پارت ۷۷ زندگی جونگمه
پارت ۷۷ زندگی جونگمه
کوک جونگمه رو برد خونه
رفت سشوار رو زد به برق به موهای جونگمه سشوار زد
جونگمه فقط داشت با لبخند به کوک نگاه میکرد
موهای جونگمه خشک شد ؛کوک رفت شونه هم آورد موهای جونگمه رو شونه کرد
بعد رفت دوتا قهوه درست کرد اومد نشست پیش جونگمه
چراغا خاموش بود خونه با نور هوای بارونی بیرون پر شده بود هیچ صدایی نبود جز صدای بارن که به پنجره میکوبید
جونگمه:همیشه پیشم بمون؛لطفا
کوک:اگه تو یهو غیبت نزنه چشم
جونگمه:یعنی اگه غیبم بزنه فراموشم میکنی
کوک:یعنی میخواد دوباره غیبت بزنه
جونگمه:اول سوال من رو جواب بده
کوک:انقدر دنبالت میگردم که پیدات کنم
جونگمه:پس منم دیگه بهت زحمت نمیدم غیبم نمیزنه
کوک:کدوم قسمت از زندگیت خیلی اذیت شدی
جونگمه:موقع فراموشی تو:(
کوک:ببخشید 😕
جونگمه: همون که دوباره خواستی باهم قرار بزاریم بهترین بخش از زندگیم بود
کوک:خداروشکر
کوک تصمیم گرفت جونگمه رو ببره پیش خودش زندگی کنه
کوک:بیا باهم زندگی کنیم
جونگمه:بله!
کوک:اینجوری میتونم همیشه وقتی از خواب پاشدم ببینمت
جونگمه:هعی فکر کنم وقتی تو بارون نشسته بودیم از گوشت آب رفته تو مغزت خل شدی
کوک:فقط میخوام همیشه کنارم باشی
کوک جونگمه رو رازی کرد
چندروز بعد جونگمه رفت خونه کوک
کوک :دوست دارم الان برم کارائوکه فقط برقصم 🕺
جونگمه:آخه من به چه دردت میخورم😫
کوک:به همه دردم
جونگمه:خُلیت به منم سرایت کرده
کوک:نه اون خل نیست اون عشقه
جونگمه:اَیییی از این حرفایه عاشقونه 😬
کوک:تو بلدی احساست رو بیان کنی
جونگمه:آره
کوک:اگه اینجوره تو من رو دوست نداری
جونگمه:چرا😳
کوک:خیلی بهمن گفته باشی دوست دارم ۲ بار بوده
جونگمه:احساسات رو بیان کردن این نیست احساسات رو بیان کردن یعنی حاظر باشی جونت رو بخاطرش بدی
کوک:پس تو من رو خیلی دوست داری😅
کوک جونگمه رو برد خونه
رفت سشوار رو زد به برق به موهای جونگمه سشوار زد
جونگمه فقط داشت با لبخند به کوک نگاه میکرد
موهای جونگمه خشک شد ؛کوک رفت شونه هم آورد موهای جونگمه رو شونه کرد
بعد رفت دوتا قهوه درست کرد اومد نشست پیش جونگمه
چراغا خاموش بود خونه با نور هوای بارونی بیرون پر شده بود هیچ صدایی نبود جز صدای بارن که به پنجره میکوبید
جونگمه:همیشه پیشم بمون؛لطفا
کوک:اگه تو یهو غیبت نزنه چشم
جونگمه:یعنی اگه غیبم بزنه فراموشم میکنی
کوک:یعنی میخواد دوباره غیبت بزنه
جونگمه:اول سوال من رو جواب بده
کوک:انقدر دنبالت میگردم که پیدات کنم
جونگمه:پس منم دیگه بهت زحمت نمیدم غیبم نمیزنه
کوک:کدوم قسمت از زندگیت خیلی اذیت شدی
جونگمه:موقع فراموشی تو:(
کوک:ببخشید 😕
جونگمه: همون که دوباره خواستی باهم قرار بزاریم بهترین بخش از زندگیم بود
کوک:خداروشکر
کوک تصمیم گرفت جونگمه رو ببره پیش خودش زندگی کنه
کوک:بیا باهم زندگی کنیم
جونگمه:بله!
کوک:اینجوری میتونم همیشه وقتی از خواب پاشدم ببینمت
جونگمه:هعی فکر کنم وقتی تو بارون نشسته بودیم از گوشت آب رفته تو مغزت خل شدی
کوک:فقط میخوام همیشه کنارم باشی
کوک جونگمه رو رازی کرد
چندروز بعد جونگمه رفت خونه کوک
کوک :دوست دارم الان برم کارائوکه فقط برقصم 🕺
جونگمه:آخه من به چه دردت میخورم😫
کوک:به همه دردم
جونگمه:خُلیت به منم سرایت کرده
کوک:نه اون خل نیست اون عشقه
جونگمه:اَیییی از این حرفایه عاشقونه 😬
کوک:تو بلدی احساست رو بیان کنی
جونگمه:آره
کوک:اگه اینجوره تو من رو دوست نداری
جونگمه:چرا😳
کوک:خیلی بهمن گفته باشی دوست دارم ۲ بار بوده
جونگمه:احساسات رو بیان کردن این نیست احساسات رو بیان کردن یعنی حاظر باشی جونت رو بخاطرش بدی
کوک:پس تو من رو خیلی دوست داری😅
۱۲.۴k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.