پارت
پارت ۸۷
به جیغ و دادام هیچ توجهی نکرد پرتم کرد داخل اتاق و درشم قفل کرد
و با یه حرکت کمر بندش و دراورد درحالی که عقب عقب میرفتم
شروع کردم التماس کردن
-تهیونگ خاهش میکنم... خاهش میکنم مگه چیکار کردم
بدونه هیچ حرفی ضربه محکم و درد ناکی بهم زد که جیغم بلند شد
دوبارع یکی دیکه زد که جیغ دل خراش تری زدم
کم کم ضربه هاشو تندتر تندتر کرد اینقد جیغ زده بودم و که دیگه حتی صدامم نمیومد بالا
جون اینکه حتی تکونیم بخورم نداشتم
حتی هنوز جای کتک های قبلی وحشتناک درد میکرد
کمر بند و پرت کرد اون طرف و به طرفم حمله ور شد که یدفه در با شدت زدد شد
یونا: عاقا عاقا لطفا در و باز کنید
عربده ای زد
تهیونگ: اگه نمیخای تیکه تیکه بشی گورت و گم کن
و مزاخم کار من نشو
یونا:عاقااا پلیسا پلیسا امدن...یدفه خشکش زد
تهیونگ:لعنتییییییییی
سری به طرف در پا تند کرد و بازش کرد و بدون اینکه در و ببنده از پله ها پایین دوید
ولی من همچنان بی جون افتاده بودم رو.سرامیک های سرد توی اتاق
یدفه کوک یا گریه بت طرفم امد و خدش پ پرت کرد تو بغلم
با دستای خونی و سردم و موهاش و نوازش کردم
با اون حال زارم سیع کردم که آرومش کنم
یدفع صدای شلیک امد
با ترس کوک و از خدم جدا کردم چند ثانیهای مات زل زدت بودیم به هم
جون کندم تا از جام بلند شم
کوک:مامانی داری چکیاری میکنی؟
-کمکم کن بلند شم پسرم..باید ببینیم چه اتفاقی افتاده
داشتم از درد میمردم و دیگه هیچ جونی تو بدنم نمونده بود
ولی تمام تلاشمو کردم و با کمک کوکی کوچولو از جام بلند شدم
کشون کشون از اتاق امدیم بیرون و بالا پله ها وایسادم
که با دیدن صحنه رو به روم خشکم زد....
بایی ادمین تون کرم داره
به جیغ و دادام هیچ توجهی نکرد پرتم کرد داخل اتاق و درشم قفل کرد
و با یه حرکت کمر بندش و دراورد درحالی که عقب عقب میرفتم
شروع کردم التماس کردن
-تهیونگ خاهش میکنم... خاهش میکنم مگه چیکار کردم
بدونه هیچ حرفی ضربه محکم و درد ناکی بهم زد که جیغم بلند شد
دوبارع یکی دیکه زد که جیغ دل خراش تری زدم
کم کم ضربه هاشو تندتر تندتر کرد اینقد جیغ زده بودم و که دیگه حتی صدامم نمیومد بالا
جون اینکه حتی تکونیم بخورم نداشتم
حتی هنوز جای کتک های قبلی وحشتناک درد میکرد
کمر بند و پرت کرد اون طرف و به طرفم حمله ور شد که یدفه در با شدت زدد شد
یونا: عاقا عاقا لطفا در و باز کنید
عربده ای زد
تهیونگ: اگه نمیخای تیکه تیکه بشی گورت و گم کن
و مزاخم کار من نشو
یونا:عاقااا پلیسا پلیسا امدن...یدفه خشکش زد
تهیونگ:لعنتییییییییی
سری به طرف در پا تند کرد و بازش کرد و بدون اینکه در و ببنده از پله ها پایین دوید
ولی من همچنان بی جون افتاده بودم رو.سرامیک های سرد توی اتاق
یدفه کوک یا گریه بت طرفم امد و خدش پ پرت کرد تو بغلم
با دستای خونی و سردم و موهاش و نوازش کردم
با اون حال زارم سیع کردم که آرومش کنم
یدفع صدای شلیک امد
با ترس کوک و از خدم جدا کردم چند ثانیهای مات زل زدت بودیم به هم
جون کندم تا از جام بلند شم
کوک:مامانی داری چکیاری میکنی؟
-کمکم کن بلند شم پسرم..باید ببینیم چه اتفاقی افتاده
داشتم از درد میمردم و دیگه هیچ جونی تو بدنم نمونده بود
ولی تمام تلاشمو کردم و با کمک کوکی کوچولو از جام بلند شدم
کشون کشون از اتاق امدیم بیرون و بالا پله ها وایسادم
که با دیدن صحنه رو به روم خشکم زد....
بایی ادمین تون کرم داره
- ۷.۱k
- ۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط