
_رفته بودم پدرمو ببینم _پدرت، یادمه اخرین بار 2 سال پیش دیدمش میتونی بهم بگی چجور پدریه که حتی به عروسیه دخترش هم نیومد یا وقتی تصادف کرد ی زنگم نزد _پدر واقعیم نیست چون
_اگه پدر واقعیت نیست پس چرا همچنان بهش میگی پدر(با عربده)
_صداتو بیار پایین کوک سر من داد نزن چون صدای من از صدای تو بلند تره
_ات... ت...و....تو.... دقی...قا کی هستی یا بهتره بگم ثانا کیه؟
۱.۷k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.