دستش رو قلبم بود . .
دستش رو قلبم بود . .
هر وقت میفهمید حالم خوش نیست ؛
همین کار رو میکرد!
میگفت:
‹ من از زبونت که نمیتونم حرفبکشم ولی قلبت با من حرف میزنه! ›
راست میگفت . .
با قلبم خیلی رفیق بود.
موهاش رو از جلوی صورتش کنار زدم و
گفتم به حرفاش گوش کردی؟
چی میگه؟
خندید و گفت خصوصیه.
سرش رو گذاشت رو قلبم و شروع کرد
آروم حرف زدن.
نمیدونستم چی داره میگه ولی انگار
داشتن با هم درد و دل میکردن . .
دوربین سلفی گوشی رو روشن کردم و
گرفتم بالای سرش ؛
میخواستم ببینم داره چیکار میکنه.
داشت پوست لبش رو میکَند.
سرش رو از روی سینهم بلند کردم و
گفتم لبهات رو ببین ؛ خون اومد.
باز داری ناراحتیت رو سر شرابهای من
خالی میکنی؟
صورتش رو آورد جلو و گفت: هان؟!
چیه؟ شراب خونی دوست نداری؟
یه پیک.دو پیک..ده پیک...
حالم که جا اومد تو بغلم دراز کشید.
بهش گفتم قلبم چیزی بهت نگفت؟
یه لبخند زد و گفت قلبت میگه ‹خستهای›
میخوای بریم سفر؟
گفتم سفر نه.
دلم بیخبری میخواد.
از همهچی، از همه کس . .
بریم یه جای دور ؛
یه جا که خودم باشم و خودت.
یه جهان دو نفره
خستهام از شلوغی.
رفت تو فکر .
شروع کرد پوست لبش رو کندن . .
دستش رو گرفتم و گفتم با توام زیبا!
بریم یه جای دور؟
- حسین حائریان
#شَببِخِیرانگیزهیِهَردلِخوشی.!
⁰⁰:⁰⁵
•²³فروردینماهِ¹⁴⁰¹•
#no_copy🚫
هر وقت میفهمید حالم خوش نیست ؛
همین کار رو میکرد!
میگفت:
‹ من از زبونت که نمیتونم حرفبکشم ولی قلبت با من حرف میزنه! ›
راست میگفت . .
با قلبم خیلی رفیق بود.
موهاش رو از جلوی صورتش کنار زدم و
گفتم به حرفاش گوش کردی؟
چی میگه؟
خندید و گفت خصوصیه.
سرش رو گذاشت رو قلبم و شروع کرد
آروم حرف زدن.
نمیدونستم چی داره میگه ولی انگار
داشتن با هم درد و دل میکردن . .
دوربین سلفی گوشی رو روشن کردم و
گرفتم بالای سرش ؛
میخواستم ببینم داره چیکار میکنه.
داشت پوست لبش رو میکَند.
سرش رو از روی سینهم بلند کردم و
گفتم لبهات رو ببین ؛ خون اومد.
باز داری ناراحتیت رو سر شرابهای من
خالی میکنی؟
صورتش رو آورد جلو و گفت: هان؟!
چیه؟ شراب خونی دوست نداری؟
یه پیک.دو پیک..ده پیک...
حالم که جا اومد تو بغلم دراز کشید.
بهش گفتم قلبم چیزی بهت نگفت؟
یه لبخند زد و گفت قلبت میگه ‹خستهای›
میخوای بریم سفر؟
گفتم سفر نه.
دلم بیخبری میخواد.
از همهچی، از همه کس . .
بریم یه جای دور ؛
یه جا که خودم باشم و خودت.
یه جهان دو نفره
خستهام از شلوغی.
رفت تو فکر .
شروع کرد پوست لبش رو کندن . .
دستش رو گرفتم و گفتم با توام زیبا!
بریم یه جای دور؟
- حسین حائریان
#شَببِخِیرانگیزهیِهَردلِخوشی.!
⁰⁰:⁰⁵
•²³فروردینماهِ¹⁴⁰¹•
#no_copy🚫
۲۴.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.