Lucky-bloody
Lucky-bloody#
پارت ۳۶
-خودمم نمیخوام بهت نزدیک شم
+ازت بعید نیست
-تو هنوز بهم اعتماد نداری
+خیلی خب حالا،بریم تو چادر شب شده
-انقد مشتاقی پیش من بخوابی؟
میزنی به بازوش و اونم میخنده،میرین سمت چادر
+خیلی خب،من اینور میخوابم توم اونور
-یه نفر دیگم هست
+کی؟
-یه مرد
+همینو کم داشتم،خب باشه اینجوری بهتره اونو میزاریم بینمون
-اینجوری بازم کنار یه مردی
+چاره دیگه ای دارم؟
-درسته
یهو یه مرد که لباس کاملا مشکی پوشیده بود و از نظرت واقعا خوشگل و خوشتیپ بود میاد تو،برای چند لحظه متوجه تو نمیشه ولی بالاخره میبینتت
÷عو....
-مهمون داریم
÷اوهوم میشناسمش،خوشبختم
دستشو دراز میکنه و توم دستشو میگیری
+همچنین
÷قراره امشبو اینجا بخوابی؟
+اوهوم،اگه مشکلی نیست
-فقط امشب نیست،قراره خیلی بمونه
÷اها،خوبه راحت باش
-هست
روتو میکنی یه سمت دیگه و با خودت زمزمه میکنی
+خیلی بدبختم،چرا قبل اینکه چادر رو پاره کنم فکر نکردم
÷چیزی گفتی؟
برگشتی و لبخند فیک زدی
+چیزی نگفتم
-من میرم بالشتو از تو چادرت بیارم
سرتو تکون میدی
+مرسی
با تعجب نگات میکنه و با پوزخند میره بیرون،الان تو توی چادر موندی و اون مرده برای همین اضطراب داشتی،ولی تا وقتی کوک توی چادر باهات تنها بود همچین حسیو نداشتی و این عجیب بود
÷اسمت چیه؟
+چی؟ اها.....ا/ت
÷منم جی سونگم
+اسم قشنگیه
÷ممنون
لبخند میزنه و توم ازینکه چرا گفتی اسم قشنگیه میخواستی آب شی بری تو زمین
کوک میاد تو چادر
-تو روی این چیز سفت میخوابیدی؟
+اره چشه مگه؟
-این اصلا بالشه؟
+توقع داشتی تو این قیری ویری بالشت داشته باشم؟
-اصن رو همین بخواب
+قبل از اینکه تو بگی داشتم همینکار میکردم
جیسونگ میخنده و شما دوتا بهش نگاه میکنین
÷خیلی کیوت میشی
بهت نگاه میکنه و اینو میگه و توم دیگه قشنگ میشد دید سرخ شدی
-کجای این کیوته
÷وقتی بحث میکنه کیوت میشه
یه نگاه به تو میکنه و قیافه میگیره
-اصلا کیوت نیست خیلیم چاقه
+تو بهم گفتی چاق نیستم
-دروغ گفتم
÷عیب نداره،من از دخترای لاغر خوشم نمیاد
-ولی من از دخترای لاغر خوشم میاد پس ازین خوشم نمیاد
÷بیاین فعلا بخوابیم دیر شده
+من این گوشه میخوابم توم وسط ا/ت هم اونور
÷ینی من بینتون بخوابم؟
-نمیخوای؟
÷نه مشکلی نیست
-خوبه پس
کوک میره سرجاش و دراز میکشه،توم میری سرجات و پشت به اونا دراز میکشی و چشاتو میبندی و سعی میکنی خوابت ببره،کم کم چشات سنگین میشه و خوابت میبره
کوک دراز کشیده هنوز بیداره و ازینکه تو توی چادر اونا خوابیدی خوشش نمیاد،برمیگرده که بهت نگاه کنه ولی با یه صحنه مواجه میشه،جیسونگ داشت کم کم بهت نزدیک میشد تا کنارت بخوابه و کوک اینو فهمید،شروع میکنه به سرفه کردن و جیسونگ روشو میکنه به کوک
÷خوبی؟
🙂
پارت ۳۶
-خودمم نمیخوام بهت نزدیک شم
+ازت بعید نیست
-تو هنوز بهم اعتماد نداری
+خیلی خب حالا،بریم تو چادر شب شده
-انقد مشتاقی پیش من بخوابی؟
میزنی به بازوش و اونم میخنده،میرین سمت چادر
+خیلی خب،من اینور میخوابم توم اونور
-یه نفر دیگم هست
+کی؟
-یه مرد
+همینو کم داشتم،خب باشه اینجوری بهتره اونو میزاریم بینمون
-اینجوری بازم کنار یه مردی
+چاره دیگه ای دارم؟
-درسته
یهو یه مرد که لباس کاملا مشکی پوشیده بود و از نظرت واقعا خوشگل و خوشتیپ بود میاد تو،برای چند لحظه متوجه تو نمیشه ولی بالاخره میبینتت
÷عو....
