جمشید هیچ قرص خوابی روش اثر نداشت
جمشید هیچ قرص خوابی روش اثر نداشت
فقط هوا که تاریک میشد یه صندلی آبی ورمیداشت
با اون سیبیلا یه خط درمیونش با یه لیوان چایی میرفت زیر درخت جا خوش میکرد
خیره میشد به آسمون دنبال ماه میگشت...
واسش فرقی نداشت وسط بهمن باشه و یه متر برف رد پاشو قایم کنه یا پاییز باشه و یه متر برگ نارنجی جای صندلیشو پرکرده باشه...
جای جمشید همیشه زیر درخت خرمالو بود،میگفت راحتم اونجا... عاشق ترم اونجا...
هرشب میشست اونجا تا ماهو ببینه
میگفت ماه یه آینه گنده اس تو آسمون که شبا میگرده کوچه به کوچه تا دلبرو پیدا کنه
قشنگیشو منعکس کنه و تا صب بالاسرم باشه که نترسم از تنهایی اینجا
میگفت ماه خودش یه تیکه سنگه اط اونا که باقی بچه ها باش روزا لِی لِی بازی میکنن
ولی وقتی دلبرو میبینه میشه ماه...
ولی امون از شبایی که ابری بود هوا
مگه جمشید آروم میگرفت؟
مگه جمشید میخوابید تا صب؟
فقط هوا که تاریک میشد یه صندلی آبی ورمیداشت
با اون سیبیلا یه خط درمیونش با یه لیوان چایی میرفت زیر درخت جا خوش میکرد
خیره میشد به آسمون دنبال ماه میگشت...
واسش فرقی نداشت وسط بهمن باشه و یه متر برف رد پاشو قایم کنه یا پاییز باشه و یه متر برگ نارنجی جای صندلیشو پرکرده باشه...
جای جمشید همیشه زیر درخت خرمالو بود،میگفت راحتم اونجا... عاشق ترم اونجا...
هرشب میشست اونجا تا ماهو ببینه
میگفت ماه یه آینه گنده اس تو آسمون که شبا میگرده کوچه به کوچه تا دلبرو پیدا کنه
قشنگیشو منعکس کنه و تا صب بالاسرم باشه که نترسم از تنهایی اینجا
میگفت ماه خودش یه تیکه سنگه اط اونا که باقی بچه ها باش روزا لِی لِی بازی میکنن
ولی وقتی دلبرو میبینه میشه ماه...
ولی امون از شبایی که ابری بود هوا
مگه جمشید آروم میگرفت؟
مگه جمشید میخوابید تا صب؟
۲۱.۴k
۱۵ دی ۱۴۰۱