کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد

آفتاب دیدگانم سرد میشد

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد

اشکهایم همچو باران

دامنم را رنگ می زد

وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم

وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی

در کنار قلب عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من ...

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای خسته

پیش رویم

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام

منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

در شب کوچک من ، افسوسباد با برگ درختان میعادی دارددر شب کوچک...

روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویشدر دامن سکوت به تلخی گریستمنا...

در دو چشمش گناه می خنديدبر رخش نور ماه می خنديددر گذرگاه آن ...

دوستت دارم...به شمارش نفسهایم...بہ تڪرارِ هجاےِ نامت در حنجر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط