p35💕
p35💕
جیمین بود ... چشمام گرد شد
هنوز داشتم وضعیت الان رو آنالیز میکردم که پسرا پشت شیشه ی اتاق من رو دیدن و اومدن تو
کوک. ا.. ات خوبی؟
تهیونگ. خیلی نگرانمون کردی
فلیکس. من برم پرستار رو خبر کنم
ات. شششش آروم .. نه نمیخواد پرستار بیاری
یهو جیمین با سر و صدا چشماش رو باز کرد و من رو دید ... اشک تو چشماش جمع شد و یهو جلو اومد و شروع کرد به بوسیدن لبام
توی شک بودم
همزمان هم اشک میریخت و هم من رو میبوسید
اشک از چشمام سرازیر شد و با کم آوردن نفسامون جدا شد
جیمین. میشه بهم یه فرصت بدی؟
ات. چرا اینطوری میکنی
جیمین. چون عاشقتم.... ات نمیتونم ولت کنم جونم به جونت بستست... کاش میتونستم زمان رو به عقب برگردونم
ات. متاسفانه زمان به عقب بر نمی گرده
جیمین. درسته ... ولی اگه جلوی گذشته رو بگیریم آینده قابل تغییره... بهم فرصت بده... ات من هنوزم اون عشق رو توی چشمات میبینم... من هنوز اون دختر کوچولویی که بهش قول دادم پیداش میکنم رو میبینم
چشمام گشاد شد.. اون فهمیده بود من کیم
ات. تحملش رو ندارم... نمیتونم وایسم و یه بار دیگه قلبم اونطوری خورد بشه
جیمین. اون یه اشتباهی بود که هر شب کابوسمه.... من نمیتونم از دستت بدم ات
پرستار میاد تو
پرستار. خانم آخرین سرمتون مونده
ات. چ.. چی سرم؟نه نه نه من سرم نمیزنم
پرستار. خانم محترم دیشب سه تا سرم زدین
ات. دیشب بیهوش بودم الان فرق میکنه سمتم نیااا
فلیکس تو گوش کوک میگه. چرا نمیزاره؟
کوک. از سوزن میترسه
جیمین چشمکی به پرستار میزنه و بعد دستم رو میگیره
جیمین. ات
ات...
جیمین. ات به من نگاه کن
بهش نگاه کردم
جیمین. اولین روز قرارمون رو یادته؟وقتی پیشنهادم رو قبول کردی اما پاهات سست شده بود و مجبور بودم براید بغلت کنم؟
ات. ه.. هوم
جیمین. اون روز چه حسی داشتی.. بهم بگو
(پرستار داره یواشکی سرم رو آماده میکنه)
ات. اون.. اونروز حس کردم به خواستم رسیدم.. مثل یه رویا بود... کسی که بهش حس داشتم بهم پیشنهاد داد... زیباترین حسی بود که تجربه کردم
جیمین اومد جلو و لبام رو بوسید
جیمین. هنوز چی؟اون حس رو داری؟
سرم رو پایین بردم
ات. اره
پرستار. سرمتون رو زدم همروقع تموم شد صدام بزنین
رفت
جیمین با انگشت اشارش چونم رو بالا اورد
جیمین. این رو به عنوان یه فرصت در نظر میگیرم... میدونم هنوز دلت باهام زیاد نرم نشده اما هرکاری میکنم تا دوباره برگردی .. قول میدم... آروم آروم پیش میریم باشه؟
ات. هو. هوم
جیمین. آفرین بیبی گرل
یه بوسه روی لبام گذاشت
جیمین. بزودی از خجالت لباتم در میاییم چون خیلی دلم براشون تنگ شده
بقیه هم تو اتاق بودن و حرفای جیمین رو شنیدن واسه همین سرم رو از خجالت پایین بردم
نامجون. باشه باشه قرمز نشو
جین. ات میخوای با باند چیکار کنی
ات. نمیدونم
جیمین بود ... چشمام گرد شد
