BTS

#زندگی_من
#پارت_سی_و_دوم

لباسا رو پوشیدم و جلوی آینه ایستادم.

من- خبب،، خوب شدی،، اممم... فقط یکم..

نمیدونم، احساس میکردم یک چیزی زیادی بود. نمیدونم، فکر کنم زیادی خوشگل بود، زیادی زشت بود، اما میدونم خیلی تو چشم بود.
تهیونگ از حموم اومد بیرون و روی کاناپه منتظرم نشسته بود.
یک آرایش ملایم، موها مو یک بافت کوچیک و دنباله شو با اتو مو فر دادم.[یکم تافت مو اوکیش میکنه]
بعد از زدن عطری که به سلیقه تهیونگ خریده بودم، با کیف دستیم از اتاقم خارج شدم.
صدای پاشنه کفشام، باعث میشد کل خونه با خبر بشه که من دارم از پله ها پایین میرم.
تهیونگ با دیدنم از جاش بلند شد و جلوی پله ها منتظرم ایستاده بود.
وقتی با ورودم مواجه شد، همونطور خشکش زده بود و به هیکلم خیره شده بود. مثل همین دختر پسرای عاشقی که میخوان با هم ازدواج کنن.
با نگاه سنگینش از خجالت لب مو گاز گرفتم. اما اون هیچ توجهی نمیکرد و بجاش بیشتر و بیشتر به عمق چشام خیره میشد. ولی برعکس اون، من فقط به پله ها خیره بودم و از نگاهش روی خودم، هر لحظه ذوب تر و ذوب تر میشدم.
روبه روش ایستادم و اب دهنمو قورت دادم

من- آ..اقا.. نمیخواید بریم؟!!

همونطور بهم خیره بود که وقتی خواست حرف بزنه به خودش اومد و چشاشو به هم فشرد.

تهیونگ- ا.. البته.. بریم

پشت سرش راه افتادم و به سمت ماشین پورشه مشکیش حرکت کردیم.
نگهبان درب عقب و برای تهیونگ باز کرد و من خودم نشستم.
[خب ما الان چه کاره همیم؟ دوست دختر دوست پسر؟! الان من برم اونجا باید چیکار کنم!؟]

من- ا.. ببخشید اقا، میتونم یک سوالی بپرسم؟
(سرد)تهیونگ- بپرس
من- ا... راستش.. الان ما،، یعنی من،، حکم چی رو دارم توی این جشن؟!
دیدگاه ها (۲)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS

BTS

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

پارت ۲۱ فیک دور اما آشنا

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط