Lucky-bloody
Lucky-bloody#
پارت ۳۷
÷خوبی؟
-فک کنم خاک رفته تو دهنم،میشه برام آب بیاری؟
÷باشه
جیسونگ از چادر میره بیرون و کوک هم از فرصت استفاده میکنه و خودش میاد جای جیسونگ
جیسونگ با آب توی دستش میاد تو چادر
÷چرا اینجا خوابیدی؟
-خب.....چون....اونور خاک زیاده منم به خاک حساسیت دارم
÷قبلا که راحت اونجا میخوابیدی
-ولی انقد نمیچسبیدم به دیواره های چادر
سرشو تکون میده و ابو میده دست کوک و کوکم میخوره و بعد به روی تو دراز میکشه ، نفس عمیق میکشه و چشاشو میبنده ولی خوابش نمیبره،روشو میکنه سمت جیسونگ و میبینه یه میلی متر فاصله بین صورتشونه و سریع روشو برمیگردونه سمت تو،چند ثانیه بهت نگاه میکنه و توم یهو برمیگردی و روتو میکنی سمتش و ازونجایی که بد خواب بودی میچسبی بهش
کوک چشماش درشت میشه و سعی میکنه تورو هل بده ولی ازونجایی که جا کم بود نمیشد،بیخیال میشه و سعی میکنه بخوابه ولی نمیتونه
چشاشو باز میکنه زل میزنه بهت،دستاتو میبری بالا و لباست میره بالا،کوک تا چشمش به شکمت میفته جلوی چشمشو میگیره و با اون یکی دستش لباستو میره پایین،ژاکتشو از لبه چادر بر میداره و میندازه روت،یکم بهت نگاه میکنه و لبخند میزنه و با خودش زمزمه میکنه
-فک کنم الان فهمیدم جیسونگ چرا نزدیکش شد
تکون خوردی و اونم سریع دراز کشید،بعد از کلی بدبختی اونم خوابش میبره
چشاتو باز میکنی و بعد از اینکه چشات عادت کرد میبینی چسبیدی به کوک و اونم دستشو انداخته روت،سریع از جات بلند میشی و میری از چادر بیرون
+میدونستم خوابیدن اونجا ایده خوبی نیست
یهو بوی بدی رو حس میکنی و میفهمی بوی زیر بغلته چون خیلی وقت بود حموم نرفته بودی
+وای باید برم حموم،شامپو از کجا بیارم وای،کجا حموم کنم اصن
-میخوای حموم برات بسازم؟
روتو سریع برمیگردونی و میبینی کوکه که چشاش بزور باز میشه و داره پشت سرشو میخارونه
-اخه خیلی بو میدی
+ت....تو کی بیدار شدی
-همین الان
+میتونی حموم بسازی؟
-فک کردی نجارم؟
+بالاخره میتونی با چند تا تیکه چوب و برگ بسازی مگه نه؟
-نه
+هوف.....اصلا عادت ندارم دیر برم حموم حس خیلی بدیه
-ههههه.....خیلی خب فقط چون قراره تو چادر من بخوابی و خیلی بو میدی
+وای ینی ماچ به کلت
نگات میکنه و با نچ نچ کردن کلشو تکون میده و میره سمت جنگل
-تا وقتی من حموم درست میکنم تو برو ببین میتونی شامپو بگیری از کسی
+باشه
میری سمت تک تک چادرا و ازشون میپرسی ببینی شامپو دارن یا نه،ولی هیچکس نداشت،میری سمت ساحل و میشینی
+هیچکس شامپو نداره دارم دیوونه میشم
÷من دارم
روتو میکنی سمت صدا و میبینی جیسونگه
+جدی؟
÷اوهوم....اگه میخوای بهت میدم
+اگه اشکالی نداره....
