رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت¹¹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
روی صندلی نشسته بودم و دستامو زده بودم به سرم.
دکتر گفت تیر به جاهای حساسش نخورده مگر نه..
الان دوتاشون توی اتاق عملن.
بقیه هم اومدن و نگرانن.
جیهوپ: نگران نباش شوگا، حالش خوب میشه.
پوزخندی زدم.
من: آخه مرد حسابی، تو حالت از همه بدتره بد داری دلداریم میدی؟
چشمای هممون از بس که گریه کرده بودیم قرمز شده بود.
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
همه مون: چیشددددد؟
دکتر: خداروشکر حالش خوبه و عمل خوب پیش رفته. به موقعه آوردینش.
تمام دلشوره و اضطرابم به یک باره از بین رفت.
نفس راحتی از سر آسودگی کشیدم.
من: پس اون دختره..جیسو، اونم حالش خوبه؟
دکتر: من اطلاعی ندارم چون دکتری که عملش کرده یکی دیگس.
جیمین: جیسو کیه؟
من: خدمتکار جین، تازه کاره. اونم تیر خورده.
بقیه رفتن داخل حیات و جین و بردن ICU.
من موندم تا عمل جیسو هم تموم شه. گناه داره.
یه دکتر اومد بیرون و نگاهی به سالن انداخت.
اروم رفتم سمتش: اقای دکتر دنبال کسی هستین؟
دکتر که منو دید بعد یه عالمه احوالپرسی گفت یکیو عمل کردم ولی انگار همراه نداره.
من: پارک جیسو؟
دکتر: عه آره اره خودشه، میشناسیش؟
من: همراهشم، بگو حالش خوبه؟
دکتره با کمی تعجب گفت: اره اما خون زیاد ازش رفته دیر آوردینش.
تشکری کردم رفتم دوباره روی صندلی نشستم.
واقعا دیگه تحملشو ندارم..
ببخشید پارتش کم بود🙂
پارت¹¹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
روی صندلی نشسته بودم و دستامو زده بودم به سرم.
دکتر گفت تیر به جاهای حساسش نخورده مگر نه..
الان دوتاشون توی اتاق عملن.
بقیه هم اومدن و نگرانن.
جیهوپ: نگران نباش شوگا، حالش خوب میشه.
پوزخندی زدم.
من: آخه مرد حسابی، تو حالت از همه بدتره بد داری دلداریم میدی؟
چشمای هممون از بس که گریه کرده بودیم قرمز شده بود.
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
همه مون: چیشددددد؟
دکتر: خداروشکر حالش خوبه و عمل خوب پیش رفته. به موقعه آوردینش.
تمام دلشوره و اضطرابم به یک باره از بین رفت.
نفس راحتی از سر آسودگی کشیدم.
من: پس اون دختره..جیسو، اونم حالش خوبه؟
دکتر: من اطلاعی ندارم چون دکتری که عملش کرده یکی دیگس.
جیمین: جیسو کیه؟
من: خدمتکار جین، تازه کاره. اونم تیر خورده.
بقیه رفتن داخل حیات و جین و بردن ICU.
من موندم تا عمل جیسو هم تموم شه. گناه داره.
یه دکتر اومد بیرون و نگاهی به سالن انداخت.
اروم رفتم سمتش: اقای دکتر دنبال کسی هستین؟
دکتر که منو دید بعد یه عالمه احوالپرسی گفت یکیو عمل کردم ولی انگار همراه نداره.
من: پارک جیسو؟
دکتر: عه آره اره خودشه، میشناسیش؟
من: همراهشم، بگو حالش خوبه؟
دکتره با کمی تعجب گفت: اره اما خون زیاد ازش رفته دیر آوردینش.
تشکری کردم رفتم دوباره روی صندلی نشستم.
واقعا دیگه تحملشو ندارم..
ببخشید پارتش کم بود🙂
۳.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.