پارت ۴۷زندگی جونگمه
پارت ۴۷زندگی جونگمه
جونگمه هم رفت یه روسری کوتاه سرش کردو رفت با کوک دیوار رو تمیز کرد
وقتی جونگمه داشت دیوار رو دستمال میکشید کوک نگاهش کرد و گفت:تا حالا از نیمروخ نگات نکرده بودم
خیلی جذاب میشی🥺
جونگمه:هی به من فحش بده ولی نگو جذاب😒
کوک:چرا؟
جونگمه :دوست دارم بیشتر از جذاب یه دختر کیوت باشم؛خودمم میدونم از دخترای کیوت خوشت نمیاد ولی...؛کوک نذاشت جونگمه بقیه حرفشو بزنه و زود جونگمه رو بوسید
جونگمه به کوک اینجوری نگاه کرد😳
کوک:خوشت نیومد!میخوای دوباره امتحان کنیم شاید خوشت بیاد؟
جونگمه:یه بار دیگه وست حرفم اینکاررو کنی میکشمت
کوک:بعد میری تو کمد دوباره مینویسی کوک چرا نمیاد پیشم
جونگمه به کوک حالت😏نگاه کرد و گفت:بعد میگی حرفات رو به من بگو،جونگمه با پاش کوک رو هل داد اونور گفت:پاشو برو!پاشو برو که بی فایدس پاک کردنت، دیوار از تو شعورش بیشتره😐
کوک پاشد پرید جلو جوگمه جونگمه یهو ترسید افتاد زمین
جونگمه:یااااااه،الان داری عوض در میاری🤧
کوک نشست روزمین فقط به جونگمه نگاه کرد
گفت:دوست دارم تا صبح نگاه کنم
جونگمه یه لبخند زد و گفت:من چی تو این چند روز انقدر دلم بهت تنگ شد که فقط حاظر بودم کل زندگیم رو بدم یه بار دیگه ببینمت
جونگمه به کوک گفت:پاشو بریم دستامونو بشوریم
جونگمه و کوک رفتن دستاشون رو شستن اومدن
جونگمه رفت یه پتو و متکا برداشت داشت میرفت رو کاناپه بخوابه
کوک:چیکار میکنی؟
جونگمه:میرم بخوابم 😐
کوک:خب،بیا بخواب
جونگمه:نکنه انتظار داری پیش تو بخوابم
کوک:وا خب چی میشه
جونگمه:برو بابا😳
کوک رفت از پاهای جونگنه بغل کرد بر گذاشت رو تخت خودشم دراز کشید کنار جونگمه و به جونگمه نگاه میکرد🥺
جونگمه:چرا اینجوری نگاه میکنی
کوک یعنی واقعا میخواستی خودکشی کنی😕
جونگمه هم رفت یه روسری کوتاه سرش کردو رفت با کوک دیوار رو تمیز کرد
وقتی جونگمه داشت دیوار رو دستمال میکشید کوک نگاهش کرد و گفت:تا حالا از نیمروخ نگات نکرده بودم
خیلی جذاب میشی🥺
جونگمه:هی به من فحش بده ولی نگو جذاب😒
کوک:چرا؟
جونگمه :دوست دارم بیشتر از جذاب یه دختر کیوت باشم؛خودمم میدونم از دخترای کیوت خوشت نمیاد ولی...؛کوک نذاشت جونگمه بقیه حرفشو بزنه و زود جونگمه رو بوسید
جونگمه به کوک اینجوری نگاه کرد😳
کوک:خوشت نیومد!میخوای دوباره امتحان کنیم شاید خوشت بیاد؟
جونگمه:یه بار دیگه وست حرفم اینکاررو کنی میکشمت
کوک:بعد میری تو کمد دوباره مینویسی کوک چرا نمیاد پیشم
جونگمه به کوک حالت😏نگاه کرد و گفت:بعد میگی حرفات رو به من بگو،جونگمه با پاش کوک رو هل داد اونور گفت:پاشو برو!پاشو برو که بی فایدس پاک کردنت، دیوار از تو شعورش بیشتره😐
کوک پاشد پرید جلو جوگمه جونگمه یهو ترسید افتاد زمین
جونگمه:یااااااه،الان داری عوض در میاری🤧
کوک نشست روزمین فقط به جونگمه نگاه کرد
گفت:دوست دارم تا صبح نگاه کنم
جونگمه یه لبخند زد و گفت:من چی تو این چند روز انقدر دلم بهت تنگ شد که فقط حاظر بودم کل زندگیم رو بدم یه بار دیگه ببینمت
جونگمه به کوک گفت:پاشو بریم دستامونو بشوریم
جونگمه و کوک رفتن دستاشون رو شستن اومدن
جونگمه رفت یه پتو و متکا برداشت داشت میرفت رو کاناپه بخوابه
کوک:چیکار میکنی؟
جونگمه:میرم بخوابم 😐
کوک:خب،بیا بخواب
جونگمه:نکنه انتظار داری پیش تو بخوابم
کوک:وا خب چی میشه
جونگمه:برو بابا😳
کوک رفت از پاهای جونگنه بغل کرد بر گذاشت رو تخت خودشم دراز کشید کنار جونگمه و به جونگمه نگاه میکرد🥺
جونگمه:چرا اینجوری نگاه میکنی
کوک یعنی واقعا میخواستی خودکشی کنی😕
۱۵.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.