زندگی مافیایی من پارت ۲۵
ویو شوگا
وقتی رفتم آشپز خونه تا اون خدمت کار رو بیارم با چیزی که دیدم خشکم زد یه دختر که افتاده روی زمین و بدنش غرق در خون عه رفتم جلو و دیدم که همون خدمت کاریه که امروز قهوه ها رو آورد
\اه لعنتی دیر رسیدم
آهای کسی اون بیرون هست
...:بله قربان...عا چه اتفاقی افتاده
\زود برو به ارباب خبر بده بگو سریع خودشون رو برسونن
...:چشم
ویو کوک
بعد از چند دقیقه در اتاق زده شد و ته در حالی که از یقه ی شین یانگ گرفته بود اونو آورد داخل و انداخت جلو پای من
شین:ارباب اینجا چه خبره چرا این کار رو میکند
خم شدم تو صورتش
+یعنی میخوای بگی نمیدونی(نیشخند)
شین:من از چیزی خبر ندارم ارباب
+خفه شو........هانگ کجاست
ته:ارباب مثل اینکه بعد از جلسه از شرکت رفته بیرون چند نفر رو فرستادم دنبالش
+پیداش کنید این اشغال رو هم مثل سگ بندازید یه گوشه تا من برگردم خودت میدونی باید چیکار کن
ته: بله ارباب حتما
و بدون صبر کردن سریع به سمت بیمارستان حرکت کردم
ویو ا/ت
با حال عجیبی چشمام رو باز کردم من چِم شده چند بار پلک زدم که تاری دیدم از بین بره یه نفر بالا سرم بود وقتی دیدم واضح شد دیدم جیمین ل
بالای سرم ایستاده
جیمین:بیدار شدی
_ جیمین من چرا اینجوری شدم
جیمین:آروم باش چیزی نیست حالت خوبه
_جونگ کوک کجاست
جیمین:میاد رفت یه کاری رو انجام بده برمیگرده
که یهو در با شتاب باز شد و قامت کوک جلو در نمایان و شد سریع خودشو به من رسوند
+ا/ت حالت خوبه (ترس)
_نگران نباش خوبم....... جیمین چرا من اینجوری شدم
+خودم بهش میگم (رو به جیمین گفت)
جیمین: باشه پس من برم به کارام برسم ا/ت مراقب خودت باش
_ممنون ....چیشده جونگ کوک
+خب....ام.....راستش....چیزه.......
_بگو دیگه
+هوففففف .....مسموم شدی
_چیییییی مسموم.....وایسا داری میگی از سم برای کشتن من استفاده کردن درسته
+من شین یانگ رو زندانی کردم و گفتم ازش حرف بکشن ولی هانگ هنوز پیداش نیست
_کار هانگ نمیتونه باشه اون باهوش تر از این حرف هاست که بخواد همچین کاری بکنه
+اما ازش بعید نیست
تق تق (صدای در)
+بیا تو
جیمین:ارباب میخواستم بگم حال ا/ت خوبه سم کامل از بدنش بیرون رفته اگه خواستید میتونید ببریدش
+باشه ممنون جیمین
_ممنونم
جیمین:کاری نکردم .. با اجازه
+پس من برم کارای ترخیص رو انجام بدم
_باشه
بعد با هم از بیمارستان اومدیم بیرون و به سمت عمارت حرکت کردیم
+تو برو خونه استراحت کن منم میرم سراغ شین یانگ
_نه منم میام
+تو مسموم شدی یادت رفته میری خونه حرف هم نباشه
_اما...
+گفتم میری خونه همینو بس
_باشه
رسیدم خونه و کوک هم رفت وقتی خواستم برم جلو دیدم دو تا از بادیگارد ها افتادن رو زمین سریع رفتم در خونه رو باز کردم که........
