آرامش قبل طوفان
#آرامش قبل طوفان
p6
پرستار:ببخشید ولی ایشون نیاز به خون دارن توی فامیلاتون کسی گروه خونی a+هست؟
کوک:بله بله من هستم گروه خونی من a+هست
پرستار:پس بفرمایید از اینطرف
ویو کوک:منو به طرف به اتاقی راهنمایی کردو ازم خون گرفت با بغض و گریه داشتم یه مشت به دیوار زدم که تهیونگ و جیمین و جین اومدن جین دکتر قلب بود
کوک:جیننن جیننننن
جین :کوک وضیعت ا.ت خیلی بده سری باید برم
کوک یه لحظه قلبم وایستاد و سرجام خشکم زد و یاد موقعه ای افتادم که ا.ت پرید جلو تیر یهو اصابم خورد شدو خون جلو چشمامو گرف
کوک:جیمین تهیونگ زنگ بزنین به جیهوپ قراره بریم جنگ
تهیونگ:کوک آروم باش،بزار ا.ت از اتاق عمل بیاد بیرون
جیمین:آره کوک صبر داشته باش بعد دمار از روزگارش در میاریم
کوک:هوفففف دیونم کردینننن
بعد ۸ ساعت
کوک:چرا تموم نمیشهههه
پرستار با تخت و ا.ت اومد بیرون
کوک:ا.تتتت ا.تتتتتت کجا میبرینش
تهیونگ و جیمین بلند شدن
پرستار:با دکتر حرف بزنین
کوک:نامجون جین عملش چطور بود
نامجون:خوب بود ب کمک جین و تو
جین:من کاری نکردم که (خنده ریزی)
کوک:من؟؟؟ من جونشو تو خطر انداختم
نامجون:کوک آروم باش عه خودتو مقصر ندون
پرستار:دکتر دکترر مریض ضربانش داره میاد پایین
نامجون:چیی؟
جین:نامجون بدو
کوک:چیشده خواهش،میکنم ا.ت خواهش میکنم تنهام نزار(گریه)
نامجون:دستگاه شوکو بیارین
۲۰۰ژول ۱ ۲ ۳ شوک
۲۵۰ ژول ۱ ۲ ۳ شوک
۳۵۰ ژول ۱ ۲ ۳ شوک
۶۰۰ ژول ۱ ۲ ۳ شوک دست کشید
کوک:چرا دست کشیدیییی (داد)
جین:نامجون اون هنوز خیلی جوونه
جین دستگاه شوکو گرفت
جین:بزار ۱۰۰۰ ژول
نامجون:جین ریسکش خییلی بالاست نکن حتی جسدشم باقی نمیمونه
جین:به امیدی هست
۱۰۰۰ژول ۱ ۲ ۳ شوک
کوک:نگاهش ب دستگاه
نامجون همینطور تهیونگم جینم و جیمینم
نامجون:قلبش به کار افتاد یس
جین:نفس عمیقی کشید
کوک:میدونستم تنهام نمیزارییی عشقممم(بغض و گریه)
تهیونگ:چقد قویه
جیمین:پراممممم(قیافه جیمین=😦)
نامجون و جین اومدن بیرون
کوک:حالش چطوره
جین:خوبه
نامجون :البته به کمک تو
کوک:میتونم برم پیشش؟
نامجون:آره ولی لباسای مخصوصو بپوش
کوک:باشه
ویو کوک:رفتم پیشش و بقل تختش رو صندلی نشستم دستشو گرفتم تو دستم
کوک:عشقم چشمای زیتونیتو باز با اون چشمای درشتت منو نگا کن قول میدم دیگه تو خطر نیوفتی نشستم پیششو انقد گریه آروم کردم ک خوابم برد
پرستار:یاااااا تو اینجا چیکار میکنی
کوک:دکتر نامجون اجازه داد
پرستار:باسه بفرمایید بیرون مریض رو تنها بزارین باید وضیعتشو چک کنم
کوک:باشه دستشو بوسیدمو گفتم عشقم برمیگردم و بغض کردم
داشتم از در میرفتم بیرون که.....
