my mafia lover p3

(ویو تهیونگ)
وقتی رسیدم خونه ی هیونسوک دیدم پسرا هم اومدن چند تا بادیگارد فرستادم باهام بیان رفتیم جلوی در و یکی از خدمتکار ها در رو باز کردن من رفتم داخل و هیونسوک رو دیدم که روی مبل لم داده هه واقعا که عوضی رفتم روی مبلی که روبه روش بود نشستم که گفت
هینوسوک:به به مستر کیم چه عجب بلاخره اومدی
تهیونگ:ببندش و فقط کارتو بگو
هیونسوک:اوه چه بی ادب ... باشه میرم سر اصل مطلب ببین من میخوام باهم شراکت کنیم
تهیونگ: چی؟
هیونسوک:نشنیدی؟ میگم میخوام باهم شریک شیم یه باری هست که کل ش اسلحه هست و من میخوام که باهم شراکت کنیم ولی فقط ۲۰ درصدش بهت میرسه
تهیونگ: فکر کردی میام این همه کار انجام بدم بعد ۲۰ درصد بهم برسه ؟ اگه میخوای شریک بشیم باید ۵۰ درصد بهم بدی
هیونسوک: .... ولی
تهیونگ:ولی نداره باید قبولش کنی اکر میخوای شریک بشیم
هیونسوک: آیش ...اوکی قبوله ... پس اینو امضا کن
تهیونگ:بیا امضا شد
هیونسوک: شراکتمون رو تبریک میگم
تهیونگ: آها
یهو دست کثیفش رو بلند کرد که بهم دست بده منم دستشو نگرفتم و فقط به سر تکون دادن اکتفا کردم و بعدش با پسرا از اون به اصطلاح خونه رفتم بیرون رو سوار ماشینم شدم الان واقعا باید میرفتم پیش سورا پس راهی شدم به خونه ی سورا تا ببینمش دلم براش تنگ شده بود
(ویو لونا)
چشمام رو باز کردم این سری توی همون اتاق بودم که اولین بار چشمام رو باز کردم اصلا حالم خوب نبود تمام بدنم درد میکرد دلم میخواست فقط بمیرم یهو یکی در زد و اومد داخل
خدتمکار: خانم بیدار شدین ؟
لونا: بله
خدمتکار: خب خانم من براتون غذا میارم و بعدش شما باید استراحت کنید چون ارباب دستور دادن
لونا: ارباب همونه که ...
خدمتکار: بله
لونا: باشه فقط گوشیم کجاست ؟
خدمتکار: من نمیدونم خانم شاید پیش ارباب باشه
لونا: آها
خدمتکار: شما توی اتاق بمونید من الان براتون ناهارتون رو میارم
لونا :باشه
و اون رفت من دوباره تنها شدم همه ش فکر میکنم که چرا یهو از این جا سر درآوردم من که زندگیم خوب نبود الان بدتر شده ولی اون موقع یکم آرامش داشتم اما الان چی ... از درد هیچ جام رو حس نمیکنم اصلا نمیدونم کجام تا حالا ازین اتاق بیرون نرفتم کاش مامانم بودش با فکر به این که مادرم کنارم نیست گریم گرفت و آروم و بی صدا اشک می‌ریختم یه‌و دوباره در زدن و من اشکامو سریع پاک کردم و بهش گفتم بیاد داخل وقتی اومد داخل میخواست خودش بهم غذا بده اون خدمتکار ولی بهش گفتم خودم میخورم ولی اصلا نمیتونستم تکون بخورم وقتی اونجوری منو دید خود اوت خدمتکار بهم غذا داد کم خوردم چون اشتهام کور شده بود نمیتونستم چیزی بخورم وقتی یکم خوردم دیگه نتونستم بخورم و اون زن دارو هامم بهم داد و من اونقدر خسته بودم که فقط خوابم برد
دیدگاه ها (۰)

my mafia lover p4

بچه ها فیک نویس هست

my mafia lover p2

my baby girlPart;۳۰season:۲________________________________(...

پارت ۳۶ات: بالاخره میتونیم بریم جیمین: اره ات: اخیش بالاخره ...

part 15 "ویو ا.ت اجوما: خب تو باید برای ارباب کارای شخصی بکن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط