ارباب مافیا
ارباب مافیا
part 17
چند روزه وقتی بوی غذا بهم میخوره حالت تهوع دارم نمیدونم چرا امروز باید برم دکتر(ولی من میدونم فالوورامم میتونن به راحتییی حدس بزنن 😂)
صبح بیدار شدم روتین صبحگاهیمو انجام دادم و رفتم صبحونه درست کنم که جونگکوک دستشو دور کمرم حلقه کرد
جونگکوک:اوممم چاگیا حتما خوشمزست
ا.ت:چون واقعا هست(اعتماد به اورانوس) بیا بخور
تا خواستم یه لغمه بزارم تو دهنم حالت تهوع گرفتم سریع رفتم سمت دستشویی و بالا اوردم جونگکوک نگران اومد پیشم
جونگکوک:چاگیا چیشده حالت خوبه؟
ا.ت:اره یه چند روزه اینجوری شدم امروز میرم دکتر ببینم چمه
جونگکوک:باشه چاگیا چیزی شد بهم بگو من امروز باید برم ماموریت
ا.ت:باشه مواظب خودت باش(بغلش کرد)
بعد از اینکه جونگکوک رفت لباسمو پوشیدم و رفتم مطب دکتر یه ازمایش دادم گفتن نین ساعت دیگه اماده میشه داشتم با گوشیم ور میرفتم که اسممو صدا زدن
--خانم کیم ا.ت
ا.ت:بله
---تبریک میگم شما باردارید
ا.ت:واییی خدای من ممنونم
باید برم کلیییی خرید کنم رفتم چندتا کفش بچه و یه باکس صورتی و ابی خریدم شامم رامیون و نودل و..... گذاشتم یه لباس خوشگل پوشیدمو منتظر موندم تا جونگکوک بیاد
ساعت ۹ بود جونگکوک خسته اومد خونه سریع رفتم بغلش کردم
ا.ت : چاگیا خسته نباشی
جونگکوک:خبریه ؟
ا.ت:چطور ؟
جونگکوک:خونه تزیین شده به مقدار زیادی شام پختی لباس ناناساتو پوشیدی
ا.ت:میفهمی بیا بشین
جونگکوک:باوشه
باکس و گذاشتم جلوش
ا.ت:بازش کن
ویو جونگکوک
ا.ت یه باکس گذاشت جلوم که صورتی و ابی بود چه گوگولی بود بازش کردم که توش یه برگه بود
جونگکوک:این چیه؟
ا.ت:بخونش
جونگکوک:😳ا.ت.....ا.ت تو...تو ...حامله ای(اخرش با داد البته از خوشحالی)
ا.ت:بهله
یهو جونگکوک بلندم کرد و رو هوا چرخوندم
جونگکوک:ا.ت ازت ممنونم چاگیا ازت ممنونمممممم
ا.ت:خیل خب بسه اروم باش
جونگکوک:اسمشو چی بزاریم
ا.ت:عه جونگکوک فقط دو هفته شه
جونگکوک:سول یا یول خوبه؟
ا.ت:ما هنوز نمیدونیم دختره یا پسر
جونگکوک:اشکال نداره من انتخاب کردم جئون سول
ا.ت:باشه بابا😂😂
پرش زمانی به ۹ ماه بعد
ویو ا.ت
امروز نینی کوشولوم به دنیا میاد خیلی خوشحالم بچم پسره تو بیمارستان بستری شدم و وقت عملم شد
ویو جونگکوک
امروز پسرم به دنیا میاد ا.ت بردم اتاق عمل و بعد چند ساعت صدای گریه بچه اومد و چند دقیفه بعد پرستار به یه پتوی ابی اومد بیرون
پرستار:بفرمایین حیلی کوچولو و نازه
جونگکوک:ممنونم ...حال مادرش چطوره؟
پرستار:ایشونم خوبن فعلا بیهوشن بعد میتونین ببینینشون
جونگکوک:ممنونم
پرش زمانی به پند دقیقه بعد
ویو ا.ت
زیر دلم درد میکرد به دور ورم نگاه کردم که جونگکوک و دیدم
جونگکوک:حابت خوبه ا.ت؟
ا.ت:اهوم خوبم بچم کجاست؟.....
