فیک:گودال
فیک:گودال
part⁹
سر میز نشستن
بخاطر ناآشنا بودن باهاشون کنار جئون نشست
شروع به غذا خوردن کردن
دوستای جئون امادی خوبی بودن
باهم دیگه شوخی میکردن و سر به سر هم میگذاشتن
به شوخیا و حرفاشون میخندید ولی همش نگاهش روی جئون بود
آدمی که ازش توی ذهنش ساخته بود با کسی که الان کنارش نشسته و داره میگه میخنده و با دوستاش شوخی میکنه خیلی فرق داشت
فکر میکرد مَرد سرد و سرسختی باشه و اینطور هم هست ولی پیش کسایی که دوسشون داره یکی دیگهاَس ، درست مثل همهی ما!
بعد از خوردن به پذیرایی رفتن و روی مبل نشستن
پسر همه چیو براشون تعریف کرد
جیمین: اوح ... اصلا فکر نمیکردم اینطوری باشه
جین: ا.ت چرا درخواستشو رد کردی؟
نگاهشون روی دختر افتاد
" من کالا نیستم که بخواد بدستم بیاره و پیش یه آدم عوضی هم نمیتونم بمونم "a.t
تهیونگ: دختر خوبی هستی
از حرف لبخندی زد
جیمین: حالا میخوای چیکار کنی؟جونگکوک؟
" یه مدتی پیشمون میمونه و قرار شد بهم کمک کنه "jk
جین: کمک؟ کمک چی؟
" انتقام اون چیزو که چان ازم گرفت "jk
جیمین: چی؟ میدونی چقدر خطرناکه؟
جین: مطمعنی میخوای این کارو بکنی؟
" اره ، انجامش میدم "jk
تهیونگ: میخوای پای اینم به قضیه باز کنی؟
" همونطور که من کمکش میکنم اونم به من کمک میکنه "jk
جیمین: خطرناکه جونگکوک نکن
" ازم گرفتنش باید انتقام بگیرم "jk
جین: نمیشه هم برای تو بده هم برای این دختر
تهیونگ: نه ، نباید این کارو بکنی خیلی خطرناکه
" شما هرچی هم که بگید من آخرش کار خودمو میکنم تصمیمو گرفتم "jk
" [منظورشون چیه؟ چی خطرناکه؟ مگه میخواد چیکار کنه؟ نکنه میخواد کاری بیشتر از قتل انجام بده؟] "a.t
" اعم ببخشید وسط حرفتون میپرم ولی منظورتون چیه؟ چی خطرناکه؟ "a.t
به غیر از جئون بقیه با تعجب بهش نگاه میکردن
تهیونگ: وایسا ببینم تو...
سرشو سمت جئون چرخوند
تهیونگ: بهش نگفتی؟
" میخوام انتقام بگیرم چیزی بیشتر از این باید بهش میگفتم! "jk
تهیونگ: وای خدا
دستش روی سرش گذاشت و با دستش سرش ماساژ میداد
جین: این هیچی نمیدونه
" میدونه میخوام انتقام بگیرم "jk
جیمین: ولی این کاملش نیست
" مهم نیست ... فقط میخواد کمکم کنه نه من سوالی ازش میپرسم نه اون ازم میپرسه ، درسته ا.ت؟ "jk
با نگاه سرد و ترسناک بهش زل زد
از نگاهش ترسید و آب دهنشو قورت داد
" درسته "a.t
تهیونگ از روی مبل بلند شد
تهیونگ: اخرش کار خودتو میکنی
از پلههه بالا رفت و صدای باز و بسته شدن در اتاق به گوش رسید
جین: نمیدونم چی بگم
نمیدونست چیکار کنه
" [یعنی الان باید برم توی اتاق؟ چرا یهوی جو اینقدر بد شد؟ اهع خیلی از این جئون میترسم] "a.t
از روی مبل بلند شد
تعظیمکرد
" بابت غذا خیلی ممنونم خیلی خوشمزه بود "a.t
جین: خواهش میکنم
part⁹
سر میز نشستن
بخاطر ناآشنا بودن باهاشون کنار جئون نشست
شروع به غذا خوردن کردن
دوستای جئون امادی خوبی بودن
باهم دیگه شوخی میکردن و سر به سر هم میگذاشتن
به شوخیا و حرفاشون میخندید ولی همش نگاهش روی جئون بود
آدمی که ازش توی ذهنش ساخته بود با کسی که الان کنارش نشسته و داره میگه میخنده و با دوستاش شوخی میکنه خیلی فرق داشت
فکر میکرد مَرد سرد و سرسختی باشه و اینطور هم هست ولی پیش کسایی که دوسشون داره یکی دیگهاَس ، درست مثل همهی ما!
