(پارت یک)
(پارت یک)
به حاطر اینکه از بیمارستان برگشته بودی خیلی خسته بودی وهمم به خاطر دعوای دیشب با مامانت عصبانی در باز کردی وبدون سلام یا چیزی رفتی اتاقت تصمیم گرفته بودی خونتو عوض کنی به سوکجین زنگ زدی
گونگ جو:سلام داداشی خوبی
جین:اره خواهر کوچولو دکترمهربون چیکار میکنی
گونگ جو:هیچی میگم داداش من میخوام خونمو عوض کنم گفتم از از فردا از اونجا میای دنبالم
جین:باشه خواهر کوچولو مواظب خودت باش اخه یکم ترسویی
گونگ جو:جین سربه سرم نزار
جین:باشه خداحافظ
گونگ جو:خدا حافظ
بعد از قطع کردن اقای لی بهت زنگ وگفت بیام وقرار داد خونرو ببندم زود حاضر شدمو رفتم بعد از بستن قرار داد رفتم فروشگاه لوازم خانگی و وسایل خونرو خریدم گفتم اونارو بفرستن به ادرسه خونم وتوش بچینن سوار ماشینت شدی تا بری خونه که تو راه تلفنت زنگ زد اون ووبود زدم رو بلندگو
گونگ جو:سلام اون وو چی شده
اون وو با نفس نفس:گونگ جو زود برگرو یه مریض اومده و وضعیتش اورژانسیه
گونگ جو:باشه باشه اروم باش الان خودمو میرسونم
با سرعت غیر باور نکردنی شروع کردی یه روندن
بعد از رسیدن زود لباس دکترتو پوشیدی ورفتی تو راه موهاتو با دویدن بستی ورسیدی به اتاق بیمار
اون وو:گونگ جو زود باش
بعد از دیدنش گفتم زود تر منتقلش کنین اتاق عمل با حضار جور سختی عماش کردمو نجاتش دادم بعد از برگشتن کلاهمو از سرم بردوشتم وعرقمو پاک کردم
گونگ جو:اه لعنتی نتونستم برسم به خونه
اقای لی بهم زنگ زد دختر کجایی دیگه بیا با خستگی بلند شدی وسوار ماشینت شدی رسیدی اونجا وکلید رو انداختی چرخوندی با شنیدن صدای پای کسی به پشت برگشتی دیدی یه پسر قد بلند جذاب وخوشگل یه کلید درست مثل کلیدی که دستمو داد زد تو دیگه کی هستی چرا دستت کلید خونه ی من هست
گونگ جو:جان ببخشید ها اینجا خونه ی منه
شروع کردین به کل کل کردن...
به حاطر اینکه از بیمارستان برگشته بودی خیلی خسته بودی وهمم به خاطر دعوای دیشب با مامانت عصبانی در باز کردی وبدون سلام یا چیزی رفتی اتاقت تصمیم گرفته بودی خونتو عوض کنی به سوکجین زنگ زدی
گونگ جو:سلام داداشی خوبی
جین:اره خواهر کوچولو دکترمهربون چیکار میکنی
گونگ جو:هیچی میگم داداش من میخوام خونمو عوض کنم گفتم از از فردا از اونجا میای دنبالم
جین:باشه خواهر کوچولو مواظب خودت باش اخه یکم ترسویی
گونگ جو:جین سربه سرم نزار
جین:باشه خداحافظ
گونگ جو:خدا حافظ
بعد از قطع کردن اقای لی بهت زنگ وگفت بیام وقرار داد خونرو ببندم زود حاضر شدمو رفتم بعد از بستن قرار داد رفتم فروشگاه لوازم خانگی و وسایل خونرو خریدم گفتم اونارو بفرستن به ادرسه خونم وتوش بچینن سوار ماشینت شدی تا بری خونه که تو راه تلفنت زنگ زد اون ووبود زدم رو بلندگو
گونگ جو:سلام اون وو چی شده
اون وو با نفس نفس:گونگ جو زود برگرو یه مریض اومده و وضعیتش اورژانسیه
گونگ جو:باشه باشه اروم باش الان خودمو میرسونم
با سرعت غیر باور نکردنی شروع کردی یه روندن
بعد از رسیدن زود لباس دکترتو پوشیدی ورفتی تو راه موهاتو با دویدن بستی ورسیدی به اتاق بیمار
اون وو:گونگ جو زود باش
بعد از دیدنش گفتم زود تر منتقلش کنین اتاق عمل با حضار جور سختی عماش کردمو نجاتش دادم بعد از برگشتن کلاهمو از سرم بردوشتم وعرقمو پاک کردم
گونگ جو:اه لعنتی نتونستم برسم به خونه
اقای لی بهم زنگ زد دختر کجایی دیگه بیا با خستگی بلند شدی وسوار ماشینت شدی رسیدی اونجا وکلید رو انداختی چرخوندی با شنیدن صدای پای کسی به پشت برگشتی دیدی یه پسر قد بلند جذاب وخوشگل یه کلید درست مثل کلیدی که دستمو داد زد تو دیگه کی هستی چرا دستت کلید خونه ی من هست
گونگ جو:جان ببخشید ها اینجا خونه ی منه
شروع کردین به کل کل کردن...
۱۹.۷k
۲۹ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.