عشق من ~p27~
*پرش زمانی به ۱ ساعت بعد *
مهمونا رفتن و ماریا هم خواب بود ، کوک هم به من چسبیده بود .
کوک :دلم میخوادت
ا.ت:نه کوک من بچه شیر میدم
کوک:مگه شیرت تموم میشه ؟
ا.ت:نه بابا
کوک:پس بیا
ا.ت:نههه
کوک:آره
*ویو ا.ت*
لباسامون رو در آوردیم و کوک منو پرت رو تخت و منو بوسید و.... (دیگه ادامشو نمیگم)
بعد ۷ راند رفتم توی وان آب ریختم توش و نشستم ،
مهمونا رفتن و ماریا هم خواب بود ، کوک هم به من چسبیده بود .
کوک :دلم میخوادت
ا.ت:نه کوک من بچه شیر میدم
کوک:مگه شیرت تموم میشه ؟
ا.ت:نه بابا
کوک:پس بیا
ا.ت:نههه
کوک:آره
*ویو ا.ت*
لباسامون رو در آوردیم و کوک منو پرت رو تخت و منو بوسید و.... (دیگه ادامشو نمیگم)
بعد ۷ راند رفتم توی وان آب ریختم توش و نشستم ،
- ۲.۴k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط