مرسی که قلب بالا رو قرمز میکنی
مرسی که قلب بالا رو قرمز میکنی🫰
کابوس!
part:20
شلاق ها رو بیرون اووردن و شروع به زدن دخترک کردن.
پنج نفر به جون دخترک بیچاره افتاده بودن.
شلاق ها اونقدر ضخیم و برنده بودن که وقتی توی هوا حرکت داده می شدن صدای بلندی ایجاد می کردن.
با این وجود هرچقدر هم به دخترک ضربه میزدن حتی کوچکترین صدایی ازش بلند نمیشد.
تا بیهوش شدن دختر بیچاره ادامه دادن و بعد از اون هر کدوم پی کار خودشو رفتن
لباساش با هر رنگی که بود قرمز تبدیل شده بود و واقعا احساس مرگ میکرد.
..................................................................
جونگکوک رو اتاق بردن و بدون اینکه چشما رو دستاشو باز کنن انداختنش زمین و در همون حالت روی زمین سرد و اتاق تاریک اونو رها کردن و رفتن.
با صدای قفل کردن در نفس عمیقی کشید تا بلکه از استرس کم شه..
میخواست شروع کنه به در آووردن گوشی از جیبش اما با صدای باز شدن در از کارش دست کشید.
جونگکوک:تو دیگه کی هستی؟عوضی خواهرم کجاست!
هیون سو: میشناسی داداش..میشناسی
جونگکوک:هیون سوی آشغال ا.ت کجاست ؟ خواهرم کو؟جواب بده عوضی
هیون سو: انقد به خودت فشار نیار داری فقط خودتو اذیت میکنی..نترس بابا یذره تنبیهش کردم همین.
جونگکوک:هیون سوو کافیه فقط یه تار مو ازش کم بشه...زندگیتو برات کابوس میکنم!
هیون سو: فعلا باید نگران خودت باشی..بی آب و غذا ..با سر و شکل داغون..اتاق سرد و تاریک یه عالمه استرس. احتمال مرگت بالاست..البته اگه به حرفم گوش بدی اوضاع راحت تر میشه..
کابوس!
part:20
شلاق ها رو بیرون اووردن و شروع به زدن دخترک کردن.
پنج نفر به جون دخترک بیچاره افتاده بودن.
شلاق ها اونقدر ضخیم و برنده بودن که وقتی توی هوا حرکت داده می شدن صدای بلندی ایجاد می کردن.
با این وجود هرچقدر هم به دخترک ضربه میزدن حتی کوچکترین صدایی ازش بلند نمیشد.
تا بیهوش شدن دختر بیچاره ادامه دادن و بعد از اون هر کدوم پی کار خودشو رفتن
لباساش با هر رنگی که بود قرمز تبدیل شده بود و واقعا احساس مرگ میکرد.
..................................................................
جونگکوک رو اتاق بردن و بدون اینکه چشما رو دستاشو باز کنن انداختنش زمین و در همون حالت روی زمین سرد و اتاق تاریک اونو رها کردن و رفتن.
با صدای قفل کردن در نفس عمیقی کشید تا بلکه از استرس کم شه..
میخواست شروع کنه به در آووردن گوشی از جیبش اما با صدای باز شدن در از کارش دست کشید.
جونگکوک:تو دیگه کی هستی؟عوضی خواهرم کجاست!
هیون سو: میشناسی داداش..میشناسی
جونگکوک:هیون سوی آشغال ا.ت کجاست ؟ خواهرم کو؟جواب بده عوضی
هیون سو: انقد به خودت فشار نیار داری فقط خودتو اذیت میکنی..نترس بابا یذره تنبیهش کردم همین.
جونگکوک:هیون سوو کافیه فقط یه تار مو ازش کم بشه...زندگیتو برات کابوس میکنم!
هیون سو: فعلا باید نگران خودت باشی..بی آب و غذا ..با سر و شکل داغون..اتاق سرد و تاریک یه عالمه استرس. احتمال مرگت بالاست..البته اگه به حرفم گوش بدی اوضاع راحت تر میشه..
- ۱.۹k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط