متعلق به او:
متعلق به او:
#part37
سئول بخاطر معدش وسط دیگه نخورد
_نمیخوری دیگه
+نه زیاد نمیتونم بخورم
_باشه عزیزم
+تو میخوای بخور
_من سیر شدم
سئول بلند شد کوک هم بلند شد باهم رفتن طبقه بالا که صدایه زنی رو شنیدن
....کوکی
کوک به طرف صدا برگشت اخم غلیظی کرد
_مینا تو اینجا چیکار میکنی؟
+کوک این کیه؟
....ما به هم علاقه داریم
+کوک این چی میگه؟(عصبی)
_توضیح میدم سئول
اما سئول با عصبانیت رفت بالا وارد اتاق شد و در و بست
_اینجا چی میخوای مینا؟ها؟
...مگه دروغ گفتم
_اگه باهات خوب بودم فقط بخاطر پدرته که بهش خیلی مدیونم وگرنه علاقه بهت ندارم هیچ علاقه ای اون دخترم دوست دختر منه
...چی؟ولی تو
_همین الان از اینجا میری بیرون
....ولی کوک من اومدم ببینمت
_لازم نکرده گمشو بیرون من این دختر و بعد چند سال پیداش کردم بعد تو اومدی گند زدی توش تا بعد تکلیفمو باهات روشن کنم
و بعد برگشت و رفت موهاشو داد بالا و نفسی از رو کلافگی کشید میدونست با چه واکنشی از طرف سئول مواجه میشد ولی بازم نمیتونست ببینه ناراحته کوک آروم وارد اتاق شد با دیدن سئول زیر پتو رفت و رو تخت کنارش نشست
_هی خانوم کوچولو تو بد متوجه شدی
+همه چی مشخصه (صدا بغضی)
_سئول تو خودت خوب میدونی چقدر دوست دارم باورم نداری؟
+شاید از چهار سال پیش بود ازش میگذشتم اما تو خیلی تغییر کردی
_من واسه هرکسی متفاوت باشم واسه تو همون جونگ کوک قبلیم اون دختر مردیه که بهم کمک کرد به اینجا برسم برام مثل پدرمه اون دخترم مثل خواهر اما فقط من اونو به چشم خواهر میدیدم ولی من تورو دوست داشتم
کوک پتو رو از سر سئول کشید پایین دستایه سئول بالایه سرش افتاده بود کوک رفت و رو سئول خیمه زد سئول اخمی کرد
#part37
سئول بخاطر معدش وسط دیگه نخورد
_نمیخوری دیگه
+نه زیاد نمیتونم بخورم
_باشه عزیزم
+تو میخوای بخور
_من سیر شدم
سئول بلند شد کوک هم بلند شد باهم رفتن طبقه بالا که صدایه زنی رو شنیدن
....کوکی
کوک به طرف صدا برگشت اخم غلیظی کرد
_مینا تو اینجا چیکار میکنی؟
+کوک این کیه؟
....ما به هم علاقه داریم
+کوک این چی میگه؟(عصبی)
_توضیح میدم سئول
اما سئول با عصبانیت رفت بالا وارد اتاق شد و در و بست
_اینجا چی میخوای مینا؟ها؟
...مگه دروغ گفتم
_اگه باهات خوب بودم فقط بخاطر پدرته که بهش خیلی مدیونم وگرنه علاقه بهت ندارم هیچ علاقه ای اون دخترم دوست دختر منه
...چی؟ولی تو
_همین الان از اینجا میری بیرون
....ولی کوک من اومدم ببینمت
_لازم نکرده گمشو بیرون من این دختر و بعد چند سال پیداش کردم بعد تو اومدی گند زدی توش تا بعد تکلیفمو باهات روشن کنم
و بعد برگشت و رفت موهاشو داد بالا و نفسی از رو کلافگی کشید میدونست با چه واکنشی از طرف سئول مواجه میشد ولی بازم نمیتونست ببینه ناراحته کوک آروم وارد اتاق شد با دیدن سئول زیر پتو رفت و رو تخت کنارش نشست
_هی خانوم کوچولو تو بد متوجه شدی
+همه چی مشخصه (صدا بغضی)
_سئول تو خودت خوب میدونی چقدر دوست دارم باورم نداری؟
+شاید از چهار سال پیش بود ازش میگذشتم اما تو خیلی تغییر کردی
_من واسه هرکسی متفاوت باشم واسه تو همون جونگ کوک قبلیم اون دختر مردیه که بهم کمک کرد به اینجا برسم برام مثل پدرمه اون دخترم مثل خواهر اما فقط من اونو به چشم خواهر میدیدم ولی من تورو دوست داشتم
کوک پتو رو از سر سئول کشید پایین دستایه سئول بالایه سرش افتاده بود کوک رفت و رو سئول خیمه زد سئول اخمی کرد
۱۱.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.