p6
پرستار:ببخشید ولی ایشون نیاز به خون دارن توی فامیلاتون کسی گروه خونی a+هست؟
کوک:بله بله من هستم گروه خونی من a+هست
پرستار:پس بفرمایید از اینطرف
ویو کوک:منو به طرف به اتاقی راهنمایی کردو ازم خون گرفت با بغض و گریه داشتم یه مشت به دیوار زدم که تهیونگ و جیمین و جین اومدن جین دکتر قلب بود
کوک:جیننن جیننننن
جین :کوک وضیعت ا.ت خیلی بده سری باید برم
کوک یه لحظه قلبم وایستاد و سرجام خشکم زد و یاد موقعه ای افتادم که ا.ت پرید جلو تیر یهو اصابم خورد شدو خون جلو چشمامو گرف
کوک:جیمین تهیونگ زنگ بزنین به جیهوپ قراره بریم جنگ
تهیونگ:کوک آروم باش،بزار ا.ت از اتاق عمل بیاد بیرون
جیمین:آره کوک صبر داشته باش بعد دمار از روزگارش در میاریم
کوک:هوفففف دیونم کردینننن
بعد ۸ ساعت
کوک:چرا تموم نمیشهههه
پرستار با تخت و ا.ت اومد بیرون
کوک:ا.تتتت ا.تتتتتت کجا میبرینش
تهیونگ و جیمین بلند شدن
پرستار:با دکتر حرف بزنین
کوک:نامجون جین عملش چطور بود
نامجون:خوب بود ب کمک جین و تو
جین:من کاری نکردم که (خنده ریزی)
کوک:من؟؟؟ من جونشو تو خطر انداختم
نامجون:کوک آروم باش عه خودتو مقصر ندون
پرستار:دکتر دکترر مریض ضربانش داره میاد پایین
نامجون:چیی؟
جین:نامجون بدو
کوک:چیشده خواهش،میکنم ا.ت خواهش میکنم تنهام نزار(گریه)
نامجون:دستگاه شوکو بیارین
۲۰۰ژول ۱ ۲ ۳ شوک
۲۵۰ ژول ۱ ۲ ۳ شوک
۳۵۰ ژول ۱ ۲ ۳ شوک
۶۰۰ ژول ۱ ۲ ۳ شوک دست کشید
کوک:چرا دست کشیدیییی (داد)
جین:نامجون اون هنوز خیلی جوونه
جین دستگاه شوکو گرفت
جین:بزار ۱۰۰۰ ژول
نامجون:جین ریسکش خییلی بالاست نکن حتی جسدشم باقی نمیمونه
جین:به امیدی هست
۱۰۰۰ژول ۱ ۲ ۳ شوک
کوک:نگاهش ب دستگاه
نامجون همینطور تهیونگم جینم و جیمینم
نامجون:قلبش به کار افتاد یس
جین:نفس عمیقی کشید
کوک:میدونستم تنهام نمیزارییی عشقممم(بغض و گریه)
تهیونگ:چقد قویه
جیمین:پراممممم(قیافه جیمین=😦)
نامجون و جین اومدن بیرون
کوک:حالش چطوره
جین:خوبه
نامجون :البته به کمک تو
کوک:میتونم برم پیشش؟
نامجون:آره ولی لباسای مخصوصو بپوش
کوک:باشه
ویو کوک:رفتم پیشش و بقل تختش رو صندلی نشستم دستشو گرفتم تو دستم
کوک:عشقم چشمای زیتونیتو باز با اون چشمای درشتت منو نگا کن قول میدم دیگه تو خطر نیوفتی نشستم پیششو انقد گریه آروم کردم ک خوابم برد
پرستار:یاااااا تو اینجا چیکار میکنی
کوک:دکتر نامجون اجازه داد
پرستار:باسه بفرمایید بیرون مریض رو تنها بزارین باید وضیعتشو چک کنم
کوک:باشه دستشو بوسیدمو گفتم عشقم برمیگردم و بغض کردم
داشتم از در میرفتم بیرون که.....
۳.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.