٠از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
٠از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_4
اون امیر سام بود یعنی بچه پیدا شدنشون و ارشاویر که از المان اومده وای خدا اون هاهم تعجب مردند
امیرسام: سلام
یاس: س.. س.. سلام خوش امدید
اومدند نشستند که قیافه جدی گرفتم
یاس: خب شما دستیاران منید فقط از فردا کارتون شروع میشه من فردا ساعت ۱۰:۳۰ اینجام و شما هم باشین
امیرسام: بله فقط من چند تا ار نقشه ها رو مشیدم میدم بهتون
یه پوشه گذاشت جلوم و گفت
_دیگه مزاحم نمیشیم فردا میبینمتون و با ارشاویر که هنگ کرده بود دست تکون داد و رفتن وای خدای چقدر خندیدم هیچکس این قیافه خشنم رو ندیدم وای نشستم پای کار ها که گوشیم زنگ خورد وای ملینا
_به به ملینا خانم پارسال دوست امسال اشنا
_سلام عزیزم ببخشید انقدر درگسر این ماموریت ها بودم خب حالا یه کاری دارم باهات
_بگو عزیرم
_میدونم سالهاست از پلیس فدرال رفتی ولی الان بهت نیاز داریم تو تنها کسی که میتونی باند بلک رو شکست بدی
_نمیتونم و نمیدونم بهت خبر میدم تا فردا شب
_باشه عشقم اذیت نکن خودتو بای
_بای
وای چقدر ذهنم دگیر بود پاشدم کیفم رو برداشتم رفتم بیرون درسته مریم اولیه ولی به من وابسه اند یه حسی میگفت امروز روز خوبی دارم
مریم
مریم: رز بدو کیکی رو بیار الان میاد خب بچه ها اومد همه میگم تولد مبارک و اهنگ پخش میشه ساکت بزارین بهش زنگ بزنم
مریم: الو سلام خواهری خوبی
یاس: سلام مریم اره
مریم: کی میای
یاس: الان راه افتادم.تا ده دقیقع
قطع کردم
_بجنبین الان میرسه
همه سر جای خودشون وایسادن من باکیک جلوی در و رز بغلم که برف شادی بزنم
یاس
نمیدونم چرا امروز مریم انقدر عجیب بود حرکت کردم و رسیدم زنگ زدم باز نکردن ملید رو دراوردم درو باز کردم دیدم همه جا تریکه مگه این چند دقیقه پیش بامن حرف نزد صداشون زدم
_مریم رز کجایین یکدفعه یه صدا اومد و اهنگ پلی شد و نورا
_تولد. تولدت مبارک
دیدم همه دارن دست میزنن وای خدا تولدم بود رفتم مریم و رز رو بغل کردم
_واقعا خوشحالم کردین مرسی
_کاری که نکردم برو بالا الان میام
_تک خنده ای کردم رفتم بالا
رفتم در اتاق رو باز کردم که مریم اومد با یه خانمه
مریم: خب ایشون نازی هستن لباس و کفشت رو تخته و نازی ارایشت میکنه فقط زود بیا
یاس: باشه
رفت نازی شروع کرد بهش گفتم موهام ساده ارایشم ساده بعد نیم ساعت تموم شد
_یه تیکه ماه شدی
_چشمات قشنگ مییبینه مرسی
_خواهش میکنم ـ
گفت و رفت رفتم لباسم رو برداشتم یه لباس مشکی ماکسی وای با پوست سفیدم یه تضاد زیبا ایجاد میکرد وای خدا پوشیدم رفتم پایین همه برام دست زدن اه امیر سامم یود پسره مغرور رقتم پیش بچه
داشتیم عکس میگرفتم که گفتن وقت بریدن کیک با شمارش برش زدم و یکدفعه
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_4
اون امیر سام بود یعنی بچه پیدا شدنشون و ارشاویر که از المان اومده وای خدا اون هاهم تعجب مردند
امیرسام: سلام
یاس: س.. س.. سلام خوش امدید
اومدند نشستند که قیافه جدی گرفتم
یاس: خب شما دستیاران منید فقط از فردا کارتون شروع میشه من فردا ساعت ۱۰:۳۰ اینجام و شما هم باشین
امیرسام: بله فقط من چند تا ار نقشه ها رو مشیدم میدم بهتون
یه پوشه گذاشت جلوم و گفت
_دیگه مزاحم نمیشیم فردا میبینمتون و با ارشاویر که هنگ کرده بود دست تکون داد و رفتن وای خدای چقدر خندیدم هیچکس این قیافه خشنم رو ندیدم وای نشستم پای کار ها که گوشیم زنگ خورد وای ملینا
_به به ملینا خانم پارسال دوست امسال اشنا
_سلام عزیزم ببخشید انقدر درگسر این ماموریت ها بودم خب حالا یه کاری دارم باهات
_بگو عزیرم
_میدونم سالهاست از پلیس فدرال رفتی ولی الان بهت نیاز داریم تو تنها کسی که میتونی باند بلک رو شکست بدی
_نمیتونم و نمیدونم بهت خبر میدم تا فردا شب
_باشه عشقم اذیت نکن خودتو بای
_بای
وای چقدر ذهنم دگیر بود پاشدم کیفم رو برداشتم رفتم بیرون درسته مریم اولیه ولی به من وابسه اند یه حسی میگفت امروز روز خوبی دارم
مریم
مریم: رز بدو کیکی رو بیار الان میاد خب بچه ها اومد همه میگم تولد مبارک و اهنگ پخش میشه ساکت بزارین بهش زنگ بزنم
مریم: الو سلام خواهری خوبی
یاس: سلام مریم اره
مریم: کی میای
یاس: الان راه افتادم.تا ده دقیقع
قطع کردم
_بجنبین الان میرسه
همه سر جای خودشون وایسادن من باکیک جلوی در و رز بغلم که برف شادی بزنم
یاس
نمیدونم چرا امروز مریم انقدر عجیب بود حرکت کردم و رسیدم زنگ زدم باز نکردن ملید رو دراوردم درو باز کردم دیدم همه جا تریکه مگه این چند دقیقه پیش بامن حرف نزد صداشون زدم
_مریم رز کجایین یکدفعه یه صدا اومد و اهنگ پلی شد و نورا
_تولد. تولدت مبارک
دیدم همه دارن دست میزنن وای خدا تولدم بود رفتم مریم و رز رو بغل کردم
_واقعا خوشحالم کردین مرسی
_کاری که نکردم برو بالا الان میام
_تک خنده ای کردم رفتم بالا
رفتم در اتاق رو باز کردم که مریم اومد با یه خانمه
مریم: خب ایشون نازی هستن لباس و کفشت رو تخته و نازی ارایشت میکنه فقط زود بیا
یاس: باشه
رفت نازی شروع کرد بهش گفتم موهام ساده ارایشم ساده بعد نیم ساعت تموم شد
_یه تیکه ماه شدی
_چشمات قشنگ مییبینه مرسی
_خواهش میکنم ـ
گفت و رفت رفتم لباسم رو برداشتم یه لباس مشکی ماکسی وای با پوست سفیدم یه تضاد زیبا ایجاد میکرد وای خدا پوشیدم رفتم پایین همه برام دست زدن اه امیر سامم یود پسره مغرور رقتم پیش بچه
داشتیم عکس میگرفتم که گفتن وقت بریدن کیک با شمارش برش زدم و یکدفعه
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
۹.۳k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.