-مهمون داریم
÷اوهوم میشناسمش،خوشبختم
دستشو دراز میکنه و توم دستشو میگیری
+همچنین
÷قراره امشبو اینجا بخوابی؟
+اوهوم،اگه مشکلی نیست
-فقط امشب نیست،قراره خیلی بمونه
÷اها،خوبه راحت باش
-هست
روتو میکنی یه سمت دیگه و با خودت زمزمه میکنی
+خیلی بدبختم،چرا قبل اینکه چادر رو پاره کنم فکر نکردم
÷چیزی گفتی؟
برگشتی و لبخند فیک زدی
+چیزی نگفتم
-من میرم بالشتو از تو چادرت بیارم
سرتو تکون میدی
+مرسی
با تعجب نگات میکنه و با پوزخند میره بیرون،الان تو توی چادر موندی و اون مرده برای همین اضطراب داشتی،ولی تا وقتی کوک توی چادر باهات تنها بود همچین حسیو نداشتی و این عجیب بود
÷اسمت چیه؟
+چی؟ اها.....ا/ت
÷منم جی سونگم
+اسم قشنگیه
÷ممنون
لبخند میزنه و توم ازینکه چرا گفتی اسم قشنگیه میخواستی آب شی بری تو زمین
کوک میاد تو چادر
-تو روی این چیز سفت میخوابیدی؟
+اره چشه مگه؟
-این اصلا بالشه؟
+توقع داشتی تو این قیری ویری بالشت داشته باشم؟
-اصن رو همین بخواب
+قبل از اینکه تو بگی داشتم همینکار میکردم
جیسونگ میخنده و شما دوتا بهش نگاه میکنین
÷خیلی کیوت میشی
بهت نگاه میکنه و اینو میگه و توم دیگه قشنگ میشد دید سرخ شدی
-کجای این کیوته
÷وقتی بحث میکنه کیوت میشه
یه نگاه به تو میکنه و قیافه میگیره
-اصلا کیوت نیست خیلیم چاقه
+تو بهم گفتی چاق نیستم
-دروغ گفتم
÷عیب نداره،من از دخترای لاغر خوشم نمیاد
-ولی من از دخترای لاغر خوشم میاد پس ازین خوشم نمیاد
÷بیاین فعلا بخوابیم دیر شده
+من این گوشه میخوابم توم وسط ا/ت هم اونور
÷ینی من بینتون بخوابم؟
-نمیخوای؟
÷نه مشکلی نیست
-خوبه پس
کوک میره سرجاش و دراز میکشه،توم میری سرجات و پشت به اونا دراز میکشی و چشاتو میبندی و سعی میکنی خوابت ببره،کم کم چشات سنگین میشه و خوابت میبره
کوک دراز کشیده هنوز بیداره و ازینکه تو توی چادر اونا خوابیدی خوشش نمیاد،برمیگرده که بهت نگاه کنه ولی با یه صحنه مواجه میشه،جیسونگ داشت کم کم بهت نزدیک میشد تا کنارت بخوابه و کوک اینو فهمید،شروع میکنه به سرفه کردن و جیسونگ روشو میکنه به کوک
÷خوبی؟
🙂
۱۶.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.