هنوز داشتم وضعیت الان رو آنالیز میکردم که پسرا پشت شیشه ی اتاق من رو دیدن و اومدن تو
کوک. ا.. ات خوبی؟
تهیونگ. خیلی نگرانمون کردی
فلیکس. من برم پرستار رو خبر کنم
ات. شششش آروم .. نه نمیخواد پرستار بیاری
یهو جیمین با سر و صدا چشماش رو باز کرد و من رو دید ... اشک تو چشماش جمع شد و یهو جلو اومد و شروع کرد به بوسیدن لبام
توی شک بودم
همزمان هم اشک میریخت و هم من رو میبوسید
اشک از چشمام سرازیر شد و با کم آوردن نفسامون جدا شد
جیمین. میشه بهم یه فرصت بدی؟
ات. چرا اینطوری میکنی
جیمین. چون عاشقتم.... ات نمیتونم ولت کنم جونم به جونت بستست... کاش میتونستم زمان رو به عقب برگردونم
ات. متاسفانه زمان به عقب بر نمی گرده
جیمین. درسته ... ولی اگه جلوی گذشته رو بگیریم آینده قابل تغییره... بهم فرصت بده... ات من هنوزم اون عشق رو توی چشمات میبینم... من هنوز اون دختر کوچولویی که بهش قول دادم پیداش میکنم رو میبینم
چشمام گشاد شد.. اون فهمیده بود من کیم
ات. تحملش رو ندارم... نمیتونم وایسم و یه بار دیگه قلبم اونطوری خورد بشه
جیمین. اون یه اشتباهی بود که هر شب کابوسمه.... من نمیتونم از دستت بدم ات
پرستار میاد تو
پرستار. خانم آخرین سرمتون مونده
ات. چ.. چی سرم؟نه نه نه من سرم نمیزنم
پرستار. خانم محترم دیشب سه تا سرم زدین
ات. دیشب بیهوش بودم الان فرق میکنه سمتم نیااا
فلیکس تو گوش کوک میگه. چرا نمیزاره؟
کوک. از سوزن میترسه
جیمین چشمکی به پرستار میزنه و بعد دستم رو میگیره
جیمین. ات
ات...
جیمین. ات به من نگاه کن
بهش نگاه کردم
جیمین. اولین روز قرارمون رو یادته؟وقتی پیشنهادم رو قبول کردی اما پاهات سست شده بود و مجبور بودم براید بغلت کنم؟
ات. ه.. هوم
جیمین. اون روز چه حسی داشتی.. بهم بگو
(پرستار داره یواشکی سرم رو آماده میکنه)
ات. اون.. اونروز حس کردم به خواستم رسیدم.. مثل یه رویا بود... کسی که بهش حس داشتم بهم پیشنهاد داد... زیباترین حسی بود که تجربه کردم
جیمین اومد جلو و لبام رو بوسید
جیمین. هنوز چی؟اون حس رو داری؟
سرم رو پایین بردم
ات. اره
پرستار. سرمتون رو زدم همروقع تموم شد صدام بزنین
رفت
جیمین با انگشت اشارش چونم رو بالا اورد
جیمین. این رو به عنوان یه فرصت در نظر میگیرم... میدونم هنوز دلت باهام زیاد نرم نشده اما هرکاری میکنم تا دوباره برگردی .. قول میدم... آروم آروم پیش میریم باشه؟
ات. هو. هوم
جیمین. آفرین بیبی گرل
یه بوسه روی لبام گذاشت
جیمین. بزودی از خجالت لباتم در میاییم چون خیلی دلم براشون تنگ شده
بقیه هم تو اتاق بودن و حرفای جیمین رو شنیدن واسه همین سرم رو از خجالت پایین بردم
نامجون. باشه باشه قرمز نشو
جین. ات میخوای با باند چیکار کنی
ات. نمیدونم
۴.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.