زندگی مافیایی من پارت ۲۳
دو هفته بعد
ویو ا/ت
من تونستم چند باند مافیا به سمت خودمون بکشم امروز قرار بود جلسه برگزار شه و اعلام کنیم من باهاشون قرار داد بستم
من الان باهاش توی اتاقم و منتظریم تا جلسه شروع شه
_خب هر پنج نفر از شما با من قرار دادی بستین و این نشون میده هر معامله ای میخواهید انجام بدید باید با اجازه ی من باشه مسئولیت شما با منه طبق قرارداد شما از من دستور میگیرید نه کس دیگه ای فهمیدید
همه:بله خانم
_خوبه شما پشت در منتظر بمونید تا صداتون کنم
بلند شدیم و رفتیم توی اتاق
_خب امروز میخوام یکی دیگه از توانایی هام رو نشونتون بدم
به کوک نگاه کردم که سرش رو به نشونه ی تایید تموم داد
_بیاد تو (بلند)
وقتی اون پنج نفر اومدن تو همه تعجب کردن اومدن و کنار میز وایسادن چند تا برگه پرت کردم رو میز
_اینا قرار داد هایی عه که من با این پنج نفر بستم از حالا اونا عضوی از باند سیاه هستن و با ما کار میکنن
همشون با تعجب به همدیگه نگاه کردن بعد به من خدمت کار اومد داخل و برامون قهوه آورد من از قهوه خوشم نمیاد ولی تو جاهای خاص میخورم نشستن روی صندلی و پاهام رو روی میز گزاشتم جونگ کوک شروع کرد باهاشون حرف زدن و من فقط گوش میدادم جناب هانگ و شین یانگ با عصبانیت به من نگاه میکردم و من فقط نیشخند میزدم
بعداز جلسه رفتم توی اتاقم و پشت میز نشستم بعد از چند دقیقه صدای در اومد.......
ویو اعضای باند (اعضا رو با عدد نشون میدم)
۲، باورم نمیشه توی دو هفته پنج نفر رو تسلیم کرده
۳، اره واقعا کارش عالیه
۴،جناب هانگ ما دیگه نمیتونیم باهاش مخالفت کنیم
۳،اره اون کاری کرده که هرکسی نمیتونه انجام بده
۵،ما میخوایم وفاداری مون رو بهش اعلام کنیم
شین : شما چِتون شده اون یک زنه جدا از اون ، اون یه ایرانیه میخواین از یک بیگانه حمایت کنید (اگه یادتون باشه ا/ت ایرانیه)
۲، ساکت شو تو حق نداری نظر بدی تو ی مافیای ضعیفی هر چی داری از صدقه سر ارباب داری
۳، درسته تو قدرتی نداری که بخوای با جانشین ارباب مخالفت کنی
ویو ا/ت
که صدای در اومد
_بیا تو
تمام اعضای باند اومدن تو به جز جناب هانگ و شین یانگ
_بشینید
۲،خانم مانیخوایم چیزی بهتون بگیم
۳،فقط اومدیم بگین که ما از شما حمایت میکنیم
۴، بله خانم ما وفاداری مون رو به شما اعلام میکنم حالا اگه اجازه بدید از حضورتون مرخص شیم
_بله میتونید برید
اونا رفتن و پشت سرشون کوک اومد داخل
+خوبی
_اره خوبم فقط نمیدونم چرا سرم گیج میره
+پاشو بریم عمارت یه کم استراحت کن
رفتیم عمارت
+من میرم یه چیزی درست کنم تو برم بالا
_باشه
همین که به پله ها رسیدم یهو نفسم بند اومد
_جو..جونگ..... کو..ک (در حال خفه شدن)
۱۶لایک
۳۰کامنت
ویو ا/ت
من تونستم چند باند مافیا به سمت خودمون بکشم امروز قرار بود جلسه برگزار شه و اعلام کنیم من باهاشون قرار داد بستم
من الان باهاش توی اتاقم و منتظریم تا جلسه شروع شه
_خب هر پنج نفر از شما با من قرار دادی بستین و این نشون میده هر معامله ای میخواهید انجام بدید باید با اجازه ی من باشه مسئولیت شما با منه طبق قرارداد شما از من دستور میگیرید نه کس دیگه ای فهمیدید
همه:بله خانم
_خوبه شما پشت در منتظر بمونید تا صداتون کنم
بلند شدیم و رفتیم توی اتاق
_خب امروز میخوام یکی دیگه از توانایی هام رو نشونتون بدم
به کوک نگاه کردم که سرش رو به نشونه ی تایید تموم داد
_بیاد تو (بلند)
وقتی اون پنج نفر اومدن تو همه تعجب کردن اومدن و کنار میز وایسادن چند تا برگه پرت کردم رو میز
_اینا قرار داد هایی عه که من با این پنج نفر بستم از حالا اونا عضوی از باند سیاه هستن و با ما کار میکنن
همشون با تعجب به همدیگه نگاه کردن بعد به من خدمت کار اومد داخل و برامون قهوه آورد من از قهوه خوشم نمیاد ولی تو جاهای خاص میخورم نشستن روی صندلی و پاهام رو روی میز گزاشتم جونگ کوک شروع کرد باهاشون حرف زدن و من فقط گوش میدادم جناب هانگ و شین یانگ با عصبانیت به من نگاه میکردم و من فقط نیشخند میزدم
بعداز جلسه رفتم توی اتاقم و پشت میز نشستم بعد از چند دقیقه صدای در اومد.......
ویو اعضای باند (اعضا رو با عدد نشون میدم)
۲، باورم نمیشه توی دو هفته پنج نفر رو تسلیم کرده
۳، اره واقعا کارش عالیه
۴،جناب هانگ ما دیگه نمیتونیم باهاش مخالفت کنیم
۳،اره اون کاری کرده که هرکسی نمیتونه انجام بده
۵،ما میخوایم وفاداری مون رو بهش اعلام کنیم
شین : شما چِتون شده اون یک زنه جدا از اون ، اون یه ایرانیه میخواین از یک بیگانه حمایت کنید (اگه یادتون باشه ا/ت ایرانیه)
۲، ساکت شو تو حق نداری نظر بدی تو ی مافیای ضعیفی هر چی داری از صدقه سر ارباب داری
۳، درسته تو قدرتی نداری که بخوای با جانشین ارباب مخالفت کنی
ویو ا/ت
که صدای در اومد
_بیا تو
تمام اعضای باند اومدن تو به جز جناب هانگ و شین یانگ
_بشینید
۲،خانم مانیخوایم چیزی بهتون بگیم
۳،فقط اومدیم بگین که ما از شما حمایت میکنیم
۴، بله خانم ما وفاداری مون رو به شما اعلام میکنم حالا اگه اجازه بدید از حضورتون مرخص شیم
_بله میتونید برید
اونا رفتن و پشت سرشون کوک اومد داخل
+خوبی
_اره خوبم فقط نمیدونم چرا سرم گیج میره
+پاشو بریم عمارت یه کم استراحت کن
رفتیم عمارت
+من میرم یه چیزی درست کنم تو برم بالا
_باشه
همین که به پله ها رسیدم یهو نفسم بند اومد
_جو..جونگ..... کو..ک (در حال خفه شدن)
۱۶لایک
۳۰کامنت
۱۱.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.