فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part⁵⁰
لباسشو درست کرد و از سرویس بیرون رفت
به طرف اتاق قدم برداشت ولی ایستادنش مانع برداشتن قدم بعدی شد
نفس عمیقی کشید و به امید رفتنش از اونجا به سمت در رفت
دستش بالا برد و با تردید دستگیره در رو پایین آورد و بازش کرد
کسی داخل اتاق نبود
وارد اتاق شد ، در بست
به سمت مبل تک نفره اتاق رفت و روش نشست
چشمش به برگه کوچیک روی میز جلوی مبل افتاد
برش داشت و روشو خوند
" بیبی یه وقت فکر نکنی چون کار برام پیش آمد رفتم!
رفتم چون میخواستم شخصا به سوپرایزی که امشب برات آماده کردم رسیدگی کنم ، منتظر سوپرایز باش مطمعنم خوشت میاد ، برای امشب یه لباس قشنگ بپوش ساعت ۸ میام دنبالت ، میبینمت زندگیم♡ "
هوف بلندی کشید و برگه مچاله کرد و به داخل سلط زباله پرت کرد
" امشب اینقدر پشت در منتظر باش تا زیر پات علف سبز شه ... "a.t
جملهی که نوشته بود یه بار توی ذهنش مرور کرد
" یعنی سوپرایزش چیه؟ "a.t
" هوفف اصلا به من چه "a.t
از روی مبل بلند شد و به سمت کمد دیواری داخل دفتر رفت
شیفتش نزدیک به تموم شدن بود ولی تصمیم گرفت زودتر از ساعت مشخص شده بره
فرمش از تن در آورد و لباس خودشو پوشید
وسایلشو جمع کرد و داخل کیف گذاشت
از اتاق خارج شد و به سمت پرستار رفت
" من امروز زودتر میرم "a.t
پرستار: بله خانم دکتر
از بیمارستان خارج شد و به سمت ماشینش رفت
روشنش کرد و راه افتاد
مقصدش خونه بود ولی به طرف مطب روانپزشکش تغییر داد
ماشین پارک کرد و از ماشین خارج شد وارد مطب شد ، از منشی وقت گرفت و وقتی نوبتش شد وارد اتاق شد
هاری: به به ا.ت چطوری؟
" خوبم هاری تو چطوری؟ "a.t
هاری: مثل همیشه ، بیا بشین
روبهروی هم روی مبل نشستن
هاری: چخبر؟
" از جونگکوک بگم یا .... ههه خب فقط جونگکوکه "a.t
هاری: چیشده؟
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
" امروز آمد بیمارستان "a.t
هاری:واقعا امد؟ چه جالب! خب حالا چیکار کرد؟
" هیچی امد و رفت رو مخم و رفت پی کارش البته خب امشبم دوباره قراره بیاد "a.t
هاری: از کجا میدونی؟
" یه نامه رو میزنم گذاشتم گفت امشب برام سوپرایز داره و میاد دنبالم "a.t
هاری:واقعا؟ چه مردیه، خیلی دلم میخواد سوپرایز امشبش چیه!
" منم دلم میخواد بدونم ولی نمیرم "a.t
هاری:وا آخه چرا؟
" من نمیخوام قیافشو ببینم بعد باهاش برم ببینم سوپرایزش چیه؟ عمرا "a.t
هاری: ا.ت ، جونگکوک داره زحمت میکشه تا خوشحالت کنه بعد میخوای نری!
