رمان رویای من

رمان رویای من

پارت ۴۴

ارسلان، مهم نیستش بیا بریم دکتر الان این

مهم تره سوار ماشینش شدم یکم ماشین و

بردم اون ور که بتونم پارک کنم سوئیچ و

درآوردم سوار ماشین خودم شدم دیانا هم

سوار شد گاز شو گرفتم رسیدیم


دیانا، همینجوری داشت خون میومد


ارسلان، نوبت گرفتیم نشستیم تا نوبت مون

بشه رفتیم تو اتاق دکتر


دیانا، نشستم رو صندلی ازم پرسید سر گیجه

دارم یا نه گفتم آره یع آمپول برام نوشت با

چندتا چیز دیگه نوشت برام سرمو باند بست

و آمدید بیرون


ارسلان، اون چیزایی که نوشته بود دو دارو

خونه گرفتم چندتا باند بود بتادین و اینا بود

نشستیم تو ماشین


دیانا، میشه منو ببرید دانشگاه



رمان رویای من

پارت ۴۵

ارسلان، الان دیگه دیره برو خونه استراحت کن فردا

دیانا، ماشینم چی


ارسلان، اگه اوکی باشی‌من فردا میام دنبالت بعد دانشگاه میریم ماشینتو میاریم


دیانا، مرسی دستتون درد نکنه چشمام داشت

همینجوری بسته میشد که رسیدم پیاده

شدم وسیله هارو گرفتم ازش تشکر کردم و

خدافظی کردم
دیدگاه ها (۳۱)

رمان رویای من پارت ۴۶دیانا، چرا باید اینطوری میشد یکم استراح...

رمان رویای من پارت ۵۰دیانا، باید بهش فکر کنم آخه ارسلان، باش...

رمان رویای من پارت ۴۲ارسلان، چیکار میکنی خان..... اون که دی...

رمان رویای من پارت ۴۱ارسلان، حالا چطوری به دیانا بگم آخه پس...

رمان بغلی من پارت ۸۱ارسلان: باز نشستی طرح زدی دیانا: نه بخدا...

رمان بغلی من پارت ۶۷ارسلان: توی ماشین نشستیم که از سرد بودن ...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط