رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت¹²
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
گوشیم زنگ خورد.پلیس بود.
هوففف.
بلند شدم و همراه تهیونگ و نامجون رفتیم خونه جین.
پلیسام اومدن.
انقد اون دوتارو زده بودم که نبضشون خیلی ضعیف میزد.
اول که هدفشون نامجون بود ولی نتونستن. حالا هم که سوکجین. احتمالا هدف بعدیشون من و جیهوپیم.
#جین
با احساس تشنگی چشمامو باز کردم. نور شدیدی توی چشمام خورد..
من واسه چی بیمارستانم؟
توی یه ثانیه تمام اتفاقات اومدن جلوی چشمم.
شکمم و شونم خیلی درد میکرد.
اگه حواسم جمع بود اینجوری نمیشد.
یه پرستار اومد که سرممو چک کنه.
پرستار: آقای ورد وای هندسام حالتون چطوره؟ خوبه که بهوش اومدید.
خندم گرفت.
من: میشه یه لیوان آب برام بیارین؟
پرستار: حتما.
من: اممم ببخشید..یه خانمی رو هم اینجا نیاوردن؟ اسمش پارک جیسو!
پرستار: نمیدونم ولی الان حتما نگاه میکنم.
جیسو زودتر از من تیر خورد ولی حتی یه زره هم از دردش نگفت.
من اصلا مواظبش نبودم.
خانوادش اونو سپردن دست من ولی من گذاشتم هر بلایی هست سرش بیاد..
من همچین ادمی نیستم.
پرستار اومد داخل و کمکم کرد آب بخورم.
پرستار: به دوستات گفتم بیان پیشت بهوش اومدی، اون دختره هم جیسو اره اوردنش اینجا تیر خورده بوده عملش کردن و الان بهوش اومده.
من:آها،ممنونم.
#جیسو
چرا یکی نمیاد به من بگه حال جین خوبه یا نه؟
دارم از استرس میمیرم.
واسم ناهار اوردن ولی حتی نتونستم یه زره هم بخورم.
بازوم گچ گرفته بودن.
ایش.
حوصله ام پوکید.
اصن ببینم حال یونگی هم خوبه؟
بستونه دیگه هی کیف میکنید😂
یه زره خماری بکشید
پارت¹²
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
گوشیم زنگ خورد.پلیس بود.
هوففف.
بلند شدم و همراه تهیونگ و نامجون رفتیم خونه جین.
پلیسام اومدن.
انقد اون دوتارو زده بودم که نبضشون خیلی ضعیف میزد.
اول که هدفشون نامجون بود ولی نتونستن. حالا هم که سوکجین. احتمالا هدف بعدیشون من و جیهوپیم.
#جین
با احساس تشنگی چشمامو باز کردم. نور شدیدی توی چشمام خورد..
من واسه چی بیمارستانم؟
توی یه ثانیه تمام اتفاقات اومدن جلوی چشمم.
شکمم و شونم خیلی درد میکرد.
اگه حواسم جمع بود اینجوری نمیشد.
یه پرستار اومد که سرممو چک کنه.
پرستار: آقای ورد وای هندسام حالتون چطوره؟ خوبه که بهوش اومدید.
خندم گرفت.
من: میشه یه لیوان آب برام بیارین؟
پرستار: حتما.
من: اممم ببخشید..یه خانمی رو هم اینجا نیاوردن؟ اسمش پارک جیسو!
پرستار: نمیدونم ولی الان حتما نگاه میکنم.
جیسو زودتر از من تیر خورد ولی حتی یه زره هم از دردش نگفت.
من اصلا مواظبش نبودم.
خانوادش اونو سپردن دست من ولی من گذاشتم هر بلایی هست سرش بیاد..
من همچین ادمی نیستم.
پرستار اومد داخل و کمکم کرد آب بخورم.
پرستار: به دوستات گفتم بیان پیشت بهوش اومدی، اون دختره هم جیسو اره اوردنش اینجا تیر خورده بوده عملش کردن و الان بهوش اومده.
من:آها،ممنونم.
#جیسو
چرا یکی نمیاد به من بگه حال جین خوبه یا نه؟
دارم از استرس میمیرم.
واسم ناهار اوردن ولی حتی نتونستم یه زره هم بخورم.
بازوم گچ گرفته بودن.
ایش.
حوصله ام پوکید.
اصن ببینم حال یونگی هم خوبه؟
بستونه دیگه هی کیف میکنید😂
یه زره خماری بکشید
۳.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.