پارت ⁶³
پارت ⁶³
........................
قدم بر نداشته که دستمو محکم کشید عقب کمرم خورد به تیزی میز که باعث درد شدیدی شد و تو هامون حالت نگهم داشت
؛؛ ایی کمرم میشکنه چرا اینجوری میکنی
خیلی اروم ولی حرصی گفت
_ تو .. فقط و فقط .. مال منی
؛؛ ولم کن کمرم درد گرفت
_ اینو تو گوشت فرو کن
احساس کردم کمرم داره از وسط نصف میشه تلاش کردم هولش بدم که اصلا فایده نداشت
؛؛ چتههه اون حرفم یه شوخی بود
حالت چهرش عوض شد و رفت عقب و من خم شدم کمرمو با دستم گرفتم
_ دروغ گفتی؟
؛؛ معلومه که اره تو باورش کردی؟
_ با این دروغات .. شورشو در اوردی
؛؛ تو زیادی بی جنبه ... و حسودی
_ حسود؟ برو بابا
بعدشم رفت بالا .... پسره خل و چل کمرمو شکوند بی جنبه .. اگه دیگه باهات شوخی کردم ... اصن باهات دیگه حرف نمیزنم ... از اینجا میرم نگاهی به میز انداختم ... یعنی اینارو من باید تنهایی جم کنم؟؟ بیخیال نهههه ... یکم به بخت بدم نالیدم و شروع کردم جم کردن میز و ظرفارو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی بعدم اومدم نشستم رومبل و به صفحه سیاه تلویزیون نگا کردم .. چرا منتظر بودم یکیو پشت سرم ببینم ؟ اوفف خل شدم سرمو به مبل تکیه دادم و چشمامو بستم ...... احساس کردم یکی داره نگام میکنه یکی از چشمامو باز کردم و با صورت جونگ کوک روبه رو شدم چشمامو باز کردم و سرمو بلند کردم
؛؛ ادم ندیدی تاحالا؟
_ نه ندیدم
؛؛ خوب الان ببین
دوباره سرمو بردم عقبو چشمامو بستم صدایی ازش در نمیومد تکونم نمیخورد ... احساس کردم داره نزدیکم میشه سریع چشمامو باز کردم تا ببینم داره چیکار میکنه
... اگه یکم دیر تر بازشون میکردم منو بوسیده بود
؛؛ چیکار میکنیییی
_ اروم باش .. کاری نکردم
؛؛ یه دونه میزنم یکی از من بخوری یکی از دیوار
_ چه خشن
؛؛ همینه که هست
بالشت بغل دستمو زدم تو صورتش و بلند شدم میخواستم برم تو اتاق ... رسیدم به پله یه چیزی محکم خورد تو سرم .... بالشتو پرت کرده بود حالا دیگه چیز پرت میکنی؟
؛؛ که بالشت پرت میکنی
_ تو شروع کردی
؛؛ خودت خواستی
بالشتو برداشتم و رفتم سمتش و شروع کردم زدنش اونم فقط میخندید بخند بخند وقتی زدم کلتو شکستم میفهمی
یهو بلند شد و بالشتو ازم گرفت و پرتم کرد رو مبل منم کم نیوردم و بلند شدم اما با برخورد یه بالشت سنگی به صورتم دوباره افتادم رو مبل
؛؛ این بالشته یا سنگ !!
برداشتم و زدم تو شکمش اخ بلندی گفت که خندم گرفت میخندیدم و اونم خندش گرفت هردومون مثل دوتا دیوانه میخندیدیم ولی یهو حدی شدم و گفتم
؛؛ خوب بسه دیگه .. توهم یه بار دیگه چیزی پرت کردی سمتم تیکه بزرگه گوشته
_ وایی خدا مردم از خنده ... تو با این قدو هیکلت میخوای منو بزنی؟
؛؛ مگه چمه از توهم بهترم
_ تو اندازه نخودی از من بهتری؟
؛؛ نخود تویی و اون ... ای خداا ببین ادمو مجبور میکنی چه حرفایی بزنه
داشتیم کل کل میکردم که گوشیش زنگ خورد به صفحه نگاه کرد اخماش رفت توهم و بلند شد رفت طبقه بالا
........................