بچه ببخشید دیر شد من دیروز نتونستم پارت بزارم
۲۰لایک
۳۰کامنت
وقتی رفتم آشپز خونه تا اون خدمت کار رو بیارم با چیزی که دیدم خشکم زد یه دختر که افتاده روی زمین و بدنش غرق در خون عه رفتم جلو و دیدم که همون خدمت کاریه که امروز قهوه ها رو آورد
\اه لعنتی دیر رسیدم
آهای کسی اون بیرون هست
...:بله قربان...عا چه اتفاقی افتاده
\زود برو به ارباب خبر بده بگو سریع خودشون رو برسونن
...:چشم
ویو کوک
بعد از چند دقیقه در اتاق زده شد و ته در حالی که از یقه ی شین یانگ گرفته بود اونو آورد داخل و انداخت جلو پای من
شین:ارباب اینجا چه خبره چرا این کار رو میکند
خم شدم تو صورتش
+یعنی میخوای بگی نمیدونی(نیشخند)
شین:من از چیزی خبر ندارم ارباب
+خفه شو........هانگ کجاست
ته:ارباب مثل اینکه بعد از جلسه از شرکت رفته بیرون چند نفر رو فرستادم دنبالش
+پیداش کنید این اشغال رو هم مثل سگ بندازید یه گوشه تا من برگردم خودت میدونی باید چیکار کن
ته: بله ارباب حتما
و بدون صبر کردن سریع به سمت بیمارستان حرکت کردم
ویو ا/ت
با حال عجیبی چشمام رو باز کردم من چِم شده چند بار پلک زدم که تاری دیدم از بین بره یه نفر بالا سرم بود وقتی دیدم واضح شد دیدم جیمین ل
بالای سرم ایستاده
جیمین:بیدار شدی
_ جیمین من چرا اینجوری شدم
جیمین:آروم باش چیزی نیست حالت خوبه
_جونگ کوک کجاست
جیمین:میاد رفت یه کاری رو انجام بده برمیگرده
که یهو در با شتاب باز شد و قامت کوک جلو در نمایان و شد سریع خودشو به من رسوند
+ا/ت حالت خوبه (ترس)
_نگران نباش خوبم....... جیمین چرا من اینجوری شدم
+خودم بهش میگم (رو به جیمین گفت)
جیمین: باشه پس من برم به کارام برسم ا/ت مراقب خودت باش
_ممنون ....چیشده جونگ کوک
+خب....ام.....راستش....چیزه.......
_بگو دیگه
+هوففففف .....مسموم شدی
_چیییییی مسموم.....وایسا داری میگی از سم برای کشتن من استفاده کردن درسته
+من شین یانگ رو زندانی کردم و گفتم ازش حرف بکشن ولی هانگ هنوز پیداش نیست
_کار هانگ نمیتونه باشه اون باهوش تر از این حرف هاست که بخواد همچین کاری بکنه
+اما ازش بعید نیست
تق تق (صدای در)
+بیا تو
جیمین:ارباب میخواستم بگم حال ا/ت خوبه سم کامل از بدنش بیرون رفته اگه خواستید میتونید ببریدش
+باشه ممنون جیمین
_ممنونم
جیمین:کاری نکردم .. با اجازه
+پس من برم کارای ترخیص رو انجام بدم
_باشه
بعد با هم از بیمارستان اومدیم بیرون و به سمت عمارت حرکت کردیم
+تو برو خونه استراحت کن منم میرم سراغ شین یانگ
_نه منم میام
+تو مسموم شدی یادت رفته میری خونه حرف هم نباشه
_اما...
+گفتم میری خونه همینو بس
_باشه
رسیدم خونه و کوک هم رفت وقتی خواستم برم جلو دیدم دو تا از بادیگارد ها افتادن رو زمین سریع رفتم در خونه رو باز کردم که........
بچه ببخشید دیر شد من دیروز نتونستم پارت بزارم
۲۰لایک
۳۰کامنت
۱۵.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.