فیک شوگا
فیک شوگا
گذر سال
پارت ۲۸
.
.
لباش و گذاشت رو لبای ا.ت و
بعد از پنج دقیقه از لباش دل کند
لپای ا.ت عین دوتا گوجه شده بود و خیره به شوگا نگاه میکرد
شوگا: چیشد تا همین چند دقیقه قبل مال من نبودی که
ا.ت:الآنم نیستم
شوگا: خب پس ...شوگا رفت سمت لباسش که
ا.ت:غلط کردم گو*ه خوردم هر چی تو بگی
شوگا:حالا شد ولی خدا وکیلی چقدر لبات خوب بود
ا.ت :خب که چی
شوگا:بازم میخوام
ا.ت:نه شوگا ن....
دوباره لباش گذاشت رو لبای ا.ت و این دفعه بعد از ده دقیقه دل کند
ا.ت:خیلی بدی
شوگا:نخیرم خوبم ولی لامصب آنقدر شیرینه نمیشه ازش دل کند
ا.ت:یاااا شوگااا (خجالت)
شوگا:میبینم دختر کوچولوم خجالت کشیده هومم
ا.ت:ببین من و تو هنوز از اونکارا انجام ندادیم که میگی دختر کوچولوم بعدشم خجالت نکشیدم
شوگا:به زودی
ا.ت:وا یعنی چی بزودی من دلم میخواد دختر بمونم
شوگا:بعد منم میرم یکی دیگه رو....
ا.ت: اون موقع منم میرم با جیمین
ا.ت که نقطه ضعف یونگی رو پیدا کرده بود با خنده به صورت عصبی یونگی خیره شده بود و میخندید
شوگا:بعد بهت نشون میدم
ا.ت:حالا کو تا بعد
شوگا:.....
ا.ت:چیشد یونگی
یونگی: ....
ا.ت:یونگی .... یونگیا چرا جوابمو نمیدی قهر میکنماااا
ا.ت:یونگی جونم
آروم آروم از رو تخت بلند شدم و به نیمرخ یونگی که رو تختم نشسته بود خیره شدم
ا.ت:یونگی جونم چرا قهر میکنی هوممم؟
دیدم بازم جواب نداد نزدیک صورتش شدم صداش کردم که
یهو برگشت و شروع کرد بوسیدن لبام
همینطور خشکم زده بود ولی بعد همراهیش کردم و بعد چند مین که نفس کم آوردم اشاره کردم که نمیتونم و دیگه ادامه نداد
ا.ت:نفس نفس میزد یاااا قبول نیست یونگیاا
یونگی:کجاش قبول نیس تو ناراحتم کردی و بعدش جبران کردی
ا.ت:ولی من قصدم این نبود
یونگی:پس چی بود؟😈 (نگاه مرموزانه)
ا.ت:نه منظورم این بود که منو نگاه کنی همین
یونگی:آهوم خب برا جبران کم بود من دست به کار شدم
ا.ت:پوکر فیس خیلی دلت کتک میخوادا
یونگی بلند شد و رفت اونور
یونگی:نه من غلط بخورم
ا.ت: خب بیا اینجا بشین کاریت ندارم
یونگی:بگو جون ددی
ا.ت:دمپایی من کو؟
یونگی :غلط خوردم
ا.ت:خو حالا بیا بشین
یونگی:کجا پیش بیبیم ؟
ا.ت:تفنگمو میخوام
یونگی:باشه بابا اصن گو*ه خوردم
ا.ت:پس یادت باشه دیگه نخوری هاااا
یونگی:باشه شوگر مامی
ا.ت:یاااا تو از من بزرگتری بعد به من میگی شوگر مامی
یونگی:تو زورت بیشتره آخه
ا.ت: هوففف اینو باش کی میخواد مراقب من باشه الان یکی باید مراقب تو باشه نه من
یونگی:نارنگی میخوام
ا.ت:از کجا بیارم
یونگی:از تو یقه لباست
ا.ت:حس میکنم خیلی دیگه نیاز به دمپایی داری
یونگی:ترو خداااا (کیوت کرده خودشو )
ا.ت:نخیر بابامو صدا میکنمااا
یونگی:ولی من دلم میخواد (بغض بچگونه)
یونگی اومد نزدیکم که...