" اگه میخواد خوشحالم کنه نزدیکم نشه "a.t
هاری: دوتامونم میدونیم که هم جونگکوک عاشق توعه هم تو عاشق جونگکوک پس نه خودتت اذیت کن نه جونگکوک
" درسته عاشقتم به قدری که حاظرم براش بمیرم ولی من قبلم گفتم ، من عاشق اون جونگکوکی ام که نه بهم خیانت کرد نه اذیت ، من اونو دوست دارم نه اینو "a.t
part⁵⁰
لباسشو درست کرد و از سرویس بیرون رفت
به طرف اتاق قدم برداشت ولی ایستادنش مانع برداشتن قدم بعدی شد
نفس عمیقی کشید و به امید رفتنش از اونجا به سمت در رفت
دستش بالا برد و با تردید دستگیره در رو پایین آورد و بازش کرد
کسی داخل اتاق نبود
وارد اتاق شد ، در بست
به سمت مبل تک نفره اتاق رفت و روش نشست
چشمش به برگه کوچیک روی میز جلوی مبل افتاد
برش داشت و روشو خوند
" بیبی یه وقت فکر نکنی چون کار برام پیش آمد رفتم!
رفتم چون میخواستم شخصا به سوپرایزی که امشب برات آماده کردم رسیدگی کنم ، منتظر سوپرایز باش مطمعنم خوشت میاد ، برای امشب یه لباس قشنگ بپوش ساعت ۸ میام دنبالت ، میبینمت زندگیم♡ "
هوف بلندی کشید و برگه مچاله کرد و به داخل سلط زباله پرت کرد
" امشب اینقدر پشت در منتظر باش تا زیر پات علف سبز شه ... "a.t
جملهی که نوشته بود یه بار توی ذهنش مرور کرد
" یعنی سوپرایزش چیه؟ "a.t
" هوفف اصلا به من چه "a.t
از روی مبل بلند شد و به سمت کمد دیواری داخل دفتر رفت
شیفتش نزدیک به تموم شدن بود ولی تصمیم گرفت زودتر از ساعت مشخص شده بره
فرمش از تن در آورد و لباس خودشو پوشید
وسایلشو جمع کرد و داخل کیف گذاشت
از اتاق خارج شد و به سمت پرستار رفت
" من امروز زودتر میرم "a.t
پرستار: بله خانم دکتر
از بیمارستان خارج شد و به سمت ماشینش رفت
روشنش کرد و راه افتاد
مقصدش خونه بود ولی به طرف مطب روانپزشکش تغییر داد
ماشین پارک کرد و از ماشین خارج شد وارد مطب شد ، از منشی وقت گرفت و وقتی نوبتش شد وارد اتاق شد
هاری: به به ا.ت چطوری؟
" خوبم هاری تو چطوری؟ "a.t
هاری: مثل همیشه ، بیا بشین
روبهروی هم روی مبل نشستن
هاری: چخبر؟
" از جونگکوک بگم یا .... ههه خب فقط جونگکوکه "a.t
هاری: چیشده؟
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
" امروز آمد بیمارستان "a.t
هاری:واقعا امد؟ چه جالب! خب حالا چیکار کرد؟
" هیچی امد و رفت رو مخم و رفت پی کارش البته خب امشبم دوباره قراره بیاد "a.t
هاری: از کجا میدونی؟
" یه نامه رو میزنم گذاشتم گفت امشب برام سوپرایز داره و میاد دنبالم "a.t
هاری:واقعا؟ چه مردیه، خیلی دلم میخواد سوپرایز امشبش چیه!
" منم دلم میخواد بدونم ولی نمیرم "a.t
هاری:وا آخه چرا؟
" من نمیخوام قیافشو ببینم بعد باهاش برم ببینم سوپرایزش چیه؟ عمرا "a.t
هاری: ا.ت ، جونگکوک داره زحمت میکشه تا خوشحالت کنه بعد میخوای نری!
" اگه میخواد خوشحالم کنه نزدیکم نشه "a.t
هاری: دوتامونم میدونیم که هم جونگکوک عاشق توعه هم تو عاشق جونگکوک پس نه خودتت اذیت کن نه جونگکوک
" درسته عاشقتم به قدری که حاظرم براش بمیرم ولی من قبلم گفتم ، من عاشق اون جونگکوکی ام که نه بهم خیانت کرد نه اذیت ، من اونو دوست دارم نه اینو "a.t
۱۲.۴k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.