فریبp43
فریبp43
+وای خدا بلاخره تخت میتونم راحت به خوابم
_نه که اصلا تو هوا پیما کل مسیرو خواب نبودی حالا وسایلاتو باز کن ی دوشم بگیر یکم به خواب استراحت کن من ی سری کار دارم میرم انجام بدم
+باشه مامان راستی کی بریم بابارو ببینیم
_فردا
+باشه
ات رفت سمت فروشگاه و برای خ. نه کمی خوراکی وسایل مورد نیاز خرید داد به یکی از ادماش تا ببره خونه رفت و برای خودش از فروشگاه اباس خریدو لباساشو عوض کرد تو ماشین یکم ارایش کرد و با کمک دوستای قدیمیش فهمید کوک کجاس
ویو بار میلای
ی جورای عادت شده بود برای ات پیدا کردن کوک بین این همه ادم براش مثل اب خوردن بود و اینکه میتونست بعد این همه سال دوباره مثل قبل پیداش کنه براش عجیب بود
ات رفت سمت باریستا و کنار کوک که سرشو گذاشته بود رو میز پشست
_دوتا شراب شاتو دیکم لطفا
کوک یهو با حالت مستی خماری بدون اینکه سرشو بالا بیاره گفت
_شت شاتو دیگم شراب مورد علاقشه صدای که الان شنیدمم صدای اته یعنی انقدر دلتنگشم
که یهو میلای تو گوش ات گفت
میلای:از وقتی رفتی نعشه شده هر روز مشروب میخوره و با نگاه کردن به عکس تو سول گریه میکنه
_ای ترسیدم واقعا؟
میلای:ارع باهاش حرف بزنم کارت تموم شد بیا قسمت VIP
_اوک عزیزم
میلای رفت و ات برگشت سمت کوک دستشو اروم گذاشت رو سر گوگ و نوازشش کرد کوک چشماشو باز کرد و سرشو اورد بالا و با دیدن ات ی قطرع اشک از چشماش افتاد
_چقد پیر شدی پیر مرد
_خودتی؟ چرا دوباره اومدی پیشم برگرد برو بوسان پش من جات امن نیست
_خفه شو جای من هیچ جا امن نیست هر کاریم بکنم ثاناعه افشانییم هنوز دشمنان تشنه خونمن فک کردی تو تنها تهدید من توی زندگیمی نه احمق خان من هیچ وقت جام امن نیست(با عصبانیت خالص)
کوک بعد شنیدن حرفای ات و با اون حالت عصبی ترسید و تو خودش جمع شد ات تموم مهتویات لیوان رو سر کشید و اون یکی لیوانم خورد دست کوک رو گرفت و گفت
_حق داری مخالفت کن
و پیشت خودش کشید و بردش و سوار ماشینش کرد و بردش خونش
رمز در همون بود همون رمزی که سالها پیش ات اسن رمزو گذاشته بود ات رمز درو زد و وارد خونه شد کوک رو برد سمت حموم و حلش داد زیر دوش و اب سردو باز کرد که شروع کرد به لرزیدن که ات ی سیلی مهکم زد تو گوش کوک و کوک یهو هوشیار شد
_ا...ت _به خودت بیا کوککک(عربده) 53 سالت شده و هنوز مثل بچه ها رفتار میکنی تو الان ی دختر 16 ساله داری باید مواظبش باشی و من تو به من قول داده بودی که هیچ وقت ترکم نکنی همیشه دوسم داشته باشی ولی پس چرا چند بار ترکم کردی و همیشه منو از خودت دور کردی چرااا؟
کوک شروع کرد به گریه کردن
و دوباره سکوت کرد ات عصبی شده کوک رو هل داد و کوبید به دیوار و برگشت که بره ولی یهو؟.....
+وای خدا بلاخره تخت میتونم راحت به خوابم
_نه که اصلا تو هوا پیما کل مسیرو خواب نبودی حالا وسایلاتو باز کن ی دوشم بگیر یکم به خواب استراحت کن من ی سری کار دارم میرم انجام بدم
+باشه مامان راستی کی بریم بابارو ببینیم
_فردا
+باشه
ات رفت سمت فروشگاه و برای خ. نه کمی خوراکی وسایل مورد نیاز خرید داد به یکی از ادماش تا ببره خونه رفت و برای خودش از فروشگاه اباس خریدو لباساشو عوض کرد تو ماشین یکم ارایش کرد و با کمک دوستای قدیمیش فهمید کوک کجاس
ویو بار میلای
ی جورای عادت شده بود برای ات پیدا کردن کوک بین این همه ادم براش مثل اب خوردن بود و اینکه میتونست بعد این همه سال دوباره مثل قبل پیداش کنه براش عجیب بود
ات رفت سمت باریستا و کنار کوک که سرشو گذاشته بود رو میز پشست
_دوتا شراب شاتو دیکم لطفا
کوک یهو با حالت مستی خماری بدون اینکه سرشو بالا بیاره گفت
_شت شاتو دیگم شراب مورد علاقشه صدای که الان شنیدمم صدای اته یعنی انقدر دلتنگشم
که یهو میلای تو گوش ات گفت
میلای:از وقتی رفتی نعشه شده هر روز مشروب میخوره و با نگاه کردن به عکس تو سول گریه میکنه
_ای ترسیدم واقعا؟
میلای:ارع باهاش حرف بزنم کارت تموم شد بیا قسمت VIP
_اوک عزیزم
میلای رفت و ات برگشت سمت کوک دستشو اروم گذاشت رو سر گوگ و نوازشش کرد کوک چشماشو باز کرد و سرشو اورد بالا و با دیدن ات ی قطرع اشک از چشماش افتاد
_چقد پیر شدی پیر مرد
_خودتی؟ چرا دوباره اومدی پیشم برگرد برو بوسان پش من جات امن نیست
_خفه شو جای من هیچ جا امن نیست هر کاریم بکنم ثاناعه افشانییم هنوز دشمنان تشنه خونمن فک کردی تو تنها تهدید من توی زندگیمی نه احمق خان من هیچ وقت جام امن نیست(با عصبانیت خالص)
کوک بعد شنیدن حرفای ات و با اون حالت عصبی ترسید و تو خودش جمع شد ات تموم مهتویات لیوان رو سر کشید و اون یکی لیوانم خورد دست کوک رو گرفت و گفت
_حق داری مخالفت کن
و پیشت خودش کشید و بردش و سوار ماشینش کرد و بردش خونش
رمز در همون بود همون رمزی که سالها پیش ات اسن رمزو گذاشته بود ات رمز درو زد و وارد خونه شد کوک رو برد سمت حموم و حلش داد زیر دوش و اب سردو باز کرد که شروع کرد به لرزیدن که ات ی سیلی مهکم زد تو گوش کوک و کوک یهو هوشیار شد
_ا...ت _به خودت بیا کوککک(عربده) 53 سالت شده و هنوز مثل بچه ها رفتار میکنی تو الان ی دختر 16 ساله داری باید مواظبش باشی و من تو به من قول داده بودی که هیچ وقت ترکم نکنی همیشه دوسم داشته باشی ولی پس چرا چند بار ترکم کردی و همیشه منو از خودت دور کردی چرااا؟
کوک شروع کرد به گریه کردن
و دوباره سکوت کرد ات عصبی شده کوک رو هل داد و کوبید به دیوار و برگشت که بره ولی یهو؟.....
۵.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.