پارت ۹۹ زندگی جونگمه
پارت ۹۹ زندگی جونگمه
دوست دختر تهیونگ:نه،اشتباه میکنی.اون فقط یه عکس الکی و دروغه
جونگمه:کوک.کوک رفتارش عوض شده،انگار یه چیز رو داره ازم قایم میکنه
دوست دختر تهیونگ:اگه الان چشات رو باز میکردی حالش رو میدیدی و میفهمیدی چی به چیه
جونگمه:دیگه نمیخوام چشام رو باز کن.فقط میخوام بمیرم
دوست دختر تهیونگ:حداقل به خودت رحم نمیکنی به ما رحم کن
کوک اومد داخل
اومد پیش دوست دختر تهیونگ نشست و به جونگمه گفت:یعنی یه عکس ارزش خودکشی داره
جونگمه:اون یه عکس نیست اون سند اینه که تو دیگه من رو دوست نداری
کوک:من که بهت گفتم دروغه.خیلی از این اتفاقا میوفته.اگه دوباره یه عکس دروغ پخش شه تو باز اینکار رو میکنی
جونگمه: اگه راست باشه آره
کوک:ای خدا این چرا نمیفهمه😫بابا من اینهمه سختی کشیدم که تو پیشم بمونیبعدتوبرمیگردیچیمیگی😐
دوست دختر تهیونگ:جونگمه چشاتو باز کن دیگه😩
جونگمه چشاش رو باز کرد
جونگمه:هیم؟
کوک:نچ نچ نچ،نگاش کن.چیارم باور میکنه😏
جونگمه:هوی هنوز بهت شک دارما🙄
کوک یدونه از لب جونگمه بوس کرد و گفت:من هیچ دختری رو جز تو دوست ندارم
جونگمه:آیگوآیگو نگاش کن توروخدا، چه راحتم دروغ میگه😶🌫️
دوست دختر تهیونگ:تهیونگ خیلی نگرانت بود
جونگمه:الان کو
دوست دختر تهیونگ:بیرونه
جونگمه پاشد اومد بیرون از اوتاق
تهیونگ نشسته بود دوتا انگشتشو گذاشته بود رو پیشونیش
جونگمه رفت کنارش نشست و گفت:ببخشید آقا شما کسیو به اسم جونگمه میشناسید؟
تهیونگ با تعجب سرش رو بالا آورد دید جونگمه داره بهش نگاه میکنه لبخند میزنه
تهیونگ:جونگمه😨
جونگمه تهیونگ رو بغل کرد و گفت:خیلی بدی،یادمه یه مدت از من خیلی بدت میومد،نمیدونمچتشدیهو🥲
تهیونگ:تو یکی از بهترین آدم هایی هستی که تو زندگیم دیدم
جونگمه:اومو،تو هم که از کوک کم نداری
تهیونگ:چرا
جونگمه:دوتا تونم دروغ میگید
تهیونگ:هعی من که دروغ نمیگم
جونگمه:وای😫حالم داره به هم میخوره،بیاید بریم خونه،بازبیمارستان🤢
دوست دختر تهیونگ:نه،اشتباه میکنی.اون فقط یه عکس الکی و دروغه
جونگمه:کوک.کوک رفتارش عوض شده،انگار یه چیز رو داره ازم قایم میکنه
دوست دختر تهیونگ:اگه الان چشات رو باز میکردی حالش رو میدیدی و میفهمیدی چی به چیه
جونگمه:دیگه نمیخوام چشام رو باز کن.فقط میخوام بمیرم
دوست دختر تهیونگ:حداقل به خودت رحم نمیکنی به ما رحم کن
کوک اومد داخل
اومد پیش دوست دختر تهیونگ نشست و به جونگمه گفت:یعنی یه عکس ارزش خودکشی داره
جونگمه:اون یه عکس نیست اون سند اینه که تو دیگه من رو دوست نداری
کوک:من که بهت گفتم دروغه.خیلی از این اتفاقا میوفته.اگه دوباره یه عکس دروغ پخش شه تو باز اینکار رو میکنی
جونگمه: اگه راست باشه آره
کوک:ای خدا این چرا نمیفهمه😫بابا من اینهمه سختی کشیدم که تو پیشم بمونیبعدتوبرمیگردیچیمیگی😐
دوست دختر تهیونگ:جونگمه چشاتو باز کن دیگه😩
جونگمه چشاش رو باز کرد
جونگمه:هیم؟
کوک:نچ نچ نچ،نگاش کن.چیارم باور میکنه😏
جونگمه:هوی هنوز بهت شک دارما🙄
کوک یدونه از لب جونگمه بوس کرد و گفت:من هیچ دختری رو جز تو دوست ندارم
جونگمه:آیگوآیگو نگاش کن توروخدا، چه راحتم دروغ میگه😶🌫️
دوست دختر تهیونگ:تهیونگ خیلی نگرانت بود
جونگمه:الان کو
دوست دختر تهیونگ:بیرونه
جونگمه پاشد اومد بیرون از اوتاق
تهیونگ نشسته بود دوتا انگشتشو گذاشته بود رو پیشونیش
جونگمه رفت کنارش نشست و گفت:ببخشید آقا شما کسیو به اسم جونگمه میشناسید؟
تهیونگ با تعجب سرش رو بالا آورد دید جونگمه داره بهش نگاه میکنه لبخند میزنه
تهیونگ:جونگمه😨
جونگمه تهیونگ رو بغل کرد و گفت:خیلی بدی،یادمه یه مدت از من خیلی بدت میومد،نمیدونمچتشدیهو🥲
تهیونگ:تو یکی از بهترین آدم هایی هستی که تو زندگیم دیدم
جونگمه:اومو،تو هم که از کوک کم نداری
تهیونگ:چرا
جونگمه:دوتا تونم دروغ میگید
تهیونگ:هعی من که دروغ نمیگم
جونگمه:وای😫حالم داره به هم میخوره،بیاید بریم خونه،بازبیمارستان🤢
۱۸.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.