÷مشکلی نیست بیا تو چادر بهت بدم
دنبالش میری تو چادر و اونم چادر رو از تو کیفش در میاره و میده بهت
🙂
پارت ۳۷
÷خوبی؟
-فک کنم خاک رفته تو دهنم،میشه برام آب بیاری؟
÷باشه
جیسونگ از چادر میره بیرون و کوک هم از فرصت استفاده میکنه و خودش میاد جای جیسونگ
جیسونگ با آب توی دستش میاد تو چادر
÷چرا اینجا خوابیدی؟
-خب.....چون....اونور خاک زیاده منم به خاک حساسیت دارم
÷قبلا که راحت اونجا میخوابیدی
-ولی انقد نمیچسبیدم به دیواره های چادر
سرشو تکون میده و ابو میده دست کوک و کوکم میخوره و بعد به روی تو دراز میکشه ، نفس عمیق میکشه و چشاشو میبنده ولی خوابش نمیبره،روشو میکنه سمت جیسونگ و میبینه یه میلی متر فاصله بین صورتشونه و سریع روشو برمیگردونه سمت تو،چند ثانیه بهت نگاه میکنه و توم یهو برمیگردی و روتو میکنی سمتش و ازونجایی که بد خواب بودی میچسبی بهش
کوک چشماش درشت میشه و سعی میکنه تورو هل بده ولی ازونجایی که جا کم بود نمیشد،بیخیال میشه و سعی میکنه بخوابه ولی نمیتونه
چشاشو باز میکنه زل میزنه بهت،دستاتو میبری بالا و لباست میره بالا،کوک تا چشمش به شکمت میفته جلوی چشمشو میگیره و با اون یکی دستش لباستو میره پایین،ژاکتشو از لبه چادر بر میداره و میندازه روت،یکم بهت نگاه میکنه و لبخند میزنه و با خودش زمزمه میکنه
-فک کنم الان فهمیدم جیسونگ چرا نزدیکش شد
تکون خوردی و اونم سریع دراز کشید،بعد از کلی بدبختی اونم خوابش میبره
چشاتو باز میکنی و بعد از اینکه چشات عادت کرد میبینی چسبیدی به کوک و اونم دستشو انداخته روت،سریع از جات بلند میشی و میری از چادر بیرون
+میدونستم خوابیدن اونجا ایده خوبی نیست
یهو بوی بدی رو حس میکنی و میفهمی بوی زیر بغلته چون خیلی وقت بود حموم نرفته بودی
+وای باید برم حموم،شامپو از کجا بیارم وای،کجا حموم کنم اصن
-میخوای حموم برات بسازم؟
روتو سریع برمیگردونی و میبینی کوکه که چشاش بزور باز میشه و داره پشت سرشو میخارونه
-اخه خیلی بو میدی
+ت....تو کی بیدار شدی
-همین الان
+میتونی حموم بسازی؟
-فک کردی نجارم؟
+بالاخره میتونی با چند تا تیکه چوب و برگ بسازی مگه نه؟
-نه
+هوف.....اصلا عادت ندارم دیر برم حموم حس خیلی بدیه
-ههههه.....خیلی خب فقط چون قراره تو چادر من بخوابی و خیلی بو میدی
+وای ینی ماچ به کلت
نگات میکنه و با نچ نچ کردن کلشو تکون میده و میره سمت جنگل
-تا وقتی من حموم درست میکنم تو برو ببین میتونی شامپو بگیری از کسی
+باشه
میری سمت تک تک چادرا و ازشون میپرسی ببینی شامپو دارن یا نه،ولی هیچکس نداشت،میری سمت ساحل و میشینی
+هیچکس شامپو نداره دارم دیوونه میشم
÷من دارم
روتو میکنی سمت صدا و میبینی جیسونگه
+جدی؟
÷اوهوم....اگه میخوای بهت میدم
+اگه اشکالی نداره....
÷مشکلی نیست بیا تو چادر بهت بدم
دنبالش میری تو چادر و اونم چادر رو از تو کیفش در میاره و میده بهت
🙂
۱۴.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.