عشق من~p29~

*ویو ا.ت*
ماریا رو گذاشتم پیش مامانم و خودم رفتم بیمارستان .رفتم تست بیبی چک بگیرم .
منشی:سلام بفرمایید
ا.ت:سلام تست بیبی چک میخواستم بگیرم
پرستار :برید داخل اتاق دکتر
ا.ت:ممنون
د.ر:سلام بفرمایید
ا.ت:تست بیبی چک میخواستم بگیرم
د.ر:برید اونجا دراز بکشید
ا.ت:چشم
*۱۰ دقیقه بعد*
د.ر:خانم تبریک میگم شما ۱ روزه که باردارید .
ا.ت:و واقعا !!!!
د.ر:بله
ا.ت:خیلی ممنون
د.ر:خواهش میکنم
*ویو ا.ت*
از اتاق دکتر بیرون رفتم و با ذوق و شوق به سمت خونه ی مامانم رفتم ، ماریا رو برداشتم و رفتیم خرید که کوک رو سوپرایز کنیم .
ا.ت:ماریا
ماریا:بله مامان
ا.ت:دوست داری آجی یا داداش داشته باشی ؟
ماریا : آیه آیه (پچه یکم لوسه)
ا.ت:خب حالا بریم خرید
ماریا:باته
*ویو ا.ت*
با ماریا تمام خرید هارو کردم و دو تا عروسک باربی خریدم که یکیش برای ماریا یکیش هم برای بچه ی آینده .
بعد نیم ساعت رفتیم خونه و هم غذا آمادا کردم هم سوپرایز هارو ، یه کیک بچه گانه هم گرفتم.
دیدگاه ها (۱)

عشق من ~p30~

عشق من~p31~

عشق من ~p28~

عشق من ~p27~

پارت ۹۵ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط