سلطنت راز آلود

//سلطنت راز آلود//
پارت 33

الویز.....چیزی های که متعلق به منن فقد باید برای من باشن..مخصوص اگه اون فرد پادشاه باشه...او فقد ماله منه حاضر نیستم...با هیچ کس شریکش بشم یا حتا نگاهی او به طرف کسی دیگری بره...
یکی یکی همه تون رو از سر راهم برمیدارد میدونم که یکی از افراد حاضر در این قصر مصبب مرگ مادرم و پادشاه قبلی هستین و من خودم این رو فاش میکنم ،

مارتا : ملکه جوان باید به اقامت گاه تون برگردیم
الویز نگاهش را از منظره شهر گرفت و قدمی جلوه تر از کنیز های که پشت اش بود قدم برداشت ولی با دیدن فردی با چهره آشنا لحظه ای مکث کرد حتا از آن فاصله هم نگاه های خیره ویویان را روی خودش حس میکرد و اما با خوشحالی درحال که دامنه لباس سفیدش را در دستانش گرفت بود به سمتش دوید کنیز اش با اعتراض خود را بخاطر بی پروا بودن او بیان کردن
مارتا : ملکه جوان دویدن شما در قصر کار درستی نیست
بدون توجه به حرف های کنیزش جلوی ویویان ایستاد و یا لبخند زیبایی که همیشه قلب او را به تپش می انداخت بهش خیره بود
الویز : خیلی خوشحالم که میبینمت
ویویان لبخند ریزی بخاطر دل آن دوشیزه زد تا آتیشی که درونش را می‌سوزاند مخفی کند
ویویان : منم همینطور
الویز : بازم داری سرمو شیره می‌مالید اگه خوشحالی پس چرا به دیدن نیومدی
نگاه ویویان از صورت او لغزیده و روی رد قرمزی که مایل به کبودی بود فقل شد او میدانست که آن ها فقد می‌تواند رد انگشت های باشن که سعی در آسیب زدن به او را داشتن
قدمی دیگر به جلو برداشت و با فاصله یک قدمی از او ایستاد
کمی از موهای روی گردنش را کنار زد و پوست گردنش را لمس کرد و با اخمی که بین آبروهایش نشست بود گفت‌
ویویان : این رد کبودی برای چیه ؟
الویز نگاهش را به چشمان او داد و دنبال توجیهی برای او گشت که کنیزش خطاب به او گفت
مارتا : ملکه جوان ایستاد شما کنار یکی از مقامات سلطنت اون هم توی همچين وضعیت اصلا خوش‌آیند نیست
الویز دست ویویان را پس زد و موهایش را دوباره روی گردنش ریخت
الویز : چیزی نیست میشه بعدن حرف بزنین
ویویان بدون‌ حرفی فقد به تکان داد سرش اکتفا کرد و از کنار او رد شد
برای الویز این مکالمه کاملا دوستانه بود ما‌ برای ویویان دردناک
و اما فرد سومی که تمام مدت نزاره گر آن ها بود حس حسادت اش برانگیخته شد بود جیمین با دستانی مشت شده و چشمانی به خون نشسته در فاصله نه چندان دور به آن ها خیره شده بود زیر لب چیزی زمزمه
جیمین : من دستی که ترو لمس کنه رو میشکنم ،
دیدگاه ها (۰)

//سلطنت راز آلود//پارت 34....دیدین ملکه مادر چطوری سره ملکه ...

//سلطنت راز آلود//پارت 35جیمین : پس حتما بلدی وظایف زناشوئی ...

//سلطنت راز آلود//پارت 32 حال تنها افرادی که بر روی میز ماند...

//سلطنت راز آلود//پارت 31الویز : بله کاملا رازی بودم خیلی دل...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 90 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩جون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط