ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part23
لباسهای راحتیمو درآوردم و از داخل کمد لباس مورد نظر را انتخاب کردم و پوشیدم «عکس میدم» روی صندلی میز آرایش نشستم به موهام حالت دادم و یه آرایش خیلی کم رنگ انجام دادمو چمدونمو از داخل کمد برداشتم و وسایل مورد نیاز رو برداشتم کیفمم گذاشتم روش و از اتاق رفتم بیرون
«*ویو/تهیونگ*»
روی تخت ات دراز کشیده بودم که ات ر با لباس رفت داخل حموم بعد 30 مین از حموم اومد بیرون
خودمو به خواب زدم اومد بالا سرم و دستشو بالا و پایین میکرد که از دستش محکم گرفتم و کشیدم که افتاد رو
سریع از روم بلند شد و همش میگفت که از اتاق برم بیرون ولی من به حرفش گوش نمیدادم
دید که فایده ای نداره یه لباس از داخل کمد برداشت و از اتاق رفت بیرون
دیر کرد منم از اتاق اومدم بیرون که اونم از اتاق من اومد بیرون.............
رفتم تو اتاقم و یه دوش 10 مینی گرفتم و حوله رو دور خودم پیچیدم و از حموم اومدم بیرون در کمد رو باز کردم و لباس مورد نظرم رو انتخاب کردم و پوشیدم «عکس میدم»
کراوات مو بستم و
عطر تلخمو زدمو از داخل کمد دیواری چمدونمو برداشتم همه وسایل که لازم داشتمو برداشتم و از اتاقم خارج شدم که ات هم همزمان با من از اتاقش خارج شد
خیلی خوشگل شده بود محو زیباییش شده بودم داشتم از سر تا پاشو برنداز میکردم که
گفت: به چی زل زدی؟
ته: خوشگل کردیااا «خنده»
ات: خوشگل بودم نیازی
ته: ماشاالله اعتماد به نفس نیست که اعتماد به سقفه «با خنده»
ات: بله همینی که هست نمیخای پولتو پس میدم
ته: بزنم به تخته تو حرف زدن کم نمیاریا
ات: اره دیگه چه میشه کرد
ات: اگه گناه نمیشه راه بیوفتیم که دیر شده
ته: مگه ساعت چنده
به ساعت گوشیم نگاه کردم
ات: ساعت 11 با اجازه شما
ته: اَی داد بیداد دیرمو میشه ها زود باش بریم
چمدون خودم و ات رو گرفتمو از پله ها بردم پایین
رفتم ات نسشت تو ماشین من چمدونارو گذاشتم صندوق و راه افتادیم
از خونه تا فرودگاه 1:30 ساعت راه بود...........
#part23
لباسهای راحتیمو درآوردم و از داخل کمد لباس مورد نظر را انتخاب کردم و پوشیدم «عکس میدم» روی صندلی میز آرایش نشستم به موهام حالت دادم و یه آرایش خیلی کم رنگ انجام دادمو چمدونمو از داخل کمد برداشتم و وسایل مورد نیاز رو برداشتم کیفمم گذاشتم روش و از اتاق رفتم بیرون
«*ویو/تهیونگ*»
روی تخت ات دراز کشیده بودم که ات ر با لباس رفت داخل حموم بعد 30 مین از حموم اومد بیرون
خودمو به خواب زدم اومد بالا سرم و دستشو بالا و پایین میکرد که از دستش محکم گرفتم و کشیدم که افتاد رو
سریع از روم بلند شد و همش میگفت که از اتاق برم بیرون ولی من به حرفش گوش نمیدادم
دید که فایده ای نداره یه لباس از داخل کمد برداشت و از اتاق رفت بیرون
دیر کرد منم از اتاق اومدم بیرون که اونم از اتاق من اومد بیرون.............
رفتم تو اتاقم و یه دوش 10 مینی گرفتم و حوله رو دور خودم پیچیدم و از حموم اومدم بیرون در کمد رو باز کردم و لباس مورد نظرم رو انتخاب کردم و پوشیدم «عکس میدم»
کراوات مو بستم و
عطر تلخمو زدمو از داخل کمد دیواری چمدونمو برداشتم همه وسایل که لازم داشتمو برداشتم و از اتاقم خارج شدم که ات هم همزمان با من از اتاقش خارج شد
خیلی خوشگل شده بود محو زیباییش شده بودم داشتم از سر تا پاشو برنداز میکردم که
گفت: به چی زل زدی؟
ته: خوشگل کردیااا «خنده»
ات: خوشگل بودم نیازی
ته: ماشاالله اعتماد به نفس نیست که اعتماد به سقفه «با خنده»
ات: بله همینی که هست نمیخای پولتو پس میدم
ته: بزنم به تخته تو حرف زدن کم نمیاریا
ات: اره دیگه چه میشه کرد
ات: اگه گناه نمیشه راه بیوفتیم که دیر شده
ته: مگه ساعت چنده
به ساعت گوشیم نگاه کردم
ات: ساعت 11 با اجازه شما
ته: اَی داد بیداد دیرمو میشه ها زود باش بریم
چمدون خودم و ات رو گرفتمو از پله ها بردم پایین
رفتم ات نسشت تو ماشین من چمدونارو گذاشتم صندوق و راه افتادیم
از خونه تا فرودگاه 1:30 ساعت راه بود...........
۱۹.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.