ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part25
«*آمریکا*»
«*ویو/ات*»
ساعت 5 صبح رسیدیم خیلی خسته بودمو مثل سگ خوابم میومد
ات: تهیونگ میشه اول یه اتاق بگیری که خیلی خوابم میاد «خمیازه»
فیلکس: راس میگه منم خوابم میاد
تهیونگم سری به نشانه تایید نشون داد و یه تاکسی گرفت و
گفت: اینجا یه ویلا میشناسم که خیلی خوبه
فیلکس: همون ویلای که برای جشن تولد 3 سال پیشت اومده بودیم
ته: اره همون
ات: باشع بریم
سوار تاکسی شودیم و تهیونگ چمدونارو گذاشت تو صندوق رفتیم طرف ویلا بعد 20 مین رسیدم
خیلی خسته بودم تهیونگ اتاقمو نشون داد منم بدون اینکه لباسامو عوض کنم خودم انداختم روی تخت و خوابیدم.
................................................
از خواب بیدار شدم یه نگاهی به ساعت انداختم که دیدم ساعت 12 ظهره
از روی تخت بلند شودم داشتم میرفتم دستشویی که نگاهم افتاد به آینه که یه لباس راحتی تنم بود اما تا جایی که یادم میاد من لباسامو عوض نکردم
ات: لباسامو کی عوض کرد «آروم»
ته: من عوض کردم
ات: هیییی کی بهت اجازه داد همچین کاری بکنی
ته: باید ازت اجازه میگرفتم
ات: بله. اصلا تو اینجا چی کار میکنی برو اتاق خودت
ته: اتاق خودمه دیگه
ات: چـ.....چی
ته: گفتم اینجا اتاق منه کری
ات: خب به من یه اناق دیگه بده
ته: نمیشه
ات: چراااا
ته: چون اینجا دوتا اتاق داره یکی منو تو یکی فیلکس و جویئون
ات: ای خدا نمیشه فیلکس بیاد اینجا من برم اونجا
ته: نه نمیشه
پوکر نگاش کردم و رفتم طرف دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و از دست شویی اومدم بیرون
تهیونک رو تخت دراز کشیده بود و سرش تو گوشیش بود
ات: نمیخای به من صبحونه بدی
ته: خو خودت برو بخور
ات: ویلای جناب آلیه من اینجا رو خوب بلد نیستم
بعد این حرفم از رو تخت بلند شد و اومد سمتم
ته: بیا بریم بهت صبحونه بدم بچه «از بینیش میکشه»
ات: بچه خودتییی
ته: باشه بابا بریم
تهیونگ از در اتاق رفت بیرون منم دنبالش رفتم
رفتیم تو آشپزخانه من یه صندلی رو عقب کشیدم و نشستم و تهیونگم داشت صبحونه رو آماده میکرد
ات: آ چیزیه جویئون و فیلکس کجان؟
ته: تو اتاقشون
ات: عجب چه زود دست به کار شدن «آروم»
ته: بله همه که مثل تو نیستن «خنده»
ات: گوشات خیلی تیزنا
ته: ما اینیم دیگه
ات: خب بابا سیس نگیر واسه من
ته: اوووووووو
ات: مرض گشنمه زودباش بیار بخورم
ته: باوشه بیا اینم یه نودل با سس سویا
ات: تو محله شما نودل صبحونست؟
ته: ساعت 1 ظهرها
ات: کی ساعت 1 شود «خیلی آروم»
ته: وقتی که شما خواب بودین «خنده»............
#part25
«*آمریکا*»
«*ویو/ات*»
ساعت 5 صبح رسیدیم خیلی خسته بودمو مثل سگ خوابم میومد
ات: تهیونگ میشه اول یه اتاق بگیری که خیلی خوابم میاد «خمیازه»
فیلکس: راس میگه منم خوابم میاد
تهیونگم سری به نشانه تایید نشون داد و یه تاکسی گرفت و
گفت: اینجا یه ویلا میشناسم که خیلی خوبه
فیلکس: همون ویلای که برای جشن تولد 3 سال پیشت اومده بودیم
ته: اره همون
ات: باشع بریم
سوار تاکسی شودیم و تهیونگ چمدونارو گذاشت تو صندوق رفتیم طرف ویلا بعد 20 مین رسیدم
خیلی خسته بودم تهیونگ اتاقمو نشون داد منم بدون اینکه لباسامو عوض کنم خودم انداختم روی تخت و خوابیدم.
................................................
از خواب بیدار شدم یه نگاهی به ساعت انداختم که دیدم ساعت 12 ظهره
از روی تخت بلند شودم داشتم میرفتم دستشویی که نگاهم افتاد به آینه که یه لباس راحتی تنم بود اما تا جایی که یادم میاد من لباسامو عوض نکردم
ات: لباسامو کی عوض کرد «آروم»
ته: من عوض کردم
ات: هیییی کی بهت اجازه داد همچین کاری بکنی
ته: باید ازت اجازه میگرفتم
ات: بله. اصلا تو اینجا چی کار میکنی برو اتاق خودت
ته: اتاق خودمه دیگه
ات: چـ.....چی
ته: گفتم اینجا اتاق منه کری
ات: خب به من یه اناق دیگه بده
ته: نمیشه
ات: چراااا
ته: چون اینجا دوتا اتاق داره یکی منو تو یکی فیلکس و جویئون
ات: ای خدا نمیشه فیلکس بیاد اینجا من برم اونجا
ته: نه نمیشه
پوکر نگاش کردم و رفتم طرف دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و از دست شویی اومدم بیرون
تهیونک رو تخت دراز کشیده بود و سرش تو گوشیش بود
ات: نمیخای به من صبحونه بدی
ته: خو خودت برو بخور
ات: ویلای جناب آلیه من اینجا رو خوب بلد نیستم
بعد این حرفم از رو تخت بلند شد و اومد سمتم
ته: بیا بریم بهت صبحونه بدم بچه «از بینیش میکشه»
ات: بچه خودتییی
ته: باشه بابا بریم
تهیونگ از در اتاق رفت بیرون منم دنبالش رفتم
رفتیم تو آشپزخانه من یه صندلی رو عقب کشیدم و نشستم و تهیونگم داشت صبحونه رو آماده میکرد
ات: آ چیزیه جویئون و فیلکس کجان؟
ته: تو اتاقشون
ات: عجب چه زود دست به کار شدن «آروم»
ته: بله همه که مثل تو نیستن «خنده»
ات: گوشات خیلی تیزنا
ته: ما اینیم دیگه
ات: خب بابا سیس نگیر واسه من
ته: اوووووووو
ات: مرض گشنمه زودباش بیار بخورم
ته: باوشه بیا اینم یه نودل با سس سویا
ات: تو محله شما نودل صبحونست؟
ته: ساعت 1 ظهرها
ات: کی ساعت 1 شود «خیلی آروم»
ته: وقتی که شما خواب بودین «خنده»............
۲۲.۴k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.