- به چهارچوب در تکیه دادم و به او خیره
- به چهارچوب در تکیه دادم و به او خیره
شدم .
به همان دخترکی که لباس چهارخانهی مرا
تن کرده بود و اینگونه با منی که در
رویایش بودم در زیر باران تانگو وار میرقصید .
جلو نمیرفتم و از دور نگاهش میکردم .
به لبخند زیبایش به ناز و کرشمهای که میآمد، دلبریهایش برای خدای زمین و آسمانش کافی بود تا عنان از دست دهد ؛
او بلد بود دل ببرد و خدایی شاید میدانست طالب او شوم دگر نمیگذارم حتی خودش نگاه چپ به بندهاش اندازد! دو دستش را
روی هندفونش گذاشت و چرخید و موهای لختش در هوا به پرواز در آمد. میگویند
زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم !
شاید که حقیقت بود آن لحظه که عقلی عقب کشید و قلبی عاشقانه دست برد بر زیر موهایش و آن ها را بویید و بوسید . .
- چشمم روشن طناز خانوم، لباس من رو میپوشی نمیگی بنده سرما میخورم ?!
هندفون را پایین آورد و ریز خندید .
- باشه من درمیارم ، اون وقت من سرما میخورما .
لباس را آمد از تنش در بیاورد که بغلش
کردم و سفت به خودم فشارش دادم و
گفتم :
‹ نشد دیگه شما اینطوری میای در بغل من
که منم گرم بشم . . ›
ریز خندید و دستهایش را زیر موهایم
برد و لب زد :
- از کی ایستادی و داری نگام میکنی .
بینیام را زیر موهایش بردم و عمیق نفس کشیدم .
- مهمه . .
موهایم را کشید که آخم به هوا رفت سرم را عقب بردم و با اَخم ساختگی گفتم :
- دست بزن هم پیدا کردی . .
چشم پشتی نازک کرد و گفت :
- خوب کردم، جواب من رو بده .
اذیت کردنش حال دیگری داشت، هدفون را روی گوشم گذاشتم و لب زدم :
- بزار ببینم چی گوش میکنی !
صدای جیغش فضای حیاط را پر کرد و تند
تند میگفت که هدفون را پس دهم، اما من
با خندهای عمیق دستانم را روی گوشهایم گذاشته بودم به صدای ضبط شدهی خودم گوش میدادم .
وَرجه ورجههایش کارساز شد و هدفون را کشید و با اخم چند قدمی عقب کشید .
- خیلی بدی امیر .
مستانه خندیدم و گفتم :
- همین طناز خانوم صدا من رو چرا گوش میکردی ?!
گونههایش سرخ میشود و خودش را عقب میکشد که محکم در آغوش میکشمش و
لب میزنم :
- طناز . .
تخس دست بر کمر میبرد و لب میزند :
- آقای وکیل عرض بنمایید که حکم دلتنگی صدا چیست، بنده بگویم چرا صدای شما رو گوش میکردم .
خندیدم و در عین حال جدی گفتم :
- تبصره زیاد داره . .
لبش را گزید و گفت :
- خب، میشنوم .
یقهی لباس را صاف کردم و دستم را زیرموهایش بردم و لب زدم :
- تبصرهاش اینه که صدا را باید بوسید !
مستانه خندید و سرش به عقب رفت و من بیهوا سیبک گلویش را بوسیدم که لب زد :
- این تبصرهی کدام قانون بود .
دستش را به حالت رقص تانگو روی کمرم گذاشتم و لب زدم :
- قانون خندههای تو . . : )!🧡′💭
#اصکی_ممنوع❌
شدم .
به همان دخترکی که لباس چهارخانهی مرا
تن کرده بود و اینگونه با منی که در
رویایش بودم در زیر باران تانگو وار میرقصید .
جلو نمیرفتم و از دور نگاهش میکردم .
به لبخند زیبایش به ناز و کرشمهای که میآمد، دلبریهایش برای خدای زمین و آسمانش کافی بود تا عنان از دست دهد ؛
او بلد بود دل ببرد و خدایی شاید میدانست طالب او شوم دگر نمیگذارم حتی خودش نگاه چپ به بندهاش اندازد! دو دستش را
روی هندفونش گذاشت و چرخید و موهای لختش در هوا به پرواز در آمد. میگویند
زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم !
شاید که حقیقت بود آن لحظه که عقلی عقب کشید و قلبی عاشقانه دست برد بر زیر موهایش و آن ها را بویید و بوسید . .
- چشمم روشن طناز خانوم، لباس من رو میپوشی نمیگی بنده سرما میخورم ?!
هندفون را پایین آورد و ریز خندید .
- باشه من درمیارم ، اون وقت من سرما میخورما .
لباس را آمد از تنش در بیاورد که بغلش
کردم و سفت به خودم فشارش دادم و
گفتم :
‹ نشد دیگه شما اینطوری میای در بغل من
که منم گرم بشم . . ›
ریز خندید و دستهایش را زیر موهایم
برد و لب زد :
- از کی ایستادی و داری نگام میکنی .
بینیام را زیر موهایش بردم و عمیق نفس کشیدم .
- مهمه . .
موهایم را کشید که آخم به هوا رفت سرم را عقب بردم و با اَخم ساختگی گفتم :
- دست بزن هم پیدا کردی . .
چشم پشتی نازک کرد و گفت :
- خوب کردم، جواب من رو بده .
اذیت کردنش حال دیگری داشت، هدفون را روی گوشم گذاشتم و لب زدم :
- بزار ببینم چی گوش میکنی !
صدای جیغش فضای حیاط را پر کرد و تند
تند میگفت که هدفون را پس دهم، اما من
با خندهای عمیق دستانم را روی گوشهایم گذاشته بودم به صدای ضبط شدهی خودم گوش میدادم .
وَرجه ورجههایش کارساز شد و هدفون را کشید و با اخم چند قدمی عقب کشید .
- خیلی بدی امیر .
مستانه خندیدم و گفتم :
- همین طناز خانوم صدا من رو چرا گوش میکردی ?!
گونههایش سرخ میشود و خودش را عقب میکشد که محکم در آغوش میکشمش و
لب میزنم :
- طناز . .
تخس دست بر کمر میبرد و لب میزند :
- آقای وکیل عرض بنمایید که حکم دلتنگی صدا چیست، بنده بگویم چرا صدای شما رو گوش میکردم .
خندیدم و در عین حال جدی گفتم :
- تبصره زیاد داره . .
لبش را گزید و گفت :
- خب، میشنوم .
یقهی لباس را صاف کردم و دستم را زیرموهایش بردم و لب زدم :
- تبصرهاش اینه که صدا را باید بوسید !
مستانه خندید و سرش به عقب رفت و من بیهوا سیبک گلویش را بوسیدم که لب زد :
- این تبصرهی کدام قانون بود .
دستش را به حالت رقص تانگو روی کمرم گذاشتم و لب زدم :
- قانون خندههای تو . . : )!🧡′💭
#اصکی_ممنوع❌
۸.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.