part 17
چند روزه وقتی بوی غذا بهم میخوره حالت تهوع دارم نمیدونم چرا امروز باید برم دکتر(ولی من میدونم فالوورامم میتونن به راحتییی حدس بزنن 😂)
صبح بیدار شدم روتین صبحگاهیمو انجام دادم و رفتم صبحونه درست کنم که جونگکوک دستشو دور کمرم حلقه کرد
جونگکوک:اوممم چاگیا حتما خوشمزست
ا.ت:چون واقعا هست(اعتماد به اورانوس) بیا بخور
تا خواستم یه لغمه بزارم تو دهنم حالت تهوع گرفتم سریع رفتم سمت دستشویی و بالا اوردم جونگکوک نگران اومد پیشم
جونگکوک:چاگیا چیشده حالت خوبه؟
ا.ت:اره یه چند روزه اینجوری شدم امروز میرم دکتر ببینم چمه
جونگکوک:باشه چاگیا چیزی شد بهم بگو من امروز باید برم ماموریت
ا.ت:باشه مواظب خودت باش(بغلش کرد)
بعد از اینکه جونگکوک رفت لباسمو پوشیدم و رفتم مطب دکتر یه ازمایش دادم گفتن نین ساعت دیگه اماده میشه داشتم با گوشیم ور میرفتم که اسممو صدا زدن
--خانم کیم ا.ت
ا.ت:بله
---تبریک میگم شما باردارید
ا.ت:واییی خدای من ممنونم
باید برم کلیییی خرید کنم رفتم چندتا کفش بچه و یه باکس صورتی و ابی خریدم شامم رامیون و نودل و..... گذاشتم یه لباس خوشگل پوشیدمو منتظر موندم تا جونگکوک بیاد
ساعت ۹ بود جونگکوک خسته اومد خونه سریع رفتم بغلش کردم
ا.ت : چاگیا خسته نباشی
جونگکوک:خبریه ؟
ا.ت:چطور ؟
جونگکوک:خونه تزیین شده به مقدار زیادی شام پختی لباس ناناساتو پوشیدی
ا.ت:میفهمی بیا بشین
جونگکوک:باوشه
باکس و گذاشتم جلوش
ا.ت:بازش کن
ویو جونگکوک
ا.ت یه باکس گذاشت جلوم که صورتی و ابی بود چه گوگولی بود بازش کردم که توش یه برگه بود
جونگکوک:این چیه؟
ا.ت:بخونش
جونگکوک:😳ا.ت.....ا.ت تو...تو ...حامله ای(اخرش با داد البته از خوشحالی)
ا.ت:بهله
یهو جونگکوک بلندم کرد و رو هوا چرخوندم
جونگکوک:ا.ت ازت ممنونم چاگیا ازت ممنونمممممم
ا.ت:خیل خب بسه اروم باش
جونگکوک:اسمشو چی بزاریم
ا.ت:عه جونگکوک فقط دو هفته شه
جونگکوک:سول یا یول خوبه؟
ا.ت:ما هنوز نمیدونیم دختره یا پسر
جونگکوک:اشکال نداره من انتخاب کردم جئون سول
ا.ت:باشه بابا😂😂
پرش زمانی به ۹ ماه بعد
ویو ا.ت
امروز نینی کوشولوم به دنیا میاد خیلی خوشحالم بچم پسره تو بیمارستان بستری شدم و وقت عملم شد
ویو جونگکوک
امروز پسرم به دنیا میاد ا.ت بردم اتاق عمل و بعد چند ساعت صدای گریه بچه اومد و چند دقیفه بعد پرستار به یه پتوی ابی اومد بیرون
پرستار:بفرمایین حیلی کوچولو و نازه
جونگکوک:ممنونم ...حال مادرش چطوره؟
پرستار:ایشونم خوبن فعلا بیهوشن بعد میتونین ببینینشون
جونگکوک:ممنونم
پرش زمانی به پند دقیقه بعد
ویو ا.ت
زیر دلم درد میکرد به دور ورم نگاه کردم که جونگکوک و دیدم
جونگکوک:حابت خوبه ا.ت؟
ا.ت:اهوم خوبم بچم کجاست؟.....
۱۳.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.