بعد از خوردن به پذیرایی رفتن و روی مبل نشستن
پسر همه چیو براشون تعریف کرد
جیمین: اوح ... اصلا فکر نمیکردم اینطوری باشه
جین: ا.ت چرا درخواستشو رد کردی؟
نگاهشون روی دختر افتاد
" من کالا نیستم که بخواد بدستم بیاره و پیش یه آدم عوضی هم نمیتونم بمونم "a.t
تهیونگ: دختر خوبی هستی
از حرف لبخندی زد
جیمین: حالا میخوای چیکار کنی؟جونگکوک؟
" یه مدتی پیشمون میمونه و قرار شد بهم کمک کنه "jk
جین: کمک؟ کمک چی؟
" انتقام اون چیزو که چان ازم گرفت "jk
جیمین: چی؟ میدونی چقدر خطرناکه؟
جین: مطمعنی میخوای این کارو بکنی؟
" اره ، انجامش میدم "jk
تهیونگ: میخوای پای اینم به قضیه باز کنی؟
" همونطور که من کمکش میکنم اونم به من کمک میکنه "jk
جیمین: خطرناکه جونگکوک نکن
" ازم گرفتنش باید انتقام بگیرم "jk
جین: نمیشه هم برای تو بده هم برای این دختر
تهیونگ: نه ، نباید این کارو بکنی خیلی خطرناکه
" شما هرچی هم که بگید من آخرش کار خودمو میکنم تصمیمو گرفتم "jk
" [منظورشون چیه؟ چی خطرناکه؟ مگه میخواد چیکار کنه؟ نکنه میخواد کاری بیشتر از قتل انجام بده؟] "a.t
" اعم ببخشید وسط حرفتون میپرم ولی منظورتون چیه؟ چی خطرناکه؟ "a.t
به غیر از جئون بقیه با تعجب بهش نگاه میکردن
تهیونگ: وایسا ببینم تو...
سرشو سمت جئون چرخوند
تهیونگ: بهش نگفتی؟
" میخوام انتقام بگیرم چیزی بیشتر از این باید بهش میگفتم! "jk
تهیونگ: وای خدا
دستش روی سرش گذاشت و با دستش سرش ماساژ میداد
جین: این هیچی نمیدونه
" میدونه میخوام انتقام بگیرم "jk
جیمین: ولی این کاملش نیست
" مهم نیست ... فقط میخواد کمکم کنه نه من سوالی ازش میپرسم نه اون ازم میپرسه ، درسته ا.ت؟ "jk
با نگاه سرد و ترسناک بهش زل زد
از نگاهش ترسید و آب دهنشو قورت داد
" درسته "a.t
تهیونگ از روی مبل بلند شد
تهیونگ: اخرش کار خودتو میکنی
از پلههه بالا رفت و صدای باز و بسته شدن در اتاق به گوش رسید
جین: نمیدونم چی بگم
نمیدونست چیکار کنه
" [یعنی الان باید برم توی اتاق؟ چرا یهوی جو اینقدر بد شد؟ اهع خیلی از این جئون میترسم] "a.t
از روی مبل بلند شد
تعظیمکرد
" بابت غذا خیلی ممنونم خیلی خوشمزه بود "a.t
جین: خواهش میکنم
۲۲.۸k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.