فیک:گودال
فیک:گودال
part¹⁰
از پلهها بالا رفت
کلی در توی راهرو بود
نمیدونست اتاقش کدومه
خدمتکاری هم بالا نبود تا ازش بپرسه
پستصمیم گرفت خودش اتاقو پیدا کنه
در هر اتاق باز میکرد تا اتاقی که توی چمدونش باشه پیدا کنه
در اتاق یکی یکی باز میکرد ولی هیچ کدومش چمدونش داخلش نبود
یکی از در ها باز که تهیونگ دید که روی تخت دراز کشیده و موبایل دستشه
با باز شدن در تهیونگنگاهشو به در داد
دختر ترسید و لکنت حرف زد
" اعم بب...خشید... نمیدونستم اتاقم کدومه "a.t
خواست در ببنده که صدای تهیونگ مانع شد
تهیونگ: صبر کن
از روی تخت بلند شد به سمتش قدم برداشت و دری که نیمه باز بود کامل باز کرد
تهیونگ: اتاقو بهت نشون میدم
با سرس تایید کرد و پشت سرش راه افتاد
به سمت دری رفت و بازش کرد
تهیونگ:اتاقت اینه
چمدونش داخل اتاق بود
تعظیم کوتاهی کرد
" خیلی ممنونم "a.t
با تعظیم کردنش گردنبندش که زیر لباسش پنهون کرده بود بیرون آمد و تهیونگ اونو دید
خواست وارد اتاق بشه که بازوش گرفت
" بله؟ "a.t
تهیونگ:ا..ین ... این گردنبند رو از کجا اوردی؟
" ها؟ عا اینو میگید ... مال مامانم بود بعد از مرگش رسید به من "a.t
گردنبند داخل لباسش کرد
تهیونگ: بعد از مرگ مامانت رسید به تو؟
" اره ... قبلا مال مامان بزرگم بود بعد شد مال مامانم الانم مال من ، این گردنبند میراژ خانوادهای منه "a.t
تهیونگ: میراژ خانوادهگی تو؟
" اره ، این گردنبند به کسی جز دختر خانواده داده نمیشه حتما باید جز از خون اون خانواده بود "a.t
تهیونگ: یعنی تو ... میراژ خانواده کیم ی؟
وقتی فهمید این پسر میشناستش فهمید کار اشتباهی کرده
اشتباهی که ممکنه میراژ خانواده شو از دست بده
دست روی گردنبند زیر لباس گذاشت
و با ترس گفت
" ت..تو ... میشناسیش؟ "a.t
جوابشو نداد
ازش فاصله گرفت و به سمت اتاقش رفت و در رو بست
سریع وارد اتاق شد و در بست و قفل کرد
" [خانواده کیم میشناسه؟ گردنبند از دست میدم؟ نه نه نمیشه نمیدم ... این گردنبند میراژ خانواده منه ... از جونگکوک کمک میخوام .... نه نمیشه اونا باهم دوستن گردنبند منو بهش میده] "a.t
سرشو تکون داد
" نه همچین چیزی نمیشه گردنبند نمیدم "a.t
نفس عمیقی کشید
سمت چمدونش رفت
بازش کرد و حوله شو بیرون آورد
داخل اتاق حمام بود
به سمت حمام رفت و دوش گرفت
part¹⁰
از پلهها بالا رفت
کلی در توی راهرو بود
نمیدونست اتاقش کدومه
خدمتکاری هم بالا نبود تا ازش بپرسه
پستصمیم گرفت خودش اتاقو پیدا کنه
در هر اتاق باز میکرد تا اتاقی که توی چمدونش باشه پیدا کنه
در اتاق یکی یکی باز میکرد ولی هیچ کدومش چمدونش داخلش نبود
یکی از در ها باز که تهیونگ دید که روی تخت دراز کشیده و موبایل دستشه
با باز شدن در تهیونگنگاهشو به در داد
دختر ترسید و لکنت حرف زد
" اعم بب...خشید... نمیدونستم اتاقم کدومه "a.t
خواست در ببنده که صدای تهیونگ مانع شد
تهیونگ: صبر کن
از روی تخت بلند شد به سمتش قدم برداشت و دری که نیمه باز بود کامل باز کرد
تهیونگ: اتاقو بهت نشون میدم
با سرس تایید کرد و پشت سرش راه افتاد
به سمت دری رفت و بازش کرد
تهیونگ:اتاقت اینه
چمدونش داخل اتاق بود
تعظیم کوتاهی کرد
" خیلی ممنونم "a.t
با تعظیم کردنش گردنبندش که زیر لباسش پنهون کرده بود بیرون آمد و تهیونگ اونو دید
خواست وارد اتاق بشه که بازوش گرفت
" بله؟ "a.t
تهیونگ:ا..ین ... این گردنبند رو از کجا اوردی؟
" ها؟ عا اینو میگید ... مال مامانم بود بعد از مرگش رسید به من "a.t
گردنبند داخل لباسش کرد
تهیونگ: بعد از مرگ مامانت رسید به تو؟
" اره ... قبلا مال مامان بزرگم بود بعد شد مال مامانم الانم مال من ، این گردنبند میراژ خانوادهای منه "a.t
تهیونگ: میراژ خانوادهگی تو؟
" اره ، این گردنبند به کسی جز دختر خانواده داده نمیشه حتما باید جز از خون اون خانواده بود "a.t
تهیونگ: یعنی تو ... میراژ خانواده کیم ی؟
وقتی فهمید این پسر میشناستش فهمید کار اشتباهی کرده
اشتباهی که ممکنه میراژ خانواده شو از دست بده
دست روی گردنبند زیر لباس گذاشت
و با ترس گفت
" ت..تو ... میشناسیش؟ "a.t
جوابشو نداد
ازش فاصله گرفت و به سمت اتاقش رفت و در رو بست
سریع وارد اتاق شد و در بست و قفل کرد
" [خانواده کیم میشناسه؟ گردنبند از دست میدم؟ نه نه نمیشه نمیدم ... این گردنبند میراژ خانواده منه ... از جونگکوک کمک میخوام .... نه نمیشه اونا باهم دوستن گردنبند منو بهش میده] "a.t
سرشو تکون داد
" نه همچین چیزی نمیشه گردنبند نمیدم "a.t
نفس عمیقی کشید
سمت چمدونش رفت
بازش کرد و حوله شو بیرون آورد
داخل اتاق حمام بود
به سمت حمام رفت و دوش گرفت
۱۳.۸k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.