پارت ۴۶ زندگی جونگمه
پارت ۴۶ زندگی جونگمه
کوک:نه به جونگمه آسیبی نرسون! لطفا😰
جونگمه پاشد یهو زد زیر دست دختره اسلحه افتاد روزمین دختره میخواست با مشت بکوبه تو صورت جونگمه، جونگمه دستشو گرفت پیچوند دختره افتاد زمین جونگمه پاشو گزاشت رو شکم دختره به کوک گفت ماسکشو بردار
کوک رفته بود تو شُکّ 😳همینجوری مونده بود
جونگمه داد زد:زود باش!
کوک ماسکو برداشت،دید دختره دوست دختر قبلیشه کوک رفت عقب گفت:ت.ت.تو اینجا چیکار میکنی
جونگمه حواسش پرت شد دختره با پاش کوبید تو صورت جونگمه پاشد فرار کرد
بینی جونگمه خون اومد
کوک رفت جعبه پزشکی رو آورد با پنبه خونِ بینی
جونگمه رو داشت پاک میکردجونگمهگفت :میشناختیش؟
کوک:بگم ناراحت نمیشی؟
جونگمه:نه بگو
کوک:دوست دختر قبلیم بود😞
جونگمه:یعنی چی🤨چرا میخواست منو بکشه اصلا چرا میخواست تورو بکشه😳
کوک:ما مدت زیادی رو با هم موندیم ولی اون به من خیانت کرد و گذاشت با یه پسر دیگه رفت خارج
بعد از چند سال من تورو تو هواپیما دیدم و عاشقت شدم، تو فرودگاه دیدمش اومد بهم گفت:ببخشید بیا دوباره باهم قرار بزاریم منم بهش گفتم دیگه دوستش ندارم و تورو دوست دارم، گفت هرکی باشه، هم منو هم تورو میکشه ؛ولی فکر نمیکردم راست بگه و الانم میدونم از دستم عصبانی هستی هرچی بگی درک میکنم؛جونگمه کوک رو بغل کرد و گفت:چرا باید از دستت ناراحت باشم اونموقع که تو منو نمیشناختی😊
کوک اول تعجب کرد و بعد لبخند زد 🥲
کوک موهای جونگمه رو زد کنار گوشش و گفت:اونا چیه نوشتی تو کمد
جونگمه:وقتی خبر دادن که تو مردی دو روز نشستم تو کمد و در نیومدم، دیواراش تنها جایی که به حرفام گوش میکنه، همیشه درد هام رو مینوسم رو دیوار کمد
کوک سَر جونگمه رو بوس کرد گفت:مگه من مردم ،از این به بعد حرفاتو به خودم میگی
جونگمه لبخند زد و رفت سرویس دست و صورتش رو بشوره اومد دید کوک با یه حالت خنده دار ،یه روسری کوچیک سرش کرده یه شلوارش رو تا کرده داره با آب و دستمال دیوار رو تمیز میکنه😂
کوک:نه به جونگمه آسیبی نرسون! لطفا😰
جونگمه پاشد یهو زد زیر دست دختره اسلحه افتاد روزمین دختره میخواست با مشت بکوبه تو صورت جونگمه، جونگمه دستشو گرفت پیچوند دختره افتاد زمین جونگمه پاشو گزاشت رو شکم دختره به کوک گفت ماسکشو بردار
کوک رفته بود تو شُکّ 😳همینجوری مونده بود
جونگمه داد زد:زود باش!
کوک ماسکو برداشت،دید دختره دوست دختر قبلیشه کوک رفت عقب گفت:ت.ت.تو اینجا چیکار میکنی
جونگمه حواسش پرت شد دختره با پاش کوبید تو صورت جونگمه پاشد فرار کرد
بینی جونگمه خون اومد
کوک رفت جعبه پزشکی رو آورد با پنبه خونِ بینی
جونگمه رو داشت پاک میکردجونگمهگفت :میشناختیش؟
کوک:بگم ناراحت نمیشی؟
جونگمه:نه بگو
کوک:دوست دختر قبلیم بود😞
جونگمه:یعنی چی🤨چرا میخواست منو بکشه اصلا چرا میخواست تورو بکشه😳
کوک:ما مدت زیادی رو با هم موندیم ولی اون به من خیانت کرد و گذاشت با یه پسر دیگه رفت خارج
بعد از چند سال من تورو تو هواپیما دیدم و عاشقت شدم، تو فرودگاه دیدمش اومد بهم گفت:ببخشید بیا دوباره باهم قرار بزاریم منم بهش گفتم دیگه دوستش ندارم و تورو دوست دارم، گفت هرکی باشه، هم منو هم تورو میکشه ؛ولی فکر نمیکردم راست بگه و الانم میدونم از دستم عصبانی هستی هرچی بگی درک میکنم؛جونگمه کوک رو بغل کرد و گفت:چرا باید از دستت ناراحت باشم اونموقع که تو منو نمیشناختی😊
کوک اول تعجب کرد و بعد لبخند زد 🥲
کوک موهای جونگمه رو زد کنار گوشش و گفت:اونا چیه نوشتی تو کمد
جونگمه:وقتی خبر دادن که تو مردی دو روز نشستم تو کمد و در نیومدم، دیواراش تنها جایی که به حرفام گوش میکنه، همیشه درد هام رو مینوسم رو دیوار کمد
کوک سَر جونگمه رو بوس کرد گفت:مگه من مردم ،از این به بعد حرفاتو به خودم میگی
جونگمه لبخند زد و رفت سرویس دست و صورتش رو بشوره اومد دید کوک با یه حالت خنده دار ،یه روسری کوچیک سرش کرده یه شلوارش رو تا کرده داره با آب و دستمال دیوار رو تمیز میکنه😂
۱۷.۴k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.