قدم بر نداشته که دستمو محکم کشید عقب کمرم خورد به تیزی میز که باعث درد شدیدی شد و تو هامون حالت نگهم داشت
؛؛ ایی کمرم میشکنه چرا اینجوری میکنی
خیلی اروم ولی حرصی گفت
_ تو .. فقط و فقط .. مال منی
؛؛ ولم کن کمرم درد گرفت
_ اینو تو گوشت فرو کن
احساس کردم کمرم داره از وسط نصف میشه تلاش کردم هولش بدم که اصلا فایده نداشت
؛؛ چتههه اون حرفم یه شوخی بود
حالت چهرش عوض شد و رفت عقب و من خم شدم کمرمو با دستم گرفتم
_ دروغ گفتی؟
؛؛ معلومه که اره تو باورش کردی؟
_ با این دروغات .. شورشو در اوردی
؛؛ تو زیادی بی جنبه ... و حسودی
_ حسود؟ برو بابا
بعدشم رفت بالا .... پسره خل و چل کمرمو شکوند بی جنبه .. اگه دیگه باهات شوخی کردم ... اصن باهات دیگه حرف نمیزنم ... از اینجا میرم نگاهی به میز انداختم ... یعنی اینارو من باید تنهایی جم کنم؟؟ بیخیال نهههه ... یکم به بخت بدم نالیدم و شروع کردم جم کردن میز و ظرفارو گذاشتم تو ماشین ظرفشویی بعدم اومدم نشستم رومبل و به صفحه سیاه تلویزیون نگا کردم .. چرا منتظر بودم یکیو پشت سرم ببینم ؟ اوفف خل شدم سرمو به مبل تکیه دادم و چشمامو بستم ...... احساس کردم یکی داره نگام میکنه یکی از چشمامو باز کردم و با صورت جونگ کوک روبه رو شدم چشمامو باز کردم و سرمو بلند کردم
؛؛ ادم ندیدی تاحالا؟
_ نه ندیدم
؛؛ خوب الان ببین
دوباره سرمو بردم عقبو چشمامو بستم صدایی ازش در نمیومد تکونم نمیخورد ... احساس کردم داره نزدیکم میشه سریع چشمامو باز کردم تا ببینم داره چیکار میکنه
... اگه یکم دیر تر بازشون میکردم منو بوسیده بود
؛؛ چیکار میکنیییی
_ اروم باش .. کاری نکردم
؛؛ یه دونه میزنم یکی از من بخوری یکی از دیوار
_ چه خشن
؛؛ همینه که هست
بالشت بغل دستمو زدم تو صورتش و بلند شدم میخواستم برم تو اتاق ... رسیدم به پله یه چیزی محکم خورد تو سرم .... بالشتو پرت کرده بود حالا دیگه چیز پرت میکنی؟
؛؛ که بالشت پرت میکنی
_ تو شروع کردی
؛؛ خودت خواستی
بالشتو برداشتم و رفتم سمتش و شروع کردم زدنش اونم فقط میخندید بخند بخند وقتی زدم کلتو شکستم میفهمی
یهو بلند شد و بالشتو ازم گرفت و پرتم کرد رو مبل منم کم نیوردم و بلند شدم اما با برخورد یه بالشت سنگی به صورتم دوباره افتادم رو مبل
؛؛ این بالشته یا سنگ !!
برداشتم و زدم تو شکمش اخ بلندی گفت که خندم گرفت میخندیدم و اونم خندش گرفت هردومون مثل دوتا دیوانه میخندیدیم ولی یهو حدی شدم و گفتم
؛؛ خوب بسه دیگه .. توهم یه بار دیگه چیزی پرت کردی سمتم تیکه بزرگه گوشته
_ وایی خدا مردم از خنده ... تو با این قدو هیکلت میخوای منو بزنی؟
؛؛ مگه چمه از توهم بهترم
_ تو اندازه نخودی از من بهتری؟
؛؛ نخود تویی و اون ... ای خداا ببین ادمو مجبور میکنی چه حرفایی بزنه
داشتیم کل کل میکردم که گوشیش زنگ خورد به صفحه نگاه کرد اخماش رفت توهم و بلند شد رفت طبقه بالا
۱۲.۵k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.