گذر سال
پارت ۲۸
.
.
لباش و گذاشت رو لبای ا.ت و
بعد از پنج دقیقه از لباش دل کند
لپای ا.ت عین دوتا گوجه شده بود و خیره به شوگا نگاه میکرد
شوگا: چیشد تا همین چند دقیقه قبل مال من نبودی که
ا.ت:الآنم نیستم
شوگا: خب پس ...شوگا رفت سمت لباسش که
ا.ت:غلط کردم گو*ه خوردم هر چی تو بگی
شوگا:حالا شد ولی خدا وکیلی چقدر لبات خوب بود
ا.ت :خب که چی
شوگا:بازم میخوام
ا.ت:نه شوگا ن....
دوباره لباش گذاشت رو لبای ا.ت و این دفعه بعد از ده دقیقه دل کند
ا.ت:خیلی بدی
شوگا:نخیرم خوبم ولی لامصب آنقدر شیرینه نمیشه ازش دل کند
ا.ت:یاااا شوگااا (خجالت)
شوگا:میبینم دختر کوچولوم خجالت کشیده هومم
ا.ت:ببین من و تو هنوز از اونکارا انجام ندادیم که میگی دختر کوچولوم بعدشم خجالت نکشیدم
شوگا:به زودی
ا.ت:وا یعنی چی بزودی من دلم میخواد دختر بمونم
شوگا:بعد منم میرم یکی دیگه رو....
ا.ت: اون موقع منم میرم با جیمین
ا.ت که نقطه ضعف یونگی رو پیدا کرده بود با خنده به صورت عصبی یونگی خیره شده بود و میخندید
شوگا:بعد بهت نشون میدم
ا.ت:حالا کو تا بعد
شوگا:.....
ا.ت:چیشد یونگی
یونگی: ....
ا.ت:یونگی .... یونگیا چرا جوابمو نمیدی قهر میکنماااا
ا.ت:یونگی جونم
آروم آروم از رو تخت بلند شدم و به نیمرخ یونگی که رو تختم نشسته بود خیره شدم
ا.ت:یونگی جونم چرا قهر میکنی هوممم؟
دیدم بازم جواب نداد نزدیک صورتش شدم صداش کردم که
یهو برگشت و شروع کرد بوسیدن لبام
همینطور خشکم زده بود ولی بعد همراهیش کردم و بعد چند مین که نفس کم آوردم اشاره کردم که نمیتونم و دیگه ادامه نداد
ا.ت:نفس نفس میزد یاااا قبول نیست یونگیاا
یونگی:کجاش قبول نیس تو ناراحتم کردی و بعدش جبران کردی
ا.ت:ولی من قصدم این نبود
یونگی:پس چی بود؟😈 (نگاه مرموزانه)
ا.ت:نه منظورم این بود که منو نگاه کنی همین
یونگی:آهوم خب برا جبران کم بود من دست به کار شدم
ا.ت:پوکر فیس خیلی دلت کتک میخوادا
یونگی بلند شد و رفت اونور
یونگی:نه من غلط بخورم
ا.ت: خب بیا اینجا بشین کاریت ندارم
یونگی:بگو جون ددی
ا.ت:دمپایی من کو؟
یونگی :غلط خوردم
ا.ت:خو حالا بیا بشین
یونگی:کجا پیش بیبیم ؟
ا.ت:تفنگمو میخوام
یونگی:باشه بابا اصن گو*ه خوردم
ا.ت:پس یادت باشه دیگه نخوری هاااا
یونگی:باشه شوگر مامی
ا.ت:یاااا تو از من بزرگتری بعد به من میگی شوگر مامی
یونگی:تو زورت بیشتره آخه
ا.ت: هوففف اینو باش کی میخواد مراقب من باشه الان یکی باید مراقب تو باشه نه من
یونگی:نارنگی میخوام
ا.ت:از کجا بیارم
یونگی:از تو یقه لباست
ا.ت:حس میکنم خیلی دیگه نیاز به دمپایی داری
یونگی:ترو خداااا (کیوت کرده خودشو )
ا.ت:نخیر بابامو صدا میکنمااا
یونگی:ولی من دلم میخواد (بغض بچگونه)
یونگی اومد نزدیکم که...
۴.۴k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.