فیک:گودال
فیک:گودال
part³¹
از پله ها پایین امد و چمدونشو روی زمین گذاشت
گوشش زنگ خورد و جواب داد
" الو ... دم درید! ... باشه باشه الان میام "a.t
سمتم پذیرایی رفت
" من باید برم "a.t
جین: الان؟
جیمین: زود نیست؟
"دخترا میخواند زودتر برسند برای همین زود میریم "a.t
تهیونگ از روی مبل بلند شد و در آغوش گرفتش
تهیونگ: مواظب خودت باش ، مشکی پیش آمد بهم زنگ بزن سریع خودمو میرسونم
" تو هم مواظب خودتت باش ، مشکی پیش نمیاد ولی بازم باشه خبر میدم "a.t
تهیونگ: خوبه
از اغوشش بیرون آمد
" خدافظ پسرا مواظب خودتون باشد "a.t
جیمین:مواظب خودت باش ا.ت
" باشه حواسم هست "a.t
چمدونشو از روی زمین برداشت و به طرف در رفت
خواست در باز کنه دست جئون مانع شد
به طرفش برگشت
"داری چیکار میکنی؟ "a.t
" حرفی که زدمو که یادت نرفته؟ "jk
" اینقدر حرف میزنی که نمیدونم داری کدومو میگی "a.t
صورتشو نزدیک صورتش برد و آروم زمزمه کرد
" یه هفته، اگه بیشتر از یه هفته شد برنگشتی میام دنبالت شیفم شد! "jk
ازش فاصله گرفت
"مواظب خودت باش "jk
و بدون هیچ حرفی دیگه از اونجا دور شد
" الحق فضایی "a.t
در عمارت باز کرد و از اونجا خارج شد
سوار ماشین شدن و به طرف مقصد حرکت کردن
_فردا عصر_
چو: خیلی خوب دخترا رسیدیم
" وای اینجا از عکسشم بهتره "a.t
یونسوک: وای آخه چجوری دو هفته اینجا بمونیم ، میگم دخترا بیشتر بمونیم؟
یونکیونگ: بیاید هر وقت خسته شدیم برگردیم ، چطوره؟
میونگ: اگه به نا خسته شدنه که باید تا آخر عمرمون اینجا بمونیم خخخخ
چو: از ماشین بیاید پایین بریم تو
از ماشین پیاده شدن و به داخل کلبه رفتن
کلبه دنج و کوچیکی بود
ساخته شده از چوب
مبلمان راحتی همراه با تلویزیون و دوتا اتاق کوچیک به طبقهی بالا
کلبه دوست داشتنی بود
" چقدر اینجا قشنگ دنجه "a.t
یونکیونگ: فکر نکنم دیگه بتونم برگردن خونه هههه
یونسوک:دلم میخواد اینجا ساعت وقت بگذرونم ولی باید بریم بیرون
میونگ: بریم بیرون؟چرا؟
چو:چیزی شده؟
یونسوک: معلومه که چیزی نشده فقط اینجا مکان های دیدنیش اینقدر زیاده که نمیتونیم توی دوهفته همه جا را رو دقیق ببینیم
" خب بیشتر میمونیم! "a.t
یونسوک: نمیشه ، دوهفته دیگه عروسی خواهرم باید زودتر برگردم ولی اگه شما میخواید میتونید هر چقدر که بخواید بمونید
چو: نمیشه باهم آمدیم باهم برمیگردیم
" اره، پس بزن بریم همه جا رو ببنیم "a.t
پارت بعد جالبه پس لایکا رو ۵۵ تا کنید😉🎀
part³¹
از پله ها پایین امد و چمدونشو روی زمین گذاشت
گوشش زنگ خورد و جواب داد
" الو ... دم درید! ... باشه باشه الان میام "a.t
سمتم پذیرایی رفت
" من باید برم "a.t
جین: الان؟
جیمین: زود نیست؟
"دخترا میخواند زودتر برسند برای همین زود میریم "a.t
تهیونگ از روی مبل بلند شد و در آغوش گرفتش
تهیونگ: مواظب خودت باش ، مشکی پیش آمد بهم زنگ بزن سریع خودمو میرسونم
" تو هم مواظب خودتت باش ، مشکی پیش نمیاد ولی بازم باشه خبر میدم "a.t
تهیونگ: خوبه
از اغوشش بیرون آمد
" خدافظ پسرا مواظب خودتون باشد "a.t
جیمین:مواظب خودت باش ا.ت
" باشه حواسم هست "a.t
چمدونشو از روی زمین برداشت و به طرف در رفت
خواست در باز کنه دست جئون مانع شد
به طرفش برگشت
"داری چیکار میکنی؟ "a.t
" حرفی که زدمو که یادت نرفته؟ "jk
" اینقدر حرف میزنی که نمیدونم داری کدومو میگی "a.t
صورتشو نزدیک صورتش برد و آروم زمزمه کرد
" یه هفته، اگه بیشتر از یه هفته شد برنگشتی میام دنبالت شیفم شد! "jk
ازش فاصله گرفت
"مواظب خودت باش "jk
و بدون هیچ حرفی دیگه از اونجا دور شد
" الحق فضایی "a.t
در عمارت باز کرد و از اونجا خارج شد
سوار ماشین شدن و به طرف مقصد حرکت کردن
_فردا عصر_
چو: خیلی خوب دخترا رسیدیم
" وای اینجا از عکسشم بهتره "a.t
یونسوک: وای آخه چجوری دو هفته اینجا بمونیم ، میگم دخترا بیشتر بمونیم؟
یونکیونگ: بیاید هر وقت خسته شدیم برگردیم ، چطوره؟
میونگ: اگه به نا خسته شدنه که باید تا آخر عمرمون اینجا بمونیم خخخخ
چو: از ماشین بیاید پایین بریم تو
از ماشین پیاده شدن و به داخل کلبه رفتن
کلبه دنج و کوچیکی بود
ساخته شده از چوب
مبلمان راحتی همراه با تلویزیون و دوتا اتاق کوچیک به طبقهی بالا
کلبه دوست داشتنی بود
" چقدر اینجا قشنگ دنجه "a.t
یونکیونگ: فکر نکنم دیگه بتونم برگردن خونه هههه
یونسوک:دلم میخواد اینجا ساعت وقت بگذرونم ولی باید بریم بیرون
میونگ: بریم بیرون؟چرا؟
چو:چیزی شده؟
یونسوک: معلومه که چیزی نشده فقط اینجا مکان های دیدنیش اینقدر زیاده که نمیتونیم توی دوهفته همه جا را رو دقیق ببینیم
" خب بیشتر میمونیم! "a.t
یونسوک: نمیشه ، دوهفته دیگه عروسی خواهرم باید زودتر برگردم ولی اگه شما میخواید میتونید هر چقدر که بخواید بمونید
چو: نمیشه باهم آمدیم باهم برمیگردیم
" اره، پس بزن بریم همه جا رو ببنیم "a.t
پارت بعد جالبه پس لایکا رو ۵۵ تا کنید😉🎀
۱۳.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.