فیک کوک(زندگی شخصی من) پارت ۱۳
فیک کوک(زندگی شخصی من) پارت ۱۳
خندید که صدای ساعت اتاقش در اومد جانگ کوک-اماده شو باید بریم!،-کجا؟،جانگ کوک-خرید،-واس چی؟،جانگ کوک-نمیخوای که با این لباسای خدمتکاری بیای جلو بقیه؟،با بی حالی تمام رفتم تو اتاقم و لباسامو پوشیدم یه شلوار جین و یه لباس گشاد استین بلند مشکی...با راهنمایی های سرایدار که پارکینگ کجاس بالاخره وارد پارکینگ شدم داشتم دنبال جانگ کوک میگشتم که احساس کردم یه چیزی پشتمه برگشتم دیدم سوار لامبورگینیشه و منتظرمه رفتم و روی صندلی های عقب نشستم جانگ کوک-دیوونه چرا رفتی عقب؟!!،-اینجا راحت ترم،جانگ کوک-به من چه؟...بیا جلو،-عمرا،عصبی شد و خشن گفت-میایی یا بیارمت؟!!،-خیلی خب بابا...،و اروم تر(طوری که خودم بشنوم)ادامه دادم-نخوریمون!!!،نشستم جلو جانگ کوک که انگار شنیده بود چی گفتم خندید ولی به زور چون فک میکرد اگه بخنده پرو میشم...بالاخره راه افتادیم...تو ترافیک اتوبان بودیم و فضای بینمون خیلی ساکت بود از زمان حرکت حتی جیکمم در نیومد!...-امروز که فرق کردی...خیلی خاص شدی من با این جانگ کوکی که کنارمه خیلی راحت ترم تا قبلیه!،
جانگ کوک با خنده-الان داری اینو میگی فردا که باز شدم همون قربان نظرت عوض میشه!،هیچی نگفتم جانگ کوک-شوخی بودااااا،سرمو تکون دادم جانگ کوک-خوبه...در ضمن از این به بعد دیگه بهم نگو قربان،-چرا؟،جانگ کوک-چون من میگم،چیزی نگفتم جانگ کوک-حالا من چی صدات کنم؟،-هر چی میخوای...،جانگ کوک-غنچه کوچولو خوبه؟،نگاش کردم جانگ کوک-چیه؟،-دوستات از این چندش بازیا بدشون نمیاد؟میترسم همون وسط بالا بیارن!!!،قه قهه هاش ماشینو پُر کرد...یهو از دهنم در رفت و گفتم-خندهاتو خیلی دوس دارم...کاش میشد همیشه بخندی!!!،کم کم خنده هاش محو شد و جاشو داد به سرخی گونه هاش!!!خیلی جیگر تر شد احتمالا اگه عقل نداشتم میپریدم بغلش ماچش میکردم😐-ببخشید منظوری نداشتم قربان...ام...یعنی اقای جئون!،بهم نگا کرد و یه نیشخن زد ک یعنی اگه معذرت خواهی نمیکردی همینجا خفت میکردم!جانگ کوک-دختر خوب دیگه نبینم رسمی صدام کنی هااااا،اینو ی جوری گف ک منم ی جوریم شد و تصمیم گرفتم دیگه حرف نزم تا ی جوریم شه:|...
حمایتتتت پلیززز🥲💋
خندید که صدای ساعت اتاقش در اومد جانگ کوک-اماده شو باید بریم!،-کجا؟،جانگ کوک-خرید،-واس چی؟،جانگ کوک-نمیخوای که با این لباسای خدمتکاری بیای جلو بقیه؟،با بی حالی تمام رفتم تو اتاقم و لباسامو پوشیدم یه شلوار جین و یه لباس گشاد استین بلند مشکی...با راهنمایی های سرایدار که پارکینگ کجاس بالاخره وارد پارکینگ شدم داشتم دنبال جانگ کوک میگشتم که احساس کردم یه چیزی پشتمه برگشتم دیدم سوار لامبورگینیشه و منتظرمه رفتم و روی صندلی های عقب نشستم جانگ کوک-دیوونه چرا رفتی عقب؟!!،-اینجا راحت ترم،جانگ کوک-به من چه؟...بیا جلو،-عمرا،عصبی شد و خشن گفت-میایی یا بیارمت؟!!،-خیلی خب بابا...،و اروم تر(طوری که خودم بشنوم)ادامه دادم-نخوریمون!!!،نشستم جلو جانگ کوک که انگار شنیده بود چی گفتم خندید ولی به زور چون فک میکرد اگه بخنده پرو میشم...بالاخره راه افتادیم...تو ترافیک اتوبان بودیم و فضای بینمون خیلی ساکت بود از زمان حرکت حتی جیکمم در نیومد!...-امروز که فرق کردی...خیلی خاص شدی من با این جانگ کوکی که کنارمه خیلی راحت ترم تا قبلیه!،
جانگ کوک با خنده-الان داری اینو میگی فردا که باز شدم همون قربان نظرت عوض میشه!،هیچی نگفتم جانگ کوک-شوخی بودااااا،سرمو تکون دادم جانگ کوک-خوبه...در ضمن از این به بعد دیگه بهم نگو قربان،-چرا؟،جانگ کوک-چون من میگم،چیزی نگفتم جانگ کوک-حالا من چی صدات کنم؟،-هر چی میخوای...،جانگ کوک-غنچه کوچولو خوبه؟،نگاش کردم جانگ کوک-چیه؟،-دوستات از این چندش بازیا بدشون نمیاد؟میترسم همون وسط بالا بیارن!!!،قه قهه هاش ماشینو پُر کرد...یهو از دهنم در رفت و گفتم-خندهاتو خیلی دوس دارم...کاش میشد همیشه بخندی!!!،کم کم خنده هاش محو شد و جاشو داد به سرخی گونه هاش!!!خیلی جیگر تر شد احتمالا اگه عقل نداشتم میپریدم بغلش ماچش میکردم😐-ببخشید منظوری نداشتم قربان...ام...یعنی اقای جئون!،بهم نگا کرد و یه نیشخن زد ک یعنی اگه معذرت خواهی نمیکردی همینجا خفت میکردم!جانگ کوک-دختر خوب دیگه نبینم رسمی صدام کنی هااااا،اینو ی جوری گف ک منم ی جوریم شد و تصمیم گرفتم دیگه حرف نزم تا ی جوریم شه:|...
حمایتتتت پلیززز🥲💋
۹.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.