اتجیمین این چطورهذوق
ا.ت:جیمین این چطوره؟(ذوق)
جیمین:مگه بچه ی؟(خنده)
ا.ت:یاااااا جیمینا نزن تو ذوقم چطور حالا؟(اخم کیوت)
جیمین:خیلی قشنگه
ا.ت:صبر بده ازش عکس بگیرم .....عه وا گوشیم رو یادم رفته تو ماشین میرم بیارمش
جیمین:من میرم
ا.ت:نه نیاز نکرده خودم میرم
جیمین:باشه ولی زود بیا مراقب خودت هم باش
ا.ت باشه عی گفت و از مغازه اومد برون
ویو ا.ت
نفس عمیقی کشیدم و رفتم چون میدونستم الان موقعشه رفتم پیشه ماشین گوشیم رو برداشتم و منتظر بودم که ماشین ها برن یکی از ماشین ها دور بود بخاطر همین رفتم که یهو پرت شدم رو زمین همه دورم جمع شده بودن
ویو ادمین
ا.ت موقعی که میخواست از خیابون رد بشه یه ماشین خلاف جهت میمود و به ا.ت خورد
ویو جیمین
دیدیم ا.ت نمیاد که با سر صدا ها فهمیدم یه چیزی شده رفتم برون که .....نه اون ....اون ا.ت بود با دو رفتم سمتش دستم رو گرفت
ا.ت:جیمین به بابا بزرگ بگو نیاز نکرده خودش رو فدا کنه
جیمین:ا.ت تا قت بیار نجاتت میدم
ا.ت:دیگه دیر ولی به .....به سوهی بگو دوستش داشتم خیلی زیاد
با این حرفش قلبم به درد اومد که چشماش رو بست و تموم همه چی تو چند ثانیه متوقف شد صدا ها تصویر ها
و اون موقع بود که همچی تموم شد زندگی پسری که فرشتش رو از دست داد زندگی مادری که دخترش را از دست داد زندگی دختری که همه چیش رو از دست داد و تموم این مدت فقط دنبال فرست بود تا بدن بی روحش هم از دست بده بدنی که یه روح مرده داخلش بود
🌸و پایان🌸
بد شد؟
جیمین:مگه بچه ی؟(خنده)
ا.ت:یاااااا جیمینا نزن تو ذوقم چطور حالا؟(اخم کیوت)
جیمین:خیلی قشنگه
ا.ت:صبر بده ازش عکس بگیرم .....عه وا گوشیم رو یادم رفته تو ماشین میرم بیارمش
جیمین:من میرم
ا.ت:نه نیاز نکرده خودم میرم
جیمین:باشه ولی زود بیا مراقب خودت هم باش
ا.ت باشه عی گفت و از مغازه اومد برون
ویو ا.ت
نفس عمیقی کشیدم و رفتم چون میدونستم الان موقعشه رفتم پیشه ماشین گوشیم رو برداشتم و منتظر بودم که ماشین ها برن یکی از ماشین ها دور بود بخاطر همین رفتم که یهو پرت شدم رو زمین همه دورم جمع شده بودن
ویو ادمین
ا.ت موقعی که میخواست از خیابون رد بشه یه ماشین خلاف جهت میمود و به ا.ت خورد
ویو جیمین
دیدیم ا.ت نمیاد که با سر صدا ها فهمیدم یه چیزی شده رفتم برون که .....نه اون ....اون ا.ت بود با دو رفتم سمتش دستم رو گرفت
ا.ت:جیمین به بابا بزرگ بگو نیاز نکرده خودش رو فدا کنه
جیمین:ا.ت تا قت بیار نجاتت میدم
ا.ت:دیگه دیر ولی به .....به سوهی بگو دوستش داشتم خیلی زیاد
با این حرفش قلبم به درد اومد که چشماش رو بست و تموم همه چی تو چند ثانیه متوقف شد صدا ها تصویر ها
و اون موقع بود که همچی تموم شد زندگی پسری که فرشتش رو از دست داد زندگی مادری که دخترش را از دست داد زندگی دختری که همه چیش رو از دست داد و تموم این مدت فقط دنبال فرست بود تا بدن بی روحش هم از دست بده بدنی که یه روح مرده داخلش بود
🌸و پایان🌸
بد شد؟
- ۳.۳k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط