متعلق به او:
متعلق به او:
#part:39
....نه نه خانوم به به خدا من از سگا میترسم
+بعدا تکلیفمو باهات روشن میکنم کوچولو من دستت درد میکنه؟
سئول به طرف آشپزخونه رفت با دیدن زن مسنی لبخند زد
+ببخشید
....چیشده خانوم؟
+یکم باند میخواستم
....چشم خانوم
+لطفاً منو خانوم صدا نکنید شما سنتون از من بیشتره سئول صدام بزنید
...ا اما من این اجازه رو ندارم
+چرا داری من بهت اجازه میدم
....چشم خا....یعنی دخترم
سئول لبخند رضایتی زد و باند رو از اون خانوم مسن گرفت و وارد حیاط شد دوتا چوب برداشت رو زمین نشست بادیگاردا اونور حیاط بودن ولی سرشون پایین بود سرشون بالا بیاد مساوی با بریده شدن سرشون سئول باند رو باز کرد و دوتا چوب کنار یکی از دستاش زد و بعد باند رو بست تا کوک بیاد سئول بلند شد و وارد خونه شد میکی هم تو بغلش بود میکی همش خر خر میکرد شاید چون درد داشت سئول رو مبل نشست و میکی هم رو مبل رو پاش خوابوند گوشیش رو از رو میز برداشت و شماره کوک رو گرفت بعد سه تا بوق برداشت
_جانم پرنسس
+کوک
_جان چرا صدات گرفتس اتفاقی افتاده؟
+کوک میشه با خودت اومدی دکتر بیاری
_چرا چیشدع عشقم حالت خوبه؟
+نه من حالم خوبه میکی دستش آسیب دیده نگرانشم برا همین نیاز به دکتر دارم
_باشه دارم میام خونه دکتر دامپزشک هم میارم
.....
سئول بالا سر میکی وایساده بود و کوک هم کنارش دکتر داشت دست میکی رو بررسی میکرد
+حتما خیلی درد داره که انقدر ساکته
_چرا اینطوری شد
+پوففف مثل اینکه میکی رفته بوده طبقه بالا یه ندیمه میبینتش بعد...دیدم داره میزنتش میکی هم اینجوری شد
_چی؟یه خدمتکار داشته میکی رو میزده؟
+اوهوم
_کی بوده؟چطور جرعت کرده؟(اخم)
+دکتر حالش چطوره
....چیزیش نیست فقط کمی ضرب دیده بعد دو سه روز کامل خوب میشه فقط الان فکر کنم نیاز به غذا داره
+باشه
دکتر رفت سئول یخورده غذا و شیر ریخت تو دوتا ظرف و جلو میکی گذاشت
+وای خدا بخور سیرشی کوچولو
اینم از چندتا پارت شرمنده بابت تاخیر
#part:39
....نه نه خانوم به به خدا من از سگا میترسم
+بعدا تکلیفمو باهات روشن میکنم کوچولو من دستت درد میکنه؟
سئول به طرف آشپزخونه رفت با دیدن زن مسنی لبخند زد
+ببخشید
....چیشده خانوم؟
+یکم باند میخواستم
....چشم خانوم
+لطفاً منو خانوم صدا نکنید شما سنتون از من بیشتره سئول صدام بزنید
...ا اما من این اجازه رو ندارم
+چرا داری من بهت اجازه میدم
....چشم خا....یعنی دخترم
سئول لبخند رضایتی زد و باند رو از اون خانوم مسن گرفت و وارد حیاط شد دوتا چوب برداشت رو زمین نشست بادیگاردا اونور حیاط بودن ولی سرشون پایین بود سرشون بالا بیاد مساوی با بریده شدن سرشون سئول باند رو باز کرد و دوتا چوب کنار یکی از دستاش زد و بعد باند رو بست تا کوک بیاد سئول بلند شد و وارد خونه شد میکی هم تو بغلش بود میکی همش خر خر میکرد شاید چون درد داشت سئول رو مبل نشست و میکی هم رو مبل رو پاش خوابوند گوشیش رو از رو میز برداشت و شماره کوک رو گرفت بعد سه تا بوق برداشت
_جانم پرنسس
+کوک
_جان چرا صدات گرفتس اتفاقی افتاده؟
+کوک میشه با خودت اومدی دکتر بیاری
_چرا چیشدع عشقم حالت خوبه؟
+نه من حالم خوبه میکی دستش آسیب دیده نگرانشم برا همین نیاز به دکتر دارم
_باشه دارم میام خونه دکتر دامپزشک هم میارم
.....
سئول بالا سر میکی وایساده بود و کوک هم کنارش دکتر داشت دست میکی رو بررسی میکرد
+حتما خیلی درد داره که انقدر ساکته
_چرا اینطوری شد
+پوففف مثل اینکه میکی رفته بوده طبقه بالا یه ندیمه میبینتش بعد...دیدم داره میزنتش میکی هم اینجوری شد
_چی؟یه خدمتکار داشته میکی رو میزده؟
+اوهوم
_کی بوده؟چطور جرعت کرده؟(اخم)
+دکتر حالش چطوره
....چیزیش نیست فقط کمی ضرب دیده بعد دو سه روز کامل خوب میشه فقط الان فکر کنم نیاز به غذا داره
+باشه
دکتر رفت سئول یخورده غذا و شیر ریخت تو دوتا ظرف و جلو میکی گذاشت
+وای خدا بخور سیرشی کوچولو
اینم از چندتا پارت شرمنده بابت تاخیر
۱